این زوج هفته گذشته درخواست طلاق خود را به قاضی دادگاه خانواده ارائه دادند. وقتی قاضی علت درخواست طلاق را پرسید، زن جوان درباره زندگیاش چنین گفت: شش سال است که با مسعود زندگی میکنم. روزهای اول ازدواجمان مسعود در یک مغازه مکانیکی کار میکرد. درآمد بالایی نداشت، اما من راضی بودم. تا اینکه یک روز آمد و گفت از محل کارش اخراج شده؛ او گفت به خاطر دعوایی که با کارفرمایش داشته اخراج شده است. چند ماهی بیکار بود و ما با بدبختی زندگی کردیم.پس از آن مسعود توانست در یک مغازه مکانیکی دیگر کار خوبی پیدا کند. درآمدش بیشتر بود و من هم از اینکه زندگیمان بهتر از گذشته شده خوشحال بودم.
مسعود دو سال در آن مغازه کار کرد. کارش خوب و درآمدش مناسب بود، اما باز هم از آنجا اخراج شد. خودش میگفت کارفرمایش ورشکست شده و او را از مغازه بیرون کرده است. ولی من فکر میکنم دروغ میگفت. با این حال حرفی نزدم و تحمل کردم. باز هم چند ماهی را سختی کشیدیم. این بار مسعود میگفت دیگر نمیخواهد کار مکانیکی را ادامه بدهد. من هم موافق بودم. تا بالاخره چندماه پیش او در بازار و در یک حجره فرشفروشی مشغول به کار شد. اما شاید باورتان نشود، مسعود باز هم از محلکارش اخراج شده است. یک دزدی از آنجا شد و به گردن مسعود انداختند. کارفرمایش هم او را اخراج کرد. دیگر تحمل این وضعیت را ندارم. شش سال است که سختی میکشم. هر بار با خوشحالی تصور میکنم که وضعیت زندگیمان بهتر شده، اما باز هم مسعود اخراج میشود. نمیدانم در محل کارش چهکار میکند که هیچکس حاضر نمیشود با او کار کند. من دیگر تحمل بیکاری مسعود و سختی زندگیمان را ندارم. نمیتوانم برای بار سوم چندینماه سختی و بی پولی بکشم تا مسعود کار دیگری پیدا کند. وقتی هم به او گفتم میخواهم جدا شوم، او نه تنها مخالفت نکرد بلکه موافقت هم کرد. به جای اینکه مرا دلگرم کند، به طلاق راضی شد.
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی من مرتب بدشانسی میآورم. نمیدانم چرا اینطور میشود. مقصر من نیستم. هر بار اخراج شده ام، اتفاقی بوده و اصلا به کار یا عرضه من ربطی ندارد. اتفاقا در محل کار سومم همه مرا قبول داشتند اما یک دزدی شد و آن را به گردن من انداختند. تازه کارفرمایم کلی سرم منت گذاشت که در حقم لطف کرده و شکایت نمیکند. من باید چهکار میکردم. تنها اشتباهم این بود که در محل کار اولم، با کارفرمایم درگیر شدم و او را عصبانی کردم. عذرخواهی هم نکردم. شاید اگر آن دعوا را نمیکردم هیچوقت بیکار نمیشدم و تا الان برای خودم یک مغازه مکانیکی هم باز کرده بودم. گذشتهها گذشته و من به خاطر بدشانسی الان اینجا هستم. سودابه هم اصلا تحمل ندارد و مرا به عنوان شوهرش درک نمیکند. توقع داشتم در کنارم باشد و مرا دلداری بدهد نه اینکه بخواهد از من جدا شود. برای همین قبول کردم که از هم جدا شویم.
در پایان قاضی رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و از این زوج خواست بیشتر درباره تصمیمشان فکر کنند.
خطر لجبازی در زندگی مشترک
مصطفی تبریزی، روانشناس در این باره میگوید: لجبازی یکی از ویژگیهای ذاتی است و میتواند در هر زمانی و در هر یک از افراد ایجاد شود. در این حالت، فردی که دچار لجبازی شده، مانند کودک میشود و حرف حرف خودش است. اگر این اتفاق بین زن و شوهر بیفتد به این معنی که مرد یا زن در زندگی متاهلی خود دچار ویژگی منفی لجبازی شود، اتفاقات بسیار بدی در زندگی مشترک رخ خواهد داد. لجبازی در زندگی متاهلی بسیار خطرناک است و میتواند زندگی را نابود کند. وقتی لجبازی بین زن و شوهر اتفاق بیفتد، اگر هیچکدام از آنها سعی نکنند این مشکل را برطرف کنند، زندگیشان رو به نابودی میرود. هیچکدام حاضر نمیشوند کوتاه بیایند. اگر لجبازی در یکی از طرفین ایجاد شود، ناخودآگاه طرف مقابل نیز به لجبازی روی میآورد. همین موضوع زندگی را به میدان جنگ تبدیل میکند. لجبازی گاهی تا حدی پیش میرود که زن و شوهر علیرغم میل باطنی به طلاق و جدایی روی میآورند و تا آخرش ادامه میدهند. برای اینکه از حرف خود کوتاه نیایند و غرور خود را حفظ کنند مخالفتشان با جدایی را بیان نمیکنند و همین میشود که یک زندگی به سادگی از بین میرود.
سیما فراهانی
ضمیمه تپش جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد