درباره تئاتر گم و گور به کارگردانی امیر مهندسیان

امکان تحقق امید

داستان گم و گور، داستان غسالخانه‌ای در یک قبرستان متروک در روستایی دور‌افتاده است. مراد و مولود، دو مرده‌شوی که قهرمان نمایش به‌شمار می‌روند، سال‌هاست در این قبرستان زندگی می‌کنند و دو سال است، هیچ مرده‌ای را دفن نکرده‌اند. مولود برای این که حال مراد را ـ که پیرمردی است با اختلال حواس ـ خوب کند، به کمک چند نفر دیگر مرده‌ای را برای شست‌وشو و دفن به غسالخانه می‌آورند. بعد از آن زن و مردی ارمنی که در جاده تصادف کرده‌اند، وارد غسالخانه می‌شوند. زن باردار است و در انتهای نمایش، کودک خود را به کمک مولود به دنیا می‌آورد.
کد خبر: ۱۱۰۴۲۵۶

قصه این تئاتر، از یأس آغاز می‌شود و به امید می‌رسد؛ برخلاف تئاترهای ابزوردی که از امید به یأس می‌رسند. گم و گور راوی این حقیقت است که می‌توان در سخت‌ترین شرایط باز هم به امید رسید و امکان تحقق یافتن امید، وابسته به هیچ امر مادی نیست. کاملا یک امر مابعدالطبیعه است که از تلقین میت به اذانِ کودک می‌رسد.

گم و گور از نوع نمایش‌هایی است که حادثه‌های فرامتن آن، تاثیر بنیادین بر متن می‌گذارد. به‌عبارتی، یک امر عرضی که در بیرون متن به‌عنوان یک رویداد تعریف می‌شود، توانسته پیرنگ متن را دچار شکاف کند و ماهیتش را تغییر دهد.

در تمام کنش‌ها و درون‌مایه نمایش، شاهد جدال مرگ و زندگی هستیم و این‌طور القا می‌شود که گویی مرگ، سبب زندگی است. نوع زندگی مراد و مولود که گویی از مردن دیگران انرژی دوباره می‌گیرند و به کار خود که مرده‌شویی است امیدوار می‌شوند؛ بهزاد که نقش یک جوان جوشکار را بازی می‌کند، نماد قشر حاشیه‌نشین و آدم‌های رانده شده از جامعه است که تمام دیالوگ‌هایش نشان از سرخوردگی در میانه مرگ‌اندیشی دارد، اما در نهایت با تولد نوزاد زن و مرد ارمنی که بر حسب تصادف وارد داستان می‌شوند، زندگی پیروز می‌شود.

اتفاق دیگری که در این تئاتر نشان از قدرت آن می‌دهد، ایجاد همذات‌پنداری با اُبژه و موضوع است. در تئاترهای دیگر معمولا بازیگران ایجاد همذات‌پنداری می‌کنند، اما در این تئاتر مخاطب با روح نمایش ارتباط برقرار می‌کند.

امروزه کمتر نمایشی می‌تواند بین لذت و معنا پیوند ایجاد کند، به‌طوری که نه معناگرایی ما را از لذت باز دارد و نه لذت ما را از معناگرایی. گم و گور این ویژگی را دارد که هم لذت‌بخش است و هم معناآفرین. بازی امیر جعفری در نقش مراد مانند دیگر کارهای نمایشی او درخشان است. الناز شاکردوست (مولود) که همبازی جعفری است، با وجود آن که اولین‌بار است روی صحنه تئاتر آمده، اما همچون آخرین کار چنان پخته است که گویی در دوران بلوغ بازیگری خود در تئاتر، این نقش را بازی کرده است. کاوه ابراهیم نیز در نقش بهزاد بازی قابل قبولی دارد، اما سه بازیگر دیگر مانند نابازیگرانی که با هیچ ترفندی بازیگر نخواهند شد، بدترین بازی را دارند و به این سبب، نیمی دیگر از هم‌بازی‌های آنان، اتمسفر بازیگردانی و روح تئاتر را به دوش می‌کشند و نقص نیمه دیگر را پوشش می‌دهند.

مریم هوشمند

نویسنده و منتقد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها