مدتی در پایگاه دوم پلیس آگاهی پایتخت با درجه سروانی خدمت میکردم. یکی از روزهای سال 73 یکی از آشنایانم به دیدنم آمد.
شهرام بعد از کلی مقدمه چینی شروع به صحبت کرد و گفت: خواهرم شهره را که یادت هست، چند وقت پیش در خیابان با آقایی آشنا میشود که خودش را پسر سفیر سوئد معرفی میکند. اسمش کال براندنر بود. مردی قد بلند با موهای بور و چشم هایی روشن. کال به شهره گفته بود میتواند برای او ویزای سوئد بگیرد. در رفت و آمدهایی که کال با ما داشت، به او اعتماد کردیم و برای گرفتن ویزا علاوه بر 500 هزار تومان پول، تمام مدارک خواهرم ازجمله پاسپورتش را هم به او دادیم، اما بعد از آن از کال خبری نشد.
به شهرام گفتم اما این طور که معلوم است او نهتنها پسر سفیر سوئد نبوده بلکه کلاهبرداری است که 500 هزار تومان از تو سرقت کرده است. شهرام سکوت کرده بود و فقط به حرفهای من گوش میداد. خیلی ناراحت بود و مدام خودش را سرزنش میکرد که چرا بدون هیچ تحقیقی به مرد به ظاهر خارجی اعتماد کرده است.
ردی از متهم کلاهبردار
به شهرام گفتم اصلا نگران نباش، ما تمام تلاشمان را میکنیم تا بتوانیم او را پیدا کنیم. بعد از او خواستم شکایتی را مطرح کند تا ما بتوانیم به صورت قانونی رسیدگی به آن را به عهده بگیریم. با شکایت شهرام، پروندهای تشکیل شد. در بررسیهایی که انجام دادم، متوجه شدم کال دختری به نام لیلا را به آنها معرفی کرده تا یکسری از کارهای اداریشان را انجام دهد.
لیلا، دانشجوی سال آخر رشته زبان انگلیسی بود. سراغ دختر جوان رفتم و از او درباره کال سوال کردم و دختر جوان گفت: مدتی پیش با او آشنا شدم، او خودش را پسر سفیر سوئد معرفی کرد. من دنبال کار بودم و او هم دنبال کسی بود که کارهای اداری مشتریانش را انجام دهد. معمولا مدارک را به دارالترجمهها میبردم تا ترجمه شوند، مابقی کارها را خودش انجام میداد.
از لیلا درباره محل زندگی کال پرسیدم و دختر جوان گفت: هیچ آدرس و نشانی از او ندارم، اما با من تلفنی در تماس است.
بازداشت پسر سفیر سوئد
به او گفتم این بار که با شما تماس گرفت، با او قرار بگذار. طبق آموزشهایی که به او داده بودیم با کال در یکی از خیابانهای شمال شهر قرار گذاشت. من و همکارانم همراه شهرام به جای لیلا به محل قرار رفتیم. نیم ساعت از قرارمان گذشته بود که سر و کله کال پیدا شد. جوانی قدبلند و خوشتیپ، با ظاهری آراسته و کاملا معقول. با دیدن کال، از او خواستم برای تحقیقات همراه ما به اداره پلیس بیاید. کال با دیدن ما شروع کرد به صحبت، آن هم با لهجه غلیظ انگلیسی، آنقدر تند تند صحبت میکرد که برای یک لحظه به خودم گفتم، نکند واقعا پسر سفیر است و اشتباهی او را بازداشت کردهام.
کال پشت سرهم کلمات نامفهوم را بیان میکرد و سعی داشت، خودش را از دست ما نجات دهد، اما رفتار و حرکاتش نشان میداد که او در این ماجرا مقصر است. به همین دلیل به او گفتم بهتر است حقیقت را بگویی. من اصلا متوجه نمی شوم چه میگویی. فارسی صحبت کن تا ببینم چه میگویی.
کلاهبردار کمسواد
یک دفعه پسر جوان شروع کرد به صحبت کردن آن هم به زبان فارسی با لهجه غلیظ یکی از استانهای کشور. او گفت: شما درست فهمیده اید، من نه پسر سفیر هستم و نه حتی یک کلمه میتوانم انگلیسی صحبت کنم. تا کلاس ششم بیشتر درس نخواندم، هیچ کدام از جملاتی را هم که به زبان میآورم، انگلیسی نیست. من فقط یک سری کلمات بی معنی را پشت سرم هم بیان میکنم و به قدری این جملات را با سرعت میگویم که حتی افراد تحصیلکرده و مجرب به زبان انگلیسی هم متوجه ماجرا نمیشوند.
پسر جوان ادامه داد: مدتی پیش از شهرستان به تهران آمدم و در مسافرخانهای در جنوب شهر اتاقی اجاره کردم. بعد یک دست کت و شلوار گرانقیمت خریدم و راهی خیابانهای شمالی شهر شدم. سراغ جوان ها و افرادی که در سر فکر سفر به خارج از کشور را داشتند میرفتم و طوری حرف میزدم که آنها تصور کنند ایرانی نیستم. بعد از جلب اعتمادشان و معرفی خودم به عنوان پسر سفیر سوئد نقشه سرقتهایم را انجام میدادم. با توجه به وضع مالی هر کدام از سوژههایم مبلغی از آنها میگرفتم و برای آن که موضوع را طبیعی جلوه دهم و کسی به من شک نکند، مدارک شناساییشان را هم میگرفتم. حتی برای جلب اعتماد آنها، لیلا را استخدام کردم تا کارهای اولیه را انجام دهد.
مالباختگان تحصیلکرده
با اعترافات پسر جوان، هویت واقعیاش فاش شد. کال یا همان رجب آن زمان حدودا 20 سالش بود و به دلیل شیوه سرقتها و کلاهبرداریهایش معروف شد به رجب سوئدی. در بازرسی از اتاق رجب سوئدی 100 پاسپورت متعلق به افراد متفاوت کشف کردیم.
زمانی که سراغ مالباخته ها رفتیم تا آنها را شناسایی و شکایتهایش را ثبت کنیم، با کسانی مواجه شدیم که مدارک تحصیلی بالایی داشتند. مالباختگان زمانی که از حقیقت باخبر میشدند، متعجب بودند و به سختی باورشان میشد که رجب سوئدی یا کال، اصلا پسر سفیر سوئد نیست و فقط کلاهبرداری حرفه ای است.
البته رجب بعد از آزادی از زندان؛ متنبه نشد و بازهم به اتهام کلاهبرداری به همین شیوه بازداشت شد. اسم رجب سوئدی برای همیشه روی متهم جوان ماند، چرا که او تمام کلاهبرداریهایش را به اسم پسر سفیر سوئد انجام میداد.
ضمیمه تپش جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد