با اسرائیل غیرعادی ترین جنبه این برنامه ها، توطئه با اسرائیل بود که بشدت می خواست با مصر بجنگد و به حملات چریکها از مرز مصر خاتمه دهد. دیوید بن گوریون ، نخست وزیر اسرائیل 24 اکتبر در سوره ، حومه پاریس با سلوین لوید و کریستیان پینو، وزیران خارجه انگلیس و فرانسه دیدار و پس از 3 روز مذاکره قراردادی امضا کردند که براساس آن اسرائیل متعهد شد به مصر حمله کند و فرانسه و انگلیس به بهانه جدا کردن نیروهای اسرائیلی و مصری و محافظت از آبراه در پورت سعید و دیگر نقاط آبراه مستقر شوند. این خیال پردازی احمقانه اساس تبانی معروفی است که همواره با نام آبراه سوئز همراه خواهد بود. ایدن دستور داد تمام نسخه های این قرارداد نابود شود. منشی کابینه او اعتراف کرد: «مراقبت های فراوانی به عمل آمده تا کل حقیقت هرگز آفتابی نشود.»
اما موضوع تقریبا بلافاصله درز کرد و اسرائیلی ها یک نسخه آن را حفظ کردند که 10 سال پیش پخش شد. پس از طرح سوره ، اقدامات اولیه آغاز شد. چتربازان اسرائیلی 29 اکتبر گذرگاه مبتلا را در سینا اشغال کردند و دفاع مصر را دور زدند. پس از آن اخطار انگلیس و فرانسه اعلام شد که تهدید کرده بودند در صورتی که نیروهای خصم از آبراه عقب نشینی نکنند، مداخله خواهند کرد. روزنامه منچستر گاردین (همین روزنامه) اخطار را اقدامی احمقانه ، بدون هیچ توجیهی ، نه عادلانه و نه درست توصیف کرد که روی یک آتش سوزان نفت می ریزد. کسی نمی داند چه انفجاری پس از این رخ خواهد داد. موضع سرسختانه این روزنامه از جولای به بعد به تغییر سیاست حزب مخالف کارگر کمک کرد. به طوری که وقتی حمله آغاز شد، انگلیس درباره آن دچار تفرقه بود.
گایتسکل دولت را محکوم کرد و در پارلمان از لوید پرسیده شد همچنان که خیلی ها سوئظن برده بودند، آیا میان انگلیس ، فرانسه و اسرائیل تبانی شده است؛ لوید به دروغ گفت: میان ما درباره حمله توافق قبلی وجود نداشت.
ناصر تسلیم ناپذیر، اخطار را رد کرد؛ اما اسرائیلی ها از متن توافق سوره پیروی کردند. نیروی هوایی سلطنتی برای فلج کردن نیروی هوایی مصر، شبانه پایگاه های هوایی اطراف پورت سعید و نزدیک قاهره را بمباران کرد. هدا جمال عبدالناصر، دختر بزرگ رئیس جمهور مصر می گوید: ما برق بمبها را می دیدیم. ما نزدیک فرودگاه المزا زندگی می کردیم. او در آن زمان 10 سال داشت.
پدرم گفت: «ما باید در قاهره بمانیم. ما مثل هر مصری دیگری هستیم ، ولی با ادامه جنگ به خانه ای امن منتقل شدیم ». یک رادیوی تبلیغاتی انگلیس که از قبرس به زبان عربی برنامه پخش می کرد، از مردم مصر خواست تسلیم شوند ؛ اما مقاومت شدید بود. ارتش مصر کامیون ها و قطارهای پر از کلاشینکف را به پورت سعید فرستاد تا میان مردم عادی پخش شود. عواطف موسی پنجمین بچه اش را حامله بود.
او می گوید: من سخنرانی ناصر را (درباره ملی کردن آبراه) از رادیو شنیدم و بسیار خوشحال شدم. هرگز فکر نمی کردم جنگی درگیرد. پیش از حمله از BBC شنیدیم که همه باید فرار کنند. به این دلیل شوهرم ، احمد پیش از بمباران ما را از آپارتمانمان بیرون برد. دولت ، مردم را مسلح می کرد. احمد برای دفاع از کشورمان رفت. او سالم به خانه برگشت ؛ اما دوباره برای خرید غذا بیرون رفت و در یک درگیری گرفتار شد. عواطف می گوید: پلیس مصر در اداره پست بود. انگلیسی ها به دست یک نفر گلوله زدند. احمد سعی کرد به مرد مجروح کمک کند که خود هدف گلوله قرار گرفت. 36 گلوله به بدنش خورد و او را کشت. نیروهای انگلیس فقط 22 کشته و فرانسه 10 کشته دادند. برآورد تلفات مصر میان 750 تا 2 هزار و 500 نفر بود. یکی از کشته های انگلیس ستوان مور هاوس بود. 4 روز طول کشید تا علی زنجیر و دوستان او در مقاومت به خانه ای که او را با دست و پا و دهان بسته در آنجا پنهان کرده بودند، برگردند. «رفت و آمد ممنوع بود و گشتی ها همه جا حضور داشتند.» آنان وقتی به آنجا برگشتند، او مرده بود. «او را به بیمارستان بردیم ، جسدش را پاک کردیم و مخفیانه در جای پرتی در یک گورستان به خاک سپردیم. مصری ها، پس از خروج نیروهای انگلیسی ، نبش قبر کردند و بقایای جسد را به انگلیس فرستادند. نیروهای انگلیسی آن تهاجم کوتاه را به عنوان دوره ای از آشوب و سردرگمی به یاد می آورند.
بعضی از آنان با صراحت به بدرفتاری های ارتش انگلیس به مواردی مانند تیراندازی به مناره مساجد و غارت اموال مردم اشاره می کنند. بعضی ها خشم خود را به یاد می آورند که ایدن ، به دنبال صدور قطعنامه ای از شورای امنیت سازمان ملل که امریکا و اتحاد شوروی از آن حمایت کردند، مجبور شد پس از کمتر از یک هفته از زمان شروع جنگ آتش بس اعلام کند. بعضی از این افراد تصور می کردند ارتش انگلیس باید تا قاهره می رفت و ناصر را سرنگون می کرد.
شورش در ارتش
رونالد آدامز که عضو یک واحد اطلاعاتی در سپاه خدمات ارتش سلطنتی بود، می گوید: در ارتش تقریبا شورشی در جریان بود. مردم (ارتشی ها) می گفتند داشتیم کار می کردیم و موفق می شدیم و حالا باید برگردیم. آنان رفقای خود را از دست داده بودند. برای چه؛ بسیاری از نظامیان تازه کار و دون پایه انگلیسی از فشار امریکا برای پایان دادن به جنگ خشمگین بودند. بیل اویس ، از واحد مهندسان سلطنتی که زیر آتش گلوله ها در پورت سعید فرود آمد، می گوید: اگر آنها برای متوقف کردن ما اشتباه نکرده بودند، حالا دیگر این مشکلات را در خاورمیانه نداشتیم. مثل عراق بود. ما جنگ را بردیم ؛ اما صلح را باختیم. به طور قطع حمله به مصر و پایان تحقیرآمیز آن ، نشانه انتقال نفوذ غرب در خاورمیانه از اروپایی ها به امریکایی ها بود. از آن زمان به بعد انگلیس فقط نقشی حمایتی در منطقه ایفا کرد. پس از این که انگلیس مجبور شد آتش بس را بپذیرد، نیروهای سازمان ملل آمدند تا جای نیروهای انگلیسی و فرانسوی را بگیرند. ایدن که از پیش بیمار بود فرو پاشید و با رفتن به تعطیلی در برمودا ناپدید شد. وی 9 ژانویه 1957 استعفا کرد. آخرین نظامیان انگلیسی 23 دسامبر 1956 از پورت سعید خارج شدند و به انگلیس بازگشتند. ناصر آن روز را روز پیروزی نامید و در دهه بعد هر سال یاد آن را با نطقی آتشین در پورت سعید گرامی می داشت. اینک با نهایت شگفتی ، آن روز به فراموشی سپرده شده است. این که انگلیس بخواهد پرده ای روی این دوره خفت بار بکشد و آن را فراموش کند، امری قابل انتظار است. اما معلوم نیست چرا مصری ها باید چنین چیزی بخواهند. یک دلیل این است که پورت سعید، بعدها که نظامیان اسرائیلی پس از جنگ 1967 به کرانه شرقی آبراه برگشتند با دشواری های به مراتب بیشتری مواجه شد. تمام جمعیت غیرنظامی شهر مجبور شدند آن را ترک کنند و دشواری ها و ویرانی های آن سالها در خاطرات بیشتر بازماندگان سیاه تر از رنج دوران کوتاه و سریع حمله به آبراه بود.
در برابر قدرت پدرم پس از مرگ ناصر و پس از این که انورسادات جانشین او در سال 1973 ارتش مصر را از آبراه سوئز فرستاد و ارتش اسرائیل را عقب راند، دولت مصر می خواست پیروزی خود را فراموش کند. سادات تصمیم گرفت سیاست گرایش به غرب را در پیش بگیرد و به همین دلیل روز پیروزی و پیروزی ضد امپریالیستی ناصر در برابر «تجاوز سه گانه» بسیار ناخوشایند می بود.
هدا ناصر، دختر رئیس جمهور مصر، امروز مورخی حرفه ای و مولف کتاب «انگلیس و جنبش ملی گرایی مصر ±936 1952است. او می گوید: «من به عمد خواستم کار دانشگاهی ام درباره سالهای قدرت پدرم باشد.»
از عجایب این که او همکاری تحقیقاتی بیشتری از انگلیس دریافت می کند تا از مصر: «11 حتی یک سند رسمی از دولت مصر نگرفته ام. ما نظام نگهداری اسناد، مانند آنچه در انگلیس وجود دارد، نداریم.»
او امروز، تقریبا هر سال چند هفته در لندن زندگی می کند. یکی از سرگرمی های مورد علاقه او رفتن به دفتر اسناد دولتی در «کیو» است تا در پرونده های وزارت خارجه انگلیس درباره نقش تجاوزگرانه انگلیس در مصر بررسی و مطالعه کند. این پنجاه سال پس از این که نخست وزیر انگلیس در تلاش بی حاصل برای شکست دادن پدرش نظامیان را فرستاد و چسبیدن به سراب کمرنگ قدرت جهانی ، دوران عجیبی بوده است. |
مترجم: علی کسمایی
منبع: گاردین