قاسم آهنین‌جان
کد خبر: ۱۰۸۳۸۸۰

سایه‌گاهم

جای دیگری‌ است

از بَبر و‌ ستیغ

خمیده بر چاه و

بادبان نیلوفر

بر علف‌های روشن و

نَغمه‌ جام

هاله‌ قُدسی

که بیدار می‌کند

به بازوان حَدید

به صبح

شکار ماه و

رَشمه‌ برف

بر پلک بُرج

خاموش

منم

دفنِ مُرداب‌های جهان

 

علی‌رضا سردشتی

«آیهور حلقه سبز را به گردن باهور همسر و هم‌سفر و یادگار خود

می‌اندازد و با دست‌های گشاده و رو به بالا، آرام و شمرده می‌گوید:

دیدنی، دوباره دیده خواهد شد، چنان‌که نگاهی آمد و دید و چنین،

نگاهی خواهد آمد و خواهد دید.»

[مرگ‌های پس از شنوایی، محمود شجاعی]

به خواب‌های آیهور و مرگ‌های به‌جا‌مانده از پس

از همین دست که برمی‌آید، بمان

چیزکی ساخته‌ام پذیرفتنی

زاده‌ جغرافیای تن

از بدخشان تا تاج‌محل

موسم آبی را دلخوشم با کوزه‌هایی که به سر شد

دور آخر را به گردنم بیاویز سبزِ سبز

باشد برای آبی‌ها

مهدی یزدی

از زمینه‌ باز بخواه

که گاه دور باید داشت

تن را و تباه

؟کجا اما

برگ‌های سوزنیت، لاغر ببینم

غصه‌دارِ کنار

بگذار بر مزار برویم:

قرارم، قلبم، دی‌ماه

هوایم بادامِ سابق

نگاهم نرگسِ لاحق

حواسم خلاص

رازم، زبانم، نگفته

زنم آسان

زمزمه‌ام سایه‌ درختِ مرگم، گردوی کودکم

هوای بودنم؛

آه،

اگر بود

باز می‌شدم باز

در گوش کسی که انار را نمی‌چید

می‌آراست به سیم و صدای ساده

اما حال

لب خلاصه کرده

به شیبِ کوتاه

با آهِ شور

با طعمِ بسیار

بگذار خاک باشم در خطورِ مزار

دستی بر پیشانی‌ پیشینت

آرش رضایی

جسم!

عزیز منجمد من!

از ترس فرار نکنم که

نور از دیوار بگذرد،

روز، شب محض شود:

مختصات تنوینِ چسبیده به روح!

گرگ‌ترین زاویه در دو شفق!

گرگینه‌تر در فکر و عصب!

بازو به بازوی تو

من جاودانه تجزیه می‌شوم

تا هر چه خاموشی‌است

از کیهانِ ما بیرون برود

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها