راپورت‌های میرزا ادریس‌

در حکایت مرگ مش‌باقر...

چند روز پیش خشایار را صبح فرستادیم برود نان سنگک بخرد صبحانه بخوریم، دیدیم برگشتنا دمغ است.
کد خبر: ۱۱۰۳۵۲۳

فرمودیم: چه شده؟ عارض شد: مش‌باقر پنبه‌چی به رحمت خدا رفته؛ دیشب گفته دل درد دارم، نبات داغ نعنا داده‌اند خورده، خوابیده صبح بعد از نماز هرچه صدایش زده‌اند، بیدار نشده.

دست به لحیه کشیده فاتحه خواندیم و مغفرت طلبیده و خدابیامرز گفتیم. بعد به خشایار سپردیم سرسراغ کند مراسم ختمش را حتما برویم خوبیت ندارد به رعیت التفات نداشته باشیم. مش‌باقر از اعاظم صنف نساجی بوده و چند کارخانه دارد و چندین نفر تحت فرمانش به بافت و نساجی مشغولند. امروز به مراسم ختمش رفتیم. دم در مسجد چند جوان رعنای بلندبالا و سرتاپا مشکی‌پوش ایستاده بودند. همه با عینک‌های تیره... به خشایار فرمودیم یحتمل گروه سینماتوگرافی چیزی آمده‌اند به فیلم پر کردن، اشتباه آمده‌ایم.

خشایار عارض شد خیر تصدقت گردم همین‌جاست اینها هم نوه‌های مرحوم می‌باشند. تعجب فرموده گفتیم: مگر نباید عزادار و موی پریشان باشند این چه ختم است که همه سلمانی رفته و عطر و ادکلنی‌اند؟

عارض شد: آنها مال دوره شماست! زمانه فرق کرده رعیت لطف می‌کنند به ختم می‌آیند ذنب لایغفر نکرده‌اند که شمایل درب و داغان عزادار را ببینند.

فرمودیم: خب این حرفت حساب است! داخل حیاط مسجد شدیم تاج‌گل‌های بلندمرتبه‌ای دیدیم که هرکدام به قائده یک شتر ارتفاع داشت. از خشایار نیشگون محکم و حسابی گرفتیم که پدرسوخته می‌مردی یک دانه از اینها ابتیاع می‌کردی ما می‌آوردیم اینجا تا پرچممان بالا می‌رفت؟

همین‌طور که جای نیشگون را می‌مالید، عارض شد: تصدقت گردم اولا اینها قیمتش فوق‌النهایه بالاست. ثانیا گل‌ها را آنها که نتوانسته‌اند در ختم شرکت کنند، ارسال می‌دارند به عنوان عذرخواهی که نشده خدمت برسیم.

گفتیم: پدرسوخته ما را از گرانی نترسان بفهم با کی حرف می‌زنی!

عارض شد: این تاج گل‌ها حداقل دانه‌ای یک میلیون تومان آب می‌خورد.

فرمودیم: یک میلیون تومان؟ گفت: بله! گفتیم: خب بعدش؟

گفت: هیچی بعد از مراسم وانت می‌آوردن می‌برد می‌اندازد آشغالی ...!

بسیار تاسف خورده و گفتیم مردم چه خرج‌ها می‌کنند!

گفت: تصدقت گردم چشم و هم‌چشمی دمار از رعیت درآورده. یک‌نفر بمیرد غم از دست دادن عزیز یک سو است و غم خرج و مخارج کفن و دفن یک سو به اینها اضافه کنید هزینه فیلمبرداری و شام و ناهار و مراسم هفتم و چهلم و سالگرد و رقعه ترحیم و چاپ تسلیت روزنامه و بنر و ال و بل ...

حقیقتا فکمان افتاد و با خودمان اندیشیدیم از هر لحاظی ما بدموقعی به دنیا آمده‌ایم! ‌الحق در این زمینه بخت یارمان بوده که به اقل هزینه مراسم فوت پدر اقدس باجی را برگزار کرده و سر وته قضیه را هم آوردیم. حی لایموت رحم کرد وگرنه با خرج‌های الان که شپش هم ته جیبمان نمی‌ماند با این هزینه‌ها... در مسجد رفتیم فاتحه‌ای به روح مش‌باقر خوانده و برگشتیم. خداوند روحش را قرین رحمت و مغفرت کند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها