گفت‌وگو با طوفان مهردادیان، بازیگر پرکار این روزهای تلویزیون

روزی خواهم درخشید

«دیگر وقتش شده که روزنامه جام‌جم با طوفان مهردادیان گفت‌وگویی داشته باشد» این بخشی از پیامی است که برای مهردادیان ارسال شد و چون برایش معنای خاصی داشت از فرسنگ‌ها دور از ایران به سوالاتم پاسخ داد؛ سوالاتی که شاید حتی کمی بیرحمانه باشد!
کد خبر: ۱۰۹۴۲۸۱

طوفان مهردادیان که سال‌ها در تئاتر بازیگری و کارگردانی کرده، چند وقتی است پای ثابت سریال‌های تلویزیونی شده و این اواخر پشت سر هم در سریال‌های «گشت ویژه»، «هشت و نیم دقیقه»، «گسل»، «شکوه یک زندگی»، «هاتف» و «روزهای بهتر» حضور داشته است. او از پس این نقش‌ها برآمده اما جایگاهش از یک بازیگر دیده نشده حکایت دارد...

البته مهردادیان چندی است کارگردانی آثار تصویری را آغاز کرده؛ با بنفشه اعرابی دو فیلم کوتاه به نام‌های «همین الان یهویی» و «ریکاوری» را ساخته که قرار است در فرانسه اکران شود و نیز با علی‌اکبر تحویلیان برای تولید آثاری کوتاه و متفاوت مذاکراتی داشته‌اند. همچنین نمایشنامه «عروسک‌ها» و «غروب در دیار غریب» نوشته بهرام بیضایی را در ونکوور به صحنه برده و همراه کیارش اسدی‌زاده، فیلمنامه یک اثر سینمایی را به اتمام رسانده که بزودی تولیدش را آغاز می‌کنند.

می‌دانستید اگر از شما نام ببریم خیلی‌ها بجا نمی‌آورند، اما اگر عکس‌تان را نشان بدهیم می‌گویند: آها این!

شاید هم بگویند: آها اینها! و احتمالا چند شخصیت مختلف را همزمان به یاد بیاورند!

بله این اواخر تقریبا در همه سریال‌ها بازی داشتید!

بله. یک دوره‌ای من خیلی بازی داشتم بعد تولیدات تلویزیون کم و حضور من هم کمرنگ شد و حالا دوباره تولیدات رونق گرفته و من هم بیشتر بازی دارم. تقریبا از سریال گسل به بعد من پیوسته روی آنتن بودم.

احتمالا ارتباط خوبی با تهیه‌کنندگان و کارگردان‌ها دارید!

من همیشه سعی کرده‌ام اخلاق تئاتری را رعایت کنم و فکر می‌کنم خیلی زود است بخواهم خودم را بگیرم (می‌خندد).

پس چرا با وجود سابقه بازیگری در تئاتر و توانایی شما در اجرای نقش‌های متنوع و متعدد، نقش‌های تعیین‌کننده و پیش‌برنده به شما پیشنهاد می‌شود، اما هیچ کارگردانی شما را برای نقش اول یا حتی نقش مکمل نخواسته است؟

این از آن دسته سوالاتی است که جوابش را خودم هم نمی‌دانم. به من برای نقش‌هایی که هرگز بازی نکرده‌ام یا دشوار است، اعتماد می‌کنند، اما نقش اول کمتر پیشنهاد می‌شود! خب بازیگرها دو دسته‌اند برخی بازی را بلدند، برخی قاعده بازی را هم بلد هستند. شاید در زمینه قاعده بازی لنگ می‌زنم؛ نمی‌دانم. شاید روابط عمومی من آنقدرها خاص نیست، شاید انتخاب نقش‌های اصلی فرآیند پیچیده‌تری است و شاید هم به شانس بستگی دارد. در هر صورت شما درست می‌گویید و نه فقط من بلکه بازیگران دیگری را هم می‌شناسم که نه به لحاظ کمیت و نه رتبه نقش در جایگاه خودشان نیستند.

جالب است که با وجود این شرایط، ناامید نمی‌شوید و همیشه برای نقش‌هایی که برعهده می‌گیرید، تلاش می‌کنید!

چون درنهایت این من هستم که مقابل دوربین قرار می‌گیرم. اگر قرار باشد این شرایط برای من دلزدگی ایجاد کند، تماشاگر چه گناهی کرده که تحت تاثیر مسائل پشت صحنه قرار بگیرد. همیشه سعی می‌کنم پرانرژی بوده و نقش‌هایم را دوست داشته باشم.

در بازی‌های شما ریزه‌کاری‌هایی هست که به نظرم ایده‌اش را خودتان می‌دهید. مثلا آقای کاشانی در سریال «روزهای بهتر» معمولا با یک مکعب روبیک بازی می‌کند یا راننده نیسان سریال «گسل» حسابی از زنش حساب می‌برد و چیزهایی از این دست. درست می‌گویم؟

من همیشه به نقش فکر می‌کنم و برای راه رفتن، میمیک صورت و ویژگی‌های شخصیت طرح و ایده دارم و سعی می‌کنم چیزهایی به طور خاص برای هر شخصیت پیدا کنم، اما معمولا این اتفاق در تعامل با کارگردان‌ها به نتیجه می‌رسد. در این دو نمونه که اشاره کردید هم علیرضا بذرافشان و هم نوید میهن‌دوست از کارگردان‌هایی هستند که با بازیگر حرف می‌زنند و ضمن این‌که دستش را باز می‌گذارند، مراقبت می‌کنند که از کوک خارج نشود. ارتباط بین کارگردان و بازیگر باعث می‌شود بازیگر طراوتش را حفظ کند و برای هر نما ایده و برنامه داشته باشد.

مثلا درباره نقش آقای کاشانی، قرار بر این بود که همیشه اسپینر توی دستش باشد، اما من خیلی دوست نداشتم و به نظرم اسپینر برای این نقش هدف و معنایی نداشت. بنابراین روبیک را پیشنهاد دادم و استقبال شد.

در سریال‌های اخیر چه جزئیاتی را خود شما به نقش اضافه کرده‌اید؟

مثلا در سریال گسل آقای بذرافشان از من خواست فیلمنامه را بخوانم و از بین چند نقش خودم یکی را انتخاب کنم. من حس کردم راننده نیسان از آن نقش‌هایی است که می‌توان رنگ بیشتری به آن داد. از نظر من این نقش یک جمله کلیدی داشت و می‌شد به آن تکیه کرد و آن هم این بود: هیچ وقت به یک کروچی نگو نامرد! این جمله هم لحن شخصیت را برای من تداعی کرد و هم میمیک چهره‌اش را. با مشورت آقای بذرافشان قرار شد همین کار را بکنم، اما خیلی حساب شده. به اینجا رسیدیم که سمت چپ لبش موقع حرف زدن کمی بالا می‌رفت و مخرج صدایش کمی متفاوت شد. بعضی وقت‌ها هم دوربین به بازیگر ایده می‌دهد و من وقتی برای این نقش جلوی دوربین قرار گرفتم، راه ‌رفتنم عوض شد. البته درنهایت کارگردان مراقب بود که این چیزها زیادی پررنگ نشود و متناسب باشد.

در سریال شکوه یک زندگی، با چالش لهجه روبه‌رو بودم؛ چیزی که معمولا سعی می‌کنم از زیر آن در بروم، چون معتقدم بازیگر هر چقدر کارش را خوب انجام بدهد باز هم احتمال گاف دادن زیاد است. درباره این نقش هم به آقای بهشتی می‌گفتم فیتیله دست شما باشد، چون نقش از من دور بود و نمی‌خواستم کمتر یا بیشتر از چیزی که لازم بود، بازی کنم. دوست خوبم رحمان غلامی بازیگری که نقش شاگرد بهرام عمو را برعهده داشت، در مورد لهجه خیلی به من کمک کرد، اما یک اتفاق بامزه می‌افتاد. ما در روستایی کار می‌کردیم به نام غریب‌محله و قرار بود لهجه غالب همین لهجه غریب‌محلی باشد،. چون از این سر تا آن سر مازندران لهجه‌های زیادی وجود دارد. همه ما تمرین می‌کردیم که لهجه یک دست باشد، اما دوربین که روشن می‌شد بازیگران تهرانی از بهشهری‌ها، بهشهری‌تر حرف می‌زدند و بازیگران بهشهری از ما تهرانی‌تر می‌شدند. (می‌خندد).

در سریال «هشت و نیم‌ دقیقه» هم نقش خاصی داشتید. مردی که عاشق همسرش بود اما خلاف می‌کرد!

به‌زعم خیلی‌ها این نقش منفی بود و من برای نقش‌های منفی فرمول خاصی دارم؛ برای این‌که نقش منفی باورپذیر باشد کافی است روی یک یا چند ویژگی‌ مثبت و انسانی این شخصیت کار کنید که از حالت تیپ خارج شود. رعایت کردن این تعادل نقش را دیدنی و واقعی می‌کند. نقشم در سریال «هشت و نیم دقیقه» جزو نقش‌های سخت بود، چون گاهی نمی‌شود درونیات یک نقش را بیرون ریخت و باید قطره‌ای عمل کرد. باید حواسم می‌بود که بخش‌های پنهان شخصیت او را رو نکنم، اما چیزهایی درباره‌اش به مخاطب نشان بدهم تا نقش را باور کند.

احتمالا گاهی به خودتان گفته‌اید: هر قدر که تلاش کنی در شرایط فعلی هیچ وقت به علی نصیریان نمی‌رسی یا شاید حتی در حد فرهاد قائمیان هم شهرت پیدا نکنی. جوان هم نیستی که بتوانی مثل سام درخشانی در تلویزیون چهره بشوی! حالا سوال من این است که چه چیزی باعث می‌شود با انرژی کار کنید؟

سوال بی‌رحمانه‌ای بود. من دیگر حرفی ندارم (می‌خندد). درست می‌گویید و به نقطه حساسی ضربه زدید. شانس بزرگی است که یک بازیگر بتواند در زمان مناسب نقش مناسب را بازی کند. مثلا وقتی جوان است، بتواند نقش هملت را بازی کند. تراژدی شغلی من این است که وقتی عاشق نقش تریلف در نمایش مرغ دریایی بودم، آن‌قدر به من پیشنهاد نشد که به سن تریگورین (شخصیت منفی مرغ دریایی به تحلیل دوران دانشجویی‌ام) رسیدم. با همه اینها کار بازیگری برای من همیشه دوست‌داشتنی بوده و به عنوان شغل به آن نگاه نمی‌کنم و در اتاق عقد قرارداد، هم من این نکته را می‌دانم و هم متاسفانه تهیه‌کننده‌ای که روبه‌رویم نشسته است (می‌خندد). برای من وجه خلاقیت بازیگری هنوز در اولویت و جذاب‌تر است. راستش هیچ وقت خودم را با کسی مقایسه نکردم، اما امیدوار بوده‌ام و به خودم گفته‌ام که بالاخره یک وقتی بازی تو دیده می‌شود و فرصتی ایجاد می‌شود که بدرخشی. شاید به همین دلیل پیام شما معنای خاصی برای من داشت.

آذر مهاجر

رادیو و تلویزیون

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها