سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
با اینکه وضع روحی خوبی نداشت و بشدت ترسیده بود، سوالاتمان را از او شروع کردیم. از دخترک خواستم هر آنچه از مرد ناشناس به یاد دارد برایم بگوید و او در پاسخ گفت: قدش نسبتا بلند بود، صورتش یکجوری بود، پر از جوش. اول که دیدمش با خودم گفتم، چرا صورتش این همه جوش دارد.
مردی با لهجهای خاص
با اطلاعاتی که از آرمیتا به دست آوردیم به محل حادثه رفتیم. ما باید دنبال مردی با قدی نسبتا بلند و صورتی پر از جوش میگشتیم. در حین تحقیق، متوجه حمام قدیمی شدیم که درست مقابل باغ متروکه قرار داشت و در مقابل این حمام پیرمردی بساط کرده بود. دخترک به ما گفته بود که مرد ناشناس برای او آدامس خریده بود و این احتمال را دادیم که پیرمرد آدامس را به آنها فروخته باشد و با این فرضیه؛ احتمال دادیم که پیرمرد بتواند در حل این معما به ما کمک کند. به همین دلیل سراغ پیرمرد رفتیم و مشخصات مردی که را به دنبالش بودیم را به او دادیم.
سرنخهایی از مرد ناشناس
پیرمرد گفت: «یادم میآید چه کسی را میگویید، دیروز غروب بود. چون زمان زیادی از آن نگذشته است بخوبی چهرهاش را به خاطر دارم. مرد جوان و قد بلندی همراه دختربچهای به اینجا آمد و بعد از خرید آدامس به آن طرف خیابان رفتند.»
از او پرسیدم: «مرد جوان ویژگی خاصی نداشت که نظر تو را جلب کرده باشد؟»
مرد چرخی بلافاصله جواب داد: «صورتش خیلی جوش داشت، جوشهای بزرگ چرکی. به غیر از آن به لهجه خاصی صحبت میکرد، لهجهای که نشان میداد از یکی از استانهای کشور به تهران آمده است. تیپ و وضعیت لباسیاش هم این موضوع را تائید میکرد.»
برای آنکه مطمئن شویم آرمیتا همان دختری است که همراه مرد ناشناس بود، عکس دخترک را به او نشان دادیم و پیرمرد هم او را شناسایی کرد.
سرنخهای خوبی به دست آورده بودیم، حال میدانستیم که متهم پروندهمان کیست. او مردی بلند قد، با لهجهای خاص، صورت جوشدار و اهل و ساکن یکی از شهرهای کشور. در آن محدوده ساختمانسازی زیادی انجام میشد. احتمال میدادیم که کارگران یکی از این ساختمانها عامل اصلی این جنایت سیاه باشند. آنطور که در تحقیقات متوجه شده بودیم، تمام کارهای هر چند ساختمان را یک گروه به عهده گرفته بودند.
جستوجو در میان ساختمانهای خاص
با مشخص شدن این مساله، ما باید در ساختمانهایی دنبال متهممان میگشتیم که افراد آن استان کار ساخت و سازش را به عهده داشتند. حدود 9 ساختمان بود که اهالی آن استان با آن لهجه خاص، کار ساختمانی را بهعهده داشتند. برای پیدا کردن و شناسایی سوژه سراغ تکتک ساختمانها رفتیم.
درنهایت پس از چند روز تلاش و تحقیق نامحسوس از کارگران ساختمانی با آن لهجه مشخص، ده نفر را شناسایی کردیم که مشخصاتشان با مشخصات فرد مورد نظر مشابه بود. یعنی تمام آنها قد بلند، لهجه خاص مورد نظر و صورتهایشان جوش بود. بعد از شناسایی کامل آنها و اطمینان از اینکه هیچ فردی جا نمانده است، ده نفر را به اداره آگاهی احضار کردیم. البته چون احتمال میدادیم متهم فرار کند، ماموران به محل رفتند و آنها را به اداره آگاهی آوردند.
هر ده مرد را در کنار هم قرار دادیم و از قربانی این پرونده خواستم تا مرد ناشناس را شناسایی کند. او به محض مشاهده مردان، ناگهان خودش را پشت پدرش پنهان کرد. دختربچه میترسید و این نشان میداد که فرد مورد نظر ما در میان همین افراد است و به آرمیتا این اطمینان را دادم که نترسد و ما اینجا حواسمان به او هست. با حرفهای من، آرمیتا کمی آرام شد و در میان افرادی که در صف ایستاده بودند، مردی را با دست نشان داد که شهرام نام داشت. با معرفی مرد جوان او را بازداشت کردیم و به تحقیق از او پرداختیم. شهرام که ابتدا منکر جنایت سیاه بود؛ اما زمانی که با مدارک ما مواجه شد لب به اعتراف گشود و به این ترتیب عامل این جنایت نیز شناسایی شد.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد