به بهانه برگزاری نشست علم و اسلام که 7 آبان 96 با سخنرانی دکتر مظفر اقبال در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد

استقلال علوم طبیعی از اسلام در تمدن اسلامی

ارتباط میان علوم طبیعی در تمدن اسلامی مثل نجوم، فیزیک، جغرافیا و ریاضیات با دین اسلام از مسائلی است که مخصوصا در سال‌های اخیر با مطرح شدن مباحثی چون علم دینی، علم اسلامی و اسلامی‌سازی علوم توجه‌ها را جلب کرده است. طرفداران علم اسلامی، معمولا فعالیت علمی در دوره شکوفایی تمدن اسلامی را به عنوان نمونه‌ای از تحقق فعالیت علمی - اسلامی ذکر می‌کنند و معتقدند، امروزه مسلمانان باید در مقابل علوم جدید غربی، شکلی از علوم جدید اسلامی تولید کرده تا به این وسیله با تهاجم فرهنگی غرب مقابله کنند.
کد خبر: ۱۰۸۹۰۹۷

درباره ارتباط اسلام و علم، کتابها و مقالات بسیاری نوشته شده است. اینکه دین اسلام از جنبههای گوناگون باعث توسعه علمی در تمدن اسلامی شده، حقیقتی تاریخی است که کمتر مورخی در صحت آن تردید دارد. ابن یونس، منجم بزرگ قرن چهارم در مقدمه زیج حاکمی که از برترین آثار نجوم محاسباتی در تمدن اسلامی است، یکی دو صفحه را به ذکر آیات الهی درباره نجوم و آسمان اختصاص میدهد. وی این آیات را به چند گروه تقسیم میکند که از آنها میتوان به انگیزههای ابنیونس برای فعالیت علمی پی برد: تعیین اوقات شرعی، تشخیص جهت قبله و تذکر به واسطه مشاهده نشانههای حکمت خداوند در مخلوقات. البته نباید تصور کرد که عبرت گرفتن از آیات الهی و حل مسائل اوقات شرعی تنها انگیزه منجمانی چون ابن یونس بوده است. انگیزه فعالیت علمی، علاوه بر اینها میتواند علاقه به خود دانش یا فواید اجتماعی و اقتصادی آن باشد، اما «ابن یونس» در هیچ کجا از کتابش در ارائه نظریههای علمی و شواهد مؤید آنها استفادهای از هیچکدام از آیات و روایات اسلامی نمیکند. او و همه دانشمندان دوره اسلامی میدانستند، مبانی علوم طبیعی، عقلانی و تجربی است، نه نقلی.

آرای سنتگرایان

از جمله مدافعان سرسخت مبتنی بودن علوم طبیعی در تمدن اسلامی بر آموزههای دینی، سنتگرایان هستند. برخی از آنان، چون رنه گنون و فریتهیوف شوان که اوایل قرن بیستم زندگی میکردند، آثار بسیاری در نقد علم و تمدن غربی و ارزش فرهنگهای سنتی به نگارش در آوردند. در نیمه دوم قرن بیستم، اینگونه تفکر با افرادی چون مارتین لینگز، حسین نصر، هیوستون اسمیت و یولیوس اولا ادامه یافت. سنتگرایان در طول دهههای گذشته مطالب بسیاری درباره ارتباط میان دینِ اسلام و علوم ریاضی و طبیعی رایج در تمدن اسلامی نوشتهاند. مظفر اقبال، یکی از اعضای نسل جدید سنتگرایان است که آثار و سخنرانیهای بسیاری در این زمینه از او منتشر شده است. وی بارها به ایران سفر و سخنرانی کرده است و برخی کتابهایش در ایران به فارسی ترجمه شده است. وی یکشنبه همین هفته در دانشگاه صنعتی شریف درباره علم و اسلام سخنرانی داشت و همین بهانهای شد که با نگاهی دقیقتر به نقد آثار و آرای او بپردازیم.

کتاب شکلگیری علم اسلامی نوشته مظفر اقبال از جمله همین آثار است که ترجمه فارسی آن نامزد دریافت سیوچهارمین دوره جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال 95 شده بود، ولی آیا واقعا این کتاب دارای ارزش پژوهشی و علمی قابل توجه است و آیا آرای او از ارزش پژوهشی کافی برای مطرح شدن در یکی از مهمترین مراکز علمی کشور برخوردار است؟ مظفر اقبال، مهندس شیمی است که البته هیچ مقاله پژوهشی در زمینه تاریخِ نجوم، ریاضیات، پزشکی یا فیزیک در تمدن اسلامی در نشریات معتبر این رشته ندارد، اما حدود 20کتاب درباره اسلام دارد که بعضی از آنها درباره علوم در تمدن اسلامی است. با وجود این نباید فراموش کرد ارزش علمی و پژوهشی یک اثر نه لزوما در گرو تحصیلات دانشگاهی نویسنده است و نه اقبال مردم به آن، بلکه باید دید محتوای آن چقدر مبتنی بر شواهد علمی و تاریخی است.

مظفر اقبال دقیقا چه میگوید؟

مظفر اقبال، یکی از ادعاهای اصلی خود را در پیش گفتار کتاب چنین مطرح میکند: «تفاوتی اساسی وجود دارد میان علم مدرن و ماهیت علمی که در تمدن اسلامی در طول سدههای هشتم تا شانزدهم وجود داشت. رویکرد این دو به طبیعت دو شکل متفاوت دارد، زیرا جهانبینی قرآنی به آن [علوم در تمدن اسلامی] شکل داده بود (ص 17).» به عقیده او این دقیقا همان ویژگی است که علم جدید از آن بیبهره است و همین موضوع باعث شده روششناسی این دو نوع علم اساسا با هم متفاوت باشد. وی درباره دانشمندان تمدن اسلامی ادعا میکند «فهم قرآنی از طبیعت چنان در ذهن این دسته از دانشمندان رسوخ کرده بود که تقریبا همه آنها خود را از نوشتن کتابی درباره رابطه علم و اعتقادشان بینیاز میدیدند. (ص 165)» ولی آیا واقعا چنین بود؟

نویسنده ادعا میکند: «نجوم عربی پیش از اسلام، تحت تأثیر آموزههای کیهانشناختی قرآنی دگرگون شد تا آثار نجومی با خصوصیت اسلامی تولید کند که عموما به آنها با عنوان کیهانشناسی تابان[!] اشاره میشود (صص 53 و150).» از این عبارت و ارجاعی که در ادامه به کتاب تاریخ نجوم عربی جورج صلیبا داده است، معلوم میشود منظور او کتاب الهیئة السَنیة فی الهیئة السُنیة جلالالدین سیوطی است که نه اوایل تمدن اسلامی بلکه در قرن نهم هجری نوشته شده است که تنها نمونه از چنین نوعی است. میدانیم که این کتاب، مجموعه آیات قرآن کریم و احادیث منسوب به پیامبر (ص) درباره عرش و کرسی و آسمانها و دریاهاست که سیوطی، محدث قرن نهم و دهم هجری، پس از توفیق بزرگترین آثار نجومی تمدن اسلامی، آن را برای تقابل با نجوم ریاضی آن روزگار نوشت. نهتنها در هیچ کدام از آثار نجومی تمدن اسلامی نمیتوان برای اثبات یک مطلب علمی نشانهای از ارجاع به یک حدیث یافت، بلکه تصویری از جهان که در آثار علمی آن روزگار ارائه شده عموما بر خلاف احادیثِ (احتمالا ساختگی) این کتاب است. حتی در بخش مربوط به آیاتِ هفت آسمان و هفت زمین، (چاپ بیروت: ص 8) هیچ هماهنگی با نظریه رایج هیات بطلمیوسی که افلاک را 9 و زمین را یکی میدانست، دیده نمیشود. در این احادیث، درباره هفت زمین گفته شده است: «هفت زمین روی صخره و آن در دستان یک فرشته و او ایستاده بر روی باله ماهی و ماهی در آب و آب بر باد و باد بر هواست. (ص 13)» یا طول خورشید 80 فرسخ در 80 فرسخ است. (ص 16) در آثار متعددی که منجمان اسلامی در علم ابعاد و اجرام خلق کردند و فاصله و اندازه ماه و خورشید و سیارهها را با زمین با روشهای علمی محاسبه کردهاند، نتایج هیچ سنخیتی با چنین تصوراتی ندارد و هیچ اشارهای هم به این سخنان یافت نمیشود. نصیرالدین طوسی در کتاب التذکره، قطر خورشید را بر اساس رصد خورشید گرفتگی 5/2545 فرسخ محاسبه میکند که چنین رویکردی بوضوح با آن تصورات متفاوت است. (چاپ نیویورک: ص 313)

ادعاهای بدون سند

سوال اینجاست که بالاخره دکتر اقبال کیهانشناسی موجود در آثار نجومی امثال بیرونی، طوسی، بتانی، قطبالدین شیرازی را کیهانشناسی رایج در تمدن اسلامی میداند یا کیهانشناسی موجود در این احادیث را؟ عدم تسلط او به تاریخ علم باعث شده است تا او به اشتباه، یک جهانبینی خاص را به جای جهانبینی اصلی و رایج علمی در تمدن اسلامی جا بزند که اگر درایت دانشمندان اسلامی در بیتوجهی به ظاهرِ این آیات و روایات نبود، چه بسا سنت علمی اسلامی نیز تحتالشعاع این کیهانشناسی اخباریگرایانه قرار میگرفت و از بین میرفت. آیا باز هم میتوان ادعا کرد، عاملی که این علم را اسلامی کرد، پیوندهای جداییناپذیر آن با جهانبینی اسلامی و مفهوم خاص طبیعت بود که قرآن فراهم آورده بود؟ (ص66) اقبال در هیچ کجای کتابش نشان نمیدهد دقیقا در کدام یک از آثار
علمی - اسلامی میتوان نشانهای از این پیوندهای جداییناپذیر یافت.

اگر چه این نظر اقبال که انگیزههای شرعی برای دانشمندان اسلامی در پژوهش علمی واجد اهمیت بوده، درست است و تعیین زمان نمازهای پنجگانه، رؤیت هلال ماه و تعیین جهت قبله، پرسشهای عمیقا علمی را برای دانشمندان تمدن اسلامی ایجاد کرده بود و منشأ پدیدآمدن دستاوردها و آثار علمی بسیار شد، اما فراموش میکند که این جنبه از اسلام چیزی بیش از انگیزهبخشی برای فعالیتهای علمی نبوده است. ادعاهای اقبال با عبارات مختلف در جای جای متن تکرار شده است: «مفهوم اسلامی دانش در نهایت با وحی به عنوان تنها منبع کاملا واقعی و صادق معرفت مربوط است. (ص 130)» ولی دریغ از یک منبع علمی واقعی که دقیقا نشان دهد آیهای از قرآن کریم، منبع ایجاد نظریهای یا راه حلی علمی بوده است. نویسنده به جای این که از آثار علمی ریاضی، نجومی یا فیزیکی شاهد مثال بیاورد، سراغ کیهانشناسی عرفانی ابنعربی و اشعار مولوی میرود و به این دلیل که فعالیت واقعی علمی در آن دوره با چنین مثالهایی متفاوت است، او هرگز اشارهای به مهمترین دستاوردهای علمی تمدن اسلامی مثل مدلهای سیارهای منجمان مراغه یا روشهای محاسباتی ابن هیثم در نورشناسی هندسی نمیکند.

نقش اسلام در ایجاد نهضت علمی تمدن اسلامی

از تمام آنچه گفته شد باید نتیجه گرفت دین اسلام و متون مقدس اگرچه نقش بسزایی در ایجاد نهضت علمی تمدن اسلامی داشتند، ولی این به هیچ وجه به آن معنا نیست که دانشمندان اسلامی متون دینی را به عنوان منبع استخراج معرفت علمی درباره جهان استفاده میکردند. اقبال در این کتاب نه تنها از اثبات ادعای خود عاجز است، بلکه حتی نمیتواند در آن حرف نو یا پژوهشی جدید عرضه کند. تمام مطالب این کتاب برگرفته از پژوهشهای دیگران است و هیچ نکته تازهای در آن پیدا نمیشود. پس چرا این کتاب و آرای اقبال مورد توجه است و چرا با وجود اغلاط متعدد در متن و ترجمه آن (نقد کامل این کتاب بزودی منتشر خواهد شد)، این کتاب به مرحله نامزدی کتاب سال جمهوری اسلامی رسید ؟ اگر درایت بعضی داوران با کفایت نبود، معلوم نبود چه اتفاقی میافتاد.

شاید بتوان ریشه اصلی بدفهمیهای اقبال را از سنت علمی - اسلامی آن دانست که او یک پژوهشگر علوم تمدن اسلامی نیست. وی هیچ پژوهشی بر آثار نجوم، ریاضی، نورشناسی و فیزیکی دانشمندان اسلامی انجام نداده است. با نسخ خطی عربی و فارسی ریاضی دست و پنجه نرم نکرده و در پیچیدگیهای ریاضی و علمی آن آثار وارد نشده است. او یک عاشق است، عاشقی که از معشوقش هیچ نمیداند، جز تصورات خامی که برای خودش ساخته است.

دکتر امیرمحمد گمینی

عضو هیات علمی پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران

و پژوهشگر تاریخ علم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها