در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
قرایی در فیلم اولش «خسته نباشید» روایتی ساده و بیادعا از دو جوان شهرستانی اهل کویر دارد که رویاهای بزرگی در سر دارند و سعید روستایی نویسنده فیلمنامه هم در ابدویک روز تمام جوایز جشنواره فجر را درو کرده و نگاههای بسیاری را به سوی خود جلب میکند اما حاصل همکاری این دو در سد معبرآن چیزی که باید نمیشود. چرا فیلمی که میتوانست به یک اثر اجتماعی درخشان تبدیل شود در جاهایی از روایت خود، کلید اسرارگونه مستقیم گویی میکند و همه آن چیزی را که میخواهد بگوید با دو جمله به انتها میرساند ؟و پرسشهای دیگری از این دست...
فیلمهای اجتماعی با ترسیم فضاهای مبتنی بر رئالیسم در مهم ترین کارکرد خود میتوانند مرهمی بر دردها و رنجهای طبقه فرودست جامعه باشند. تصویری که این گونه فیلمها ارائه میکنند همان زیست آدمهایی است که به لحاظ اقتصادی و معیشتی در تنگنا هستند و معمولا توجهی بر نمیانگیزانند. سد معبر داستان جوانی به نام قاسم است که در شهرداری به عنوان مامور مبارزه با سد معبر به صورت قراردادی کار میکند. او رفتاری عصبی دارد و در برخورد با دستفروشان از خشونت استفاده میکند و احتمالا قراردادش برای ادامه کار تمدید نمیشود. او برای رهایی از این وضعیت میخواهد با پول ارثیهای که به همسرش رسیده، ماشین سنگین بخرد و با وارد شدن به بازار خرید و فروش ضایعات به اوضاع مالی خود سر و سامان دهد اما در این میان دو مشکل برایش به وجود میآید: نخست عدم رضایت همسرش برای خرید ماشین و این که اصرار دارد بعد از چند سال سکونت در خانه پدری قاسم مستقل شوند و شرط بچه دار شدنش هم همین است و سپس پیدا شدن سر و کله دستفروشی مفلوک که در درگیری با قاسم موبایل گرانقیمتی را که پیش او به امانت مانده گم کرده و قاسم را مقصر این داستان میداند.
ایده اصلی و داستانکها
قاسم از جایی به بعد همه چیز را از دست رفته میبیند. او کاراکتری خاکستری دارد. از طرفی متهم به تبانی با دستفروشها و گرفتن حق حساب از آنهاست و از سوی دیگر خانواده و بخصوص همسرش او را تحت فشارقرار داده اند . این اتفاق از نیمه دوم فیلم و از جایی که همسرش او را به سقط جنین فرزندشان تهدید میکند به اوج میرسد و درست از همینجا فیلم آشفته و متفاوت با ابتدایش روایت میشود. تمام این داستانکها و حتی ایده اصلی شباهت فراوانی به زندگی بسیاری از آدمهای این طبقه دارد و دیدن این موقعیت میتواند برای هر کدام از آنها به نوعی مرور زندگی خود باشد؛ زندگیای که به ناگاه به هم میخورد و مهمترین نکته واکنش آدمها در این لحظات است.
مساله مهمی که سد معبر را از رسیدن به جایگاه یک فیلم اجتماعی محکم باز میدارد دقیقا همین جاست. فیلمساز به جای آن که مخاطب را در تجربه زیستی آدمهای داستانش شریک کند و آنها را در مقابل یک پرسش اساسی و مهم قرار دهد برایشان یک نسخه قطعی میپیچد و از مخاطب نمیپرسد که اگر تو به جای قاسم یا حتی دستفروش داستان بودی چه کاری انجام میدادی؟ آیا پولها را به صاحبش باز میگرداندی یا مانند این دو وارد داستان دیگری میشدی؟ سد معبر فیلم پرسشگری نیست و به همین دلیل تجربهای برای مخاطب به وجود نمیآورد.در سکانس بیمارستان یا سکانس گفتوگوی قاسم و دوستش در ماشین، فیلمساز به مستقیم گویی متوسل میشود. دستفروش قاسم را از برداشتن پولها بر حذر میدارد تا به سرنوشت او دچار نشود و همکار قاسم هم به او میگوید با آمدن پولها به زندگی او همه چیز به هم ریخته است. در این میان و برای شکل دادن بحران اصلی در فیلم، یک تصادف طراحی میشود که به نظر اشتباه است و نشان از شتابزدگی نویسنده در طراحی قصه به شکل لایه لایه دارد. سینمای امروز، سینمای تجربههای زیستی است و از مستقیم گویی پرهیز میکند و در نگاه کلان تر وظیفه و ماهیت فیلم را پیام رسانی نمیداند. اگر داستان قاسم و آدمهای اطرافش بدون هر گونه اشاره و پند اخلاقی روایت میشد، میتوانست مانند یک تجربه، مخاطبش را درگیر کند و به نتیجهای که میخواهد نزدیک شود. این نکته مرز باریک سینما و بیانیههای اخلاقی است که در بسیاری از قسمتهای کلیدی سد معبر جایشان عوض شده است.
ابد و یک روزیها !
فضاسازی سد معبر در ادامه فیلمهایی است که شاخصترینشان ابد و یک روز ساخته سعید روستایی است. خانههایی از جنس محلات پایین شهر که شلوغی و زندگی در آنها از همان جنس است. این نکته حتی در روابط آدمها هم وجود دارد. قاسم با پدرش به عنوان نسل پیش از او مشکلات جدی دارد و مسبب همه گرفتاریهایش را ناتوانی پدر میداند. یک شکاف بین نسلی عمیق که باعث حفرهای جدی در روابط خانوادگی شده و مثلا در ابد و یک روز به اعتیاد و ازدواج دختر خانواده در قبال پول با یک تبعه افغان منجر شده و در سد معبر انگار همه خانواده قربانی آن شدهاند. قربانیانی که بزرگترین اشتباهشان عدم گفت و گو و درک متقابل است . درکی که باعث میشود در مواقع بحرانی هر کدام راهشان از دیگری جدا باشد. اگر بخواهیم برای سد معبر دو امتیاز ویژه در مقابل فیلمنامه نه چندان محکم و کارگردانی متوسط کار قائل شویم، طراحی صحنه و بازیها هستند. طراحی صحنهای از جنس قصه که از المانهای دکوراتیو برای شیک کردن فضا استفاده نمیکند و خانه و محله و کوچه همان است که قصه میطلبد. رنگآمیزی بصری فیلم هم از همین قاعده پیروی میکند و تنوع رنگ در حداقل ممکن قرار دارد و طیف رنگهای تیره و خاکستری در کل اثر به چشم میخورد. بازیهای سد معبر خصوصا حامد بهداد امتیاز مثبت دیگر فیلم است. بهداد اینجا همان کاراکتر معروف خود را تکرار میکند. آدمی عصبی و پرخاشگر که با زمین و زمان میجنگد و انگار او به شکل کنایهآمیزی خود سد معبری برای ادامه زندگی اعضای خانوادهاش است. محسن کیایی، نگار عابدی و باران کوثری با وجود حضور کوتاه مدتش اجراهایی درست دارند و نقش را درک کردهاند. نکته خوشحالکننده اما بازی اکبر رحمتی بازیگر کهنه کار سینما و تلویزیون پس از مدتهاست که در همان سکانسهای کوتاه میتواند نقش پدر قاسم را به خوبی اجرا کند. سد معبر با وجود نکات گفته شده فیلمی است که دغدغه مهم و مسئولانهای دارد و اگر در شیوه انتقال مفاهیمش از مستقیمگویی پرهیز میکرد، قطعا میتوانست ماندگار شود. در این روزگار فیلمهایی که به هر قیمت میخواهند گیشه را به دست بیاورند، دغدغه ساختن یک اثر اجتماعی قابل تقدیر است و ایکاش محسن قرایی در مقام کارگردان و سعید روستایی در مقام فیلمنامهنویس در فیلمهای بعدی خود با توجه به امکاناتی که در اختیار دارند زمان بیشتری برای طراحی قصه و فیلمنامه صرف کنند. قصههایی از جنس مردم عادی کوچه و خیابان که در مرحله انتخاب قرار میگیرند. انتخاب بین احترام به کرامت و شرافت انسانی یا خودخواهی و بی شک در این بین، سینما ابزاری است مهم برای انتقال مفاهیم شریف انسانی...
بهرنگ ملک محمدی
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد