به گزارش جامجم، زهره پا به 38 سالگی گذاشته و شوهرش احمد 40 ساله شده است. آنها ده سال پیش با هزاران عشق و علاقه با هم آشنا و یکدل و نه صد دل عاشق هم شدند.
مقدمات ازدواجشان پس از چند ماه فراهم شد و خانوادههایشان جشن کوچکی برایشان برپا کردند و آنها را در میان هلهله و شادی رهسپار خانه بخت کردند. دو سال بعد از ازدواجشان، آمدن پسر و دختر کوچولو به زندگیشان شادی و خوشحالی را در میان آنها چند برابر کرد.
آن دو به خاطر عشق و علاقهای که به هم داشتند، هر سختی، ناراحتی، نگرانی و بیپولی را تحمل میکردند. شرایط به خوبی پیش میرفت تا این که شش ماه پیش هردویشان تصمیم گرفتند گوشیهای تلفن همراهشان را عوض کنند و گوشیهای هوشمند بخرند. تصور میکردند عوض کردن گوشیهای تلفن همراهشان نمیتواند رشته محبت، عشق و علاقه آن دو را سست کند، اما هردویشان سخت در اشتباه بودند. از آن چیزی که میترسیدند بر سرشان آمد. ورود هردوی آنها به گروههای تلگرامی و ساعتها وقت گذراندن در این گروهها، رفتهرفته رشته محبت را از میان گسست. عشق و علاقهشان کمرنگ شده بود. ساعتها، روزها و ماهها از پس هم میگذشت و حضور این زوج در فضای مجازی باعث شده بود سایه سنگین فضای مجازی بر زندگیشان جاخوش کند. عشق و علاقه جایش را به نفرت و مهربانی جایش را به دعوا، عصبانیت و قهر و درگیری داده بود. شرایط به جایی رسیده بود که آنها بودن در کنار یکدیگر را اصلا نمیتوانستند تحمل کنند. حتی پا درمیانی خانواده ودوستان نیز دردی از خودخواهی آن دو را درمان نکرد و به درگیریشان پایان نداد. آنقدر حضور آن دو در فضای مجازی بر زندگیشان سایه افکنده بود که ماندن در کنار هم را برایشان سخت کرده بود. سرانجام کارشان به جایی کشید که باعث شد، تصمیم به جدایی بگیرند و راهی دادگاه خانواده ونک تهران شوند.
با دریافت برگههای احضاریه، هردو در جلسه دادگاه حاضر شدند. با دیدن هم خیلی بیتفاوت شده بودند و از آن عشق و علاقه دهساله خبری نبود. مرد برافروخته بود و زن چهرهاش را از شوهرش میدزدید. مدیر شعبه دادگاه خانواده در حالی که پرونده صورتیرنگ را بهدست داشت از شعبه بیرون آمد، نگاهی به دو نام ثبت شده روی پرونده انداخت، نام آنها را صدا کرد و خواست وارد دادگاه شوند. آن دو بعداز چند لحظه مکث روی دو صندلی چوبی مقابل قاضی نشستند. قاضی نیمنگاهی به محتویات ثبت شده در پرونده انداخت. بعد هم به این زوج نگاهی کرد. قاضی پرونده یک بار دیگر متن نوشتههای داخل پرونده را خواند، بعد، از احمد 40 ساله خواست درباره علت جداییاش حرف بزند.
تلگرام زندگیام را نابود کرد
احمد بشدت برافروخته بود و خشم در صورتش موج میزد. رشته کلام را به دست گرفت و بعداز مکثی کوتاه خودش را روی صندلی جابهجا کرد و گفت: آقای قاضی از کجای این زندگی بگویم. همه چیز خوب بود تا این که با اصرارهای همسرم گوشیهایمان را عوض کردیم و گوشیهای هوشمند خریدیم که همین آفت و بلای زندگیمان شد. او در همه کانالهای تلگرامی عضو شد و در آنجا عکسهای خود و فرزندانمان را میگذاشت. هر جا میرود با هر شرایطی عکس میگیرد و آن را منتشر میکند و این عکسهای خصوصی در معرض دید همه قرار دارد. عکسهای همسرم در همه گروههای تلگرامی پخش شده و من باید بیغیرت باشم که با این شرایط بخواهم زندگیام را با این خانم ادامه دهم. هزار بار گفته بودم در این برنامههای اینترنتی عضو نشو و عکست را منتشر نکن ولی هیچ وقت به حرفهایم گوش نداد. چند روز پیش به طور اتفاقی به گوشیاش پیغام آمد و دیدم که در یک گروه تلگرام عضو شده که بههیچعنوان در شأن و شخصیت همسرم نبود.
مرد خشمگین افزود: از آنجا که عکسش را در پروفایلش گذاشته بود بیشتر عصبانی شدم. من کارمند هستم و نمیخواهم آبرویم پیش همکارانم برود و عکس زن و بچهام در گروههای تلگرامی دست به دست شود. دیگر تحمل این شرایط را ندارم. او با کارهایش آبرویم را برده و هر چه میگویم دست از این کارها بردار و کمتر در کانالهای تلگرامی حضور داشته باش، بیفایده است. ترجیح میدهم با این شرایط از زنم جدا شوم تا هر کاری که دلش میخواهد انجام دهد. از این وضع خسته شده و آرامش از زندگیام رفته است. دیگر میان ما عشق و علاقهای وجود ندارد.
مرد نمیتوانست بر اعصابش مسلط شود، دوباره خشمگین شد و ادامه داد: من صبح تا شب کار میکنم تا زن و بچههایم در آسایش باشند، اما همسرم هر لحظه سرش با گوشی گرم است و در حال عوض کردن عکسها و دیدن فیلم و حضور در انواع و اقسام کانالهای تلگرامی است. همین مادر قرار است الگوی فرزندانم شود و من بعدها چگونه میتوانم جلوی آنها را بگیرم. در گذشته همه یک آلبوم خانوادگی داشتند که هر کسی هم اجازه دیدن آن را نداشت، ولی حالا عکسهای همسر و فرزندانم در تلفن همراه همه است و هر غریبهای میتواند در زندگی آدم سرک بکشد. همسرم به دروغ به من گفته دست از حضورش در کانالهای تلگرامی برداشته اما گفتههایش دروغ بوده و میدانم دوباره سراغ این کانالهای تلگرامی رفته است. دیگر نمیتوانم با او زندگی کنم.
شوهرم شکاک است
زن 38 ساله که ساکت مانده بود تا شوهرش همه حرفهایش را بزند، هقهق گریه امانش نداد و قطرههای اشک بر صورتش جاری شد .
او سکوت خود را شکست و گفت: آقای قاضی همسرم شکاک است. من کار خطایی نکردهام و فقط در گروههایی عضو شدهام که اعضای خانواده، دوستان و اقوام عضو آنها بودند. شوهرم از این ماجرا خبر داشت اما نمیدانم چرا این قدر بددل است و سر هر مورد کوچکی بهانه میآورد. جروبحث راه میاندازد. زندگی را برایم جهنم میکند. ماندهام با این مرد دمدمیمزاج چه کنم. اوزندگی را برای من جهنم کرده است. به خاطر همین تصمیم گرفتم از همه کانالها بیرون بیایم و عکسهایم را هم بردارم. ولی این رفتارها همهاش بهانه است. نمیتوانم منطق شوهرم را درک کنم ولی به خاطر فرزندانم نمیخواهم سر این مساله زندگیمان ازهم بپاشد و آینده فرزندانم خراب شود. به همه خواستههای شوهرم عمل میکنم اما او نیز باید دست از لجبازی بردارد. من زندگی و فرزندانم را دوست دارم و حاضر به جدایی نیستم. قاضی دادگاه با شنیدن گفتههای این زوج، دستور داد آن دو نزد مشاور خانواده بروند تا مشکلشان را با کمک مشاور حل کنند.
معصومه ملکی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد