درباره این اتفاق و مانند آن بارها خواندهایم و بارها این پرسش در ذهنمان شکل گرفته است که چرا چنین بیمارانی در شهر رها هستند و در برابر آنها چه باید کرد؟ آیا میتوان این بیماران را از مردم عادی تشخیص داد؟
طبیعی است، حضور چنین افرادی در جامعه باعث هراس شود؛ بخصوص که بسیاری از آنها وجه تمایز ظاهری با مردم عادی ندارند. روانشناسی، افراد را به سه گروه تقسیم کرده است؛ سالم، بهنجار و نابهنجار. افراد سالم ـ که یک سر محور قرار دارند ـ ویژگیهای خاصی دارند که در تعداد کمی از افراد دیده میشود و از این بحث خارج است.
بهنجارها در میانه محور قرار میگیرند و عموم مردم هستند. مانند من و شما که به طور عادی زندگی را میگذرانیم.
بعضی کنترل خشم ندارند، بعضی با حسادت زندگیشان را دچار اختلال کردهاند، برخی درگیر رفتار کینهتوزانه هستند. نزدیک به این افراد، روانرنجورهایی هستند که به کسی آسیب نمیرسانند تا زمانی که کنترل کردن خویش را بیاموزند.
از میان این دسته افراد، کسانی که کنترل خشم ندارند، گاه مرتکب قتل میشوند و در پاسخ چگونگی رفتارشان میگویند، نمیخواستهاند قتل انجام دهند و نفهمیدهاند چه اتفاقی افتاده است. اینها نیازی به بستری شدن در مراکز روانی ندارند و حکمشان قصاص است؛ اما دسته سوم که سر دیگر محور را تشکیل میدهند، روانپریشها یا همان سایکوزها هستند.
جنون یا سایکوز نوعی قطع ارتباط با واقعیت است که به طور مشخص، شامل هذیان (عقاید نادرست درباره وقایع یا اشخاص) و توهم (دیدن یا شنیدن چیزهایی که وجود خارجی ندارند) میشود.
واژه سایکوز به معنی وضعیت روانی غیرطبیعی است که حالتهای مختلفی را دربر میگیرد، ولی اصلیترین ویژگی آن، دنیای درونی خودشان است. در این حالات علاوه بر قطع ارتباط با واقعیت، اختلال در تفکر، درک و قضاوت نیز بروز میکند.
معمولا چنین بیماری، رفتار و کلام غیرطبیعی دارد و فعالیت جسمی و روانی او به حدی دچار اختلال میشود که باعث به همریختگی رفتار فردی و اجتماعیاش میشود. چنین فردی اغلب از بیماری خود آگاهی ندارد و خود را سالم میداند و از درمان خودداری میکند.
به همین دلیل، خانواده نقش مهمی درخصوص این افراد دارد. اعضای خانواده باید بسیار متوجه و پیگیر درمان چنین بیماری باشند. دارودرمانی و رواندرمانی باید همزمان انجام شود.
درمان بسیاری از این اختلالات زمانبر و خستهکننده است. نگهداری بیماران نیز تحمل و صبر و درک خاصی میخواهد.
در نتیجه، برخی خانوادهها بیمار را که مستعد است با هر تکانشی برانگیخته شود، در جامعه رها میکنند و مردم هم بیخبر در کنار او رفت و آمد خواهند کرد و فاجعه ناگهان رخ خواهد داد.
افزایش استفاده از مواد مخدر صنعتی، بر تعداد این بیماران افزوده و بسیاری از همین طریق، تبدیل به بیمار روانی میشوند؛ مانند قاتل سپهر کوچولو در منطقه شاپور که قاتل تحت تاثیر مواد و جنون، کودک را سر برید.
توصیه میشود مردم در مواجهه با افراد تکانشی و عصبی، فاصله خود را حفظ کنند، با پلیس یا اورژانس اجتماعی تماس بگیرند و خودشان مداخله نکنند.
از طرف دیگر، حواس خانواده باید معطوف و متوجه بیمارشان باشد. آنها در این ارتباط میتوانند از بهزیستی یا اورژانس اجتماعی کمک بگیرند و باید مراقب باشند داروی بیمارشان هرگز فراموش نشود.
لازم است فرد بیمار با توجه به نوع اختلال، تنها میان مردم تردد نکند و با مشاهده کوچکترین نشانه ابتلا به بیماری روانی از متخصصان بخواهند در این زمینه مداخله کنند البته باید گفت، کمتر پیش میآید فرد روانپریش آسیب بزند یا مرتکب قتل شود.
آمارها نشان میدهد، روانرنجورها یا همان بهنجارها بیشترین سهم را در حوادث دارند، چون گمان نمیکنند، روزی مسبب اتفاقی تلخ شوند.
لیلا کامرانی - کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد