راپورت‌های میرزا ادریس‌

رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت ...

دیشب را فوق النهایه بد خوابیدیم. شام کله پاچه خوردیم و بعد هم کلی آجیل از عید مانده و فی النهایه یک استکان آب غوره بی نمک که بشورد ببرد. به بستر شدیم. عین سیخ کوبیده بر زغال هی این پهلو آن پهلو شدیم. هی غلت زدیم. دیدیم نمی‌شود. شخصا رفتیم به دست مبارک همایونی یک لیوان جوشانده گل گاوزبان و بهار نارنج و عسل اویشن تیار کرده در بهار خواب برده به جهت تمدد اعصاب میل فرمودیم. الحق که خوش معجونی است این لاکردار. نوشیدیم و رخت سبک کردیم و به بستر شدیم. شمدی بر خویش انداخته آیت الکرسی قبل از خواب تلاوت کرده پلک‌های همایونی گرم شده بود تازه داشت خوابمان می‌برد که خشایار آسیمه‌سر به اندرونی آمده و سنگین چون گربه باردار خودش را روی ما انداخت. فوق‌النهایه خوف کرده از خواب پریدیم. نفس نفس می‌زد کانه در گدارهای سیستان خرس پوزه کوتاه دیده یا خدای نکرده از ما بهتران سراغش آمده‌اند. ابتدا دل به دلش دادیم فرمودیم چه شده خوف کرده‌ای؟
کد خبر: ۱۱۳۳۱۲۰

عارض شد: تصدقت گردم بیچاره شدیم!

فرمودیم: دزدی، راهزنی چیزی به عمارت زده؟

گفت: خیر!

فرمودیم: خوابنما شدهای؟

عارض شد: نه قربان اوضاع قمر در عقرب است .

فرمودیم: چه شده جان بکن !

گفت: حمله سایبری شدهایم.
از خدا بیخبرها قلع و قمعمان کردند .

فرمودیم: حالا چی هست این حمله سایبری؟

عرض کرد: اینترنتمان را پوکاندند. حمله به زیرساختهای اینترنتمان کردند !

فرمودیم:خب حالا چه میشود ؟

گفت: من خودم یک عکس از
سیزده بهدر گذاشتم و یک استوری از کافه رفتن امروزم و یک متن هم توی کانالم گذاشتهام و هیچکدام نه لایک خورده نه فوروارد شده .

فرمودیم: همین قربانت شوم؟

عارض شد: بلی کلی منتظر پیام بودم به فنا رفتیم !

گفتیم: حالا ناراحت نباش بیا در آغوشم چند نفس عمیق بکش آرام شوی خودمان کاغذ میدهیم به وزیر ارتباطات برایت شیر اینترنت را واکند لایکت را بخوری ... بعد که سر بر شانه ما گذاشت چنان گردنش را بایک دست گرفتیم و لیوان آب پافیلی که کنار دستمان بود را برداشتیم با تهش بر فرقش
چند بار قایم کوبیدیم. الحق عجب لیوانی بود که ده ضربه محکم بر فرق نامبرده کوبیدیم هیچ عیب نکرد. زیر ضربهها مکرر عرض میکرد قربانت شوم نزنید چرا خب؟

گفتیم: پدر سوخته حمله سایبری به ممالک محروسه شده به جای دلسوزی برای سیستم امنیتی و بانکی و اقتصادی و ال و بل نگران لایک و فالو و فورواردی؟ ما را از خواب همایونی پراندهای که لایک نخوردهای؟ بعد با همان شمد همایونی یزدباف دهانش را بسته از مطبخ بند شیرینی آوردیم بر دم بالکن بر نرده محکم بستیمش و به بهارخواب برگشتیم. یک ساعتی مثل شترماغ میکشید بعد یا بیهوش شد یا خوابش برد. ما خوابمان برد ملتفت نبودیم. زیاده فرمایش نداریم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها