سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
نکتهی دوم در ارتباط با طرح جلد «افراد»، آناتومی ضعیف است؛ چهرهپردازی جلد «افراد» در بینی و ابروها آنقدر ابتدایی و پُراشکال است که ناخودآگاه لبخند کنایهآمیز هر گرافیستی را به همراه خواهد داشت. کافیست به شکل قرارگیری ابروها و فرم بینی دقّت کنیم.
امّا مشکل سوم، تایپوگرافیست؛ که البتّه بهتر مینماید که بگوییم ما چیزی به نام تایپوگرافی را نمیبینیم و عنوان «افراد» بدون دخل و تصرّف و فاقد هر گونه عنصر خلاقه است و از نظر اندازه، فونت و جانمایی هم آنقدر کجسلیقگی در آن وجود دارد که باعث شده عنوان کتاب تقریباً در نگاه اوّل به نفع طرح، خوانده و دیده نشود.
امّا این طرّاحی ضعیف، در ادامهی مسیر با ورق زدن کتاب و خواندن شعرها جای شگفتی را از میان میبرد و شما را به این نتیجه میرساند که به قول معروف در و تخته خوب به هم چفت شده است و در این کتاب لاغر و نحیف، ضعفهای شاعر با ضعفهای ناشر و طرّاح جلد، رقابتی تنگاتنگ دارند.
شاعران چند دسته اند…
همیشه به دوستان شاعر میگویم شاعران چند دستهاند؛ برخی ذاتاً شاعرند، یعنی وقتی به جهان نگاه میکنند، شاعرانه است، وقتی مینویسند، شاعرانه است، حرف میزنند، شاعرانه است، سیگار میکشند، شاعرانه است، به گُلدان آب میدهند، شاعرانه است… مثل احمدرضا احمدی و دنیای بینظیرش.
بعضی شاعران اگرچه ذاتاً شاعر به دنیا نمیآیند، امّا آنقدر مستعد، خلّاق و عمیق هستند که کوششهایشان را ما جوششهایی شاعرانه میبینیم؛ بیتکلّف هستند و گاه کمنظیر، مانند حمیدرضا شکارسری یا گروس عبدالملکیان.
امّا دربارهی مهدی اشرفی که حالا چند تجربهی جدّی در قالب کتاب را پشت سر گذاشته است و ما با مجموعهای از شعرهایش مواجه هستیم، کدام گزینه صادق است؟
۱ـ آیا او ذاتاً شاعر است؟
۲ـ آیا او آنقدر مستعد، خلّاق و عمیق است که کوشش هایش را ما جوشش بدانیم؟
قطعاً گزینهی «هیچکدام» صحیح است!
تکثیر سرطانی سیاهیلشکرها
مهدی اشرفی مانند بیشمار «افراد» دیگریست که در این سالها کتابهای شعر چاپ میکنند و در کنگرهها و جشنوارهها و کارگاهها و انجمنها حضور مییابند و سیگار دود میکنند و… «افراد»ی که همیشه بودهاند و در هر سده و دههای سیاهیلشکرهای جامعهی ادبی را تشکیل میدادهاند؛ با این تفاوت که روزگار ما روزگار تکثیر سرطانی سیاهیلشکرهاست!
در مجموعهی «افراد»، ما با زیادهگوییهای فراوانی روبهرو هستیم. اشرفی قدر «کلمه» را نمیداند و بسیار دست و دلباز کلمهها را خرج میکند. نمونهاش اصلاً خود شعر «کلمه» یا شعر «سیاهپوست». اگر کلّ سطرهای صفحهی «۱۰» را حذف کنیم و فقط همان بند پایانی شعر که در صفحهی «۱۱» آمده را بخوانیم، آیا اتفاقی میافتد؟! از نگاه نگارنده، خیر، و اتفاقاً با شعری موجزتر مواجه خواهیم شد.
شعر «کلمه» سه صفحه به درازا میانجامد و درست در بند آخر که باید با جمعبندی و جهان و هدف شاعرانه روبهرو شویم، فقط یک بازی دمدستی با کلمهی «دست» را شاهد هستیم که دقیقاً نشان میدهد مهدی اشرفی آنقدر استعداد و خلّاقیت ندارد که بتواند شگردهای زبانی را در «دست» بگیرد و ما را با خود همراه کند.
کشفهای او هم آنقدر سطحیست که بیشتر شبیه همان بازیست تا کشف! نمونهاش، آغاز شعر «میز شام»:
«کارآگاه
مشکوک است
به سی و دو حرف فارسی
که در عربی
چهار نفرشان به قتل رسیدهاند»
این کشفها و این بازیها نشان میدهد که اشرفی همان سیاهیلشکریست که صرفاً الگوبرداریهایی سطحی انجام میدهد و نه عمیق و تأمّلبرانگیز!
سرودن شعرهایی پراکنده و فقدان ساختار به مفهوم مثبت آن در اغلب شعرهای مجموعهی «افراد» خودش را به رخ میکشد. مهدی اشرفی شاعر ساختارشکن و ساختارگریزی نیست که این بیاعتنایی را به حساب آگاهیاش بنویسیم و فرض را بر عامدانه بودنش بگذاریم.
اتفاقاً اشرفی خیلی دوست دارد سطرهای شعرش قصّه بگویند؛ تسبیحی به دست بگیرد و دانهدانه مخاطب را هدایت کند… امّا در عمل اتّفاق دیگری میافتد: در شعر «تعمیر»، وقتی ایدهی خوب چاقو خوردن دوربین عکاسی را در ابتدا میخوانیم، فرصتی برای جهشهای ذهنی اشرفی فراهم میشود، ولی او این ایدهی خوب را با انسجامی متزلزل و پراکندهگویی در بندهای مختلف حرام میکند.
نوشتم اشرفی خیلی دوست دارد که شعرش قصّه بگوید و اتفاقاً باور دارم که خیلی از شعرهایش قصّه است؛ البتّه قصّههایی که او سر و تهشان را زده است، بدون دیالوگ و بدون فضاسازی و توصیفهای مرسومِ داستاننویسی. مثلاً ایدهی شعر «نقشه»اش را میتوانست برای دوستی داستاننویس یا فیلمنامهنویس تعریف کند تا شاید به سرانجامی برسد!
به انواع انتقاداتم به این مجموعه، باید بیدغدغگی خاصّ اشرفی را هم بیفزایم. او نه به عنوان شاعر، بلکه به اندازهی یک انسان و یک شهروند عادی هم دربارهی جامعهای که در آن زندگی میکند مسئولیتپذیر نیست. البتّه این شاید انتظاری باشد که من از شاعر دارم و او را در مقامی میدانم که موظّف و متعهّد به جامعه است. شاید اشرفی جور دیگری فکر میکند و خودش به سیاهیلشکر بودنش واقف است!
امّا در پایان، معتقدم که در میان این «افراد» لاغر و نحیف و ناتوان، یک شعر هم وجود دارد؛ یک شعر خوب که در آن با شاعر مواجه هستیم. کار و نقش شاعر در برخورد با زبان و جهان دقیقاً همین است؛ این که شاعر با زبان، جهان را دوباره تعریف کند، شاعر با زبان به اشیاء جان ببخشد و آنها را دوباره نامگذاری و تعریف کند. درست شبیه همین تکسرباز چالاک و توانمند که در میان «افراد» سیاهیلشکر اشرفی میدرخشد:
«تخت یکنفره
پتوی یکنفره
میز
و تنها یک صندلی…
اینها لوازم خانگی نیستند
لوازم تنهاییاند».
سینا علی محمدی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد
محمد نصرتی در گفتوگو با جامجم مطرح کرد؛