روایت مادر

چونان که قایقی بگذرد بر آب‌های ویران

حالا چه باید کرد؟ از وقتی خبر رسیده مادر به دوست پیوسته، مدام این سوال در ذهنم تکرار می‌شود. حالا پس از یک عمر صبوری و پرستاری، بعد از او باید چه کنی؟ چند روز پیش بود که خبر انتشار مجموعه آثار قاسم آهنین‌جان را در همین صفحه منتشر کردیم.
کد خبر: ۱۱۳۷۲۶۹

آن روز او مادر داشت و حالا ندارد. پس از عمری مجردی و نگهداری از مادر، از این پس از چه باید نگهداری کنی؟ پیش خودم میگویم عمو قاسم، تازه باید طعم جوانی را بچشد. دلهره نداشته باشد یک شب بیرون از خانه بماند. دلهره قرصهای مادر، سفر کردن به تهران و یک شب دور از او بودن تمام شده است. میگویم رفت و آمد و انجمن و گشت و گذار تازه شروع شده و کلی راه دارد، بدود و مادری نباشد که نخی از قلبش را بکشد که هُر بریزد و دست و دلش بلرزد برای هر کاری. اما مادر که نباشد چه باید بکند؟ وقت آن رسیده خدا صبر بدهد به او برای راههای نرفتهاش. یاد آن عکسی افتادم که بر بالین مادر ایستادهای و شربت خنکی برایش مهیا میکنی. یاد خاطراتی که از مادرت برایمان میگفتی. اینکه چقدر کلهپاچه دوست داشت و برایش مجاز نبود. اینکه فقط با تو حرف میزد و از دست هرکس غذا نمیگرفت. اینکه روح جنوب دوباره تب کرده و در هلا هل گرما تو به یاد مادرت افتادهای و روی موتور فریاد میکشی؛ حالا چه باید بکنی؟

یاد آن شعر میافتم که گفته بودی: »چه در میانه باشد و/ چه نه این آتش/ تو خود گُلی باش/ کودکم !/ میان زخم اَطهَر و/ رودخانه خفته در چشم ببر و/ اَرغَنونی که باد در آن مینالَد/ و سپاس بر تو ای ماه/ که میروی/ به گریبان ستاره جوی مَجوس و/ پهنهای از مُرغان/ گاه سایه/ گاه اَشَهب/ سوی تو میآیند و/ تو مردهای در فراز/ چونان که قایقی بگذرد/ بر آبهای ویران»

باید گفت، برای تو کدام روز، روز مادر نبود؟ تو تازه رستهای از مادری که بی تو ندانست با جهان چه کند و حالا ماندهای با جهانی که نمیداند با خود، چه کند. چونان که قایقی بگذرد بر آبهای ویران.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها