«امتحان نهایی» ساخته عادل یراقی با فیلمنامه‌ای از او و زنده یاد عباس کیارستمی است که در تبلیغات خود از این فیلمنامه به‌عنوان آخرین فیلمنامه ساخته شده از ایشان نام برده شده است حال آن که حاصل به نظر شباهتی با سینمای کیارستمی ندارد و این نکته پیش از این هم در چند فیلم دیگر مانند «طلای سرخ» و «آشنایی با لیلا» اتفاق افتاده است.
کد خبر: ۱۰۲۶۳۷۲

این عدم شباهت می‌تواند به دو دلیل باشد؛ نخست این که جهان فیلم‌های داستانی کیارستمی متفاوت با سینمایی است که از او می‌شناسیم و دوم این که فیلمساز بر اساس برداشت‌های ذهنی خود یک فیلمنامه را می‌سازد بنابر این آثاری همچون امتحان نهایی و آشنایی با لیلا بیش از آن که فیلمی بر اساس فیلمنامه‌ای از عباس کیارستمی باشند فیلم‌هایی است که سازنده‌شان به‌جای استفاده از المان‌ها و سبک فیلمسازی استاد فقید، از نام او در تیتراژ و آنونس‌ها برای فروش استفاده کرده است.

فرهاد، معلم دبیرستان پسرانه به واسطه درس‌دادن به سعید، با مادر او آشنا می‌شود و پنهانی با او ازدواج می‌کند و زمانی که به دلیل تغییر رفتار و شک سعید ماجرا را به او می‌گوید جدال سعید و دوستش غلام که از فرهاد به دلیل مردودی سال قبل کینه دارد با او آغاز می‌شود.این خط کلی داستانی است که عادل یراقی در فیلمش آن را دنبال می‌کند. داستانی مبتنی بر روابط انسانی که به‌دلیل یک اتفاق شاید خارج از عرف به چالش کشیده می‌شود. این اتفاق در همان سکانس اول داستان رخ می‌دهد و حالا فیلمساز می‌خواهد 90‌دقیقه، قصه‌اش را بر اساس این گره افکنی ابتدایی پیش ببرد.اتفاقی که به هیچ وجه رخ نمی‌دهد و از همان ابتدا می‌توان حدس زد که قرار نیست اتفاقی جدی در این فیلم رخ دهد و اصولا با درامی جدی مواجه نخواهیم بود.

داستان امتحان نهایی به گونه‌ای پیش می‌رود که مخاطب تصور می‌کند امتحان سعید و غلام و رساندن برگه‌ها یا خارج کردن آنها از دبیرستان توسط فرهاد می‌تواند یک بحران جدی به وجود آورد و این موضوع بارها در دیالوگ‌های کاراکترها هم گفته می‌شود اما در نهایت هم امتحان به‌موقع برگزار می‌شود و هم برگه‌ها تحویل می‌شود و به بدترین شکل ممکن و با پرتاب چند مرغ خونی به درون اتاق فرهاد و گرفتن قلب او فیلم به پایان می‌رسد! قصه‌ای که قرار است برشی از یک زندگی واقعی به سبک فیلم‌های استاد فقید باشد که نیست و بیشتر در حد یک فیلم با بیانی الکن و ناقص باقی می‌ماند.

شکلی از فیلمسازی

امتحان نهایی حاصل شکلی از فیلمسازی است که می‌خواهد سینمای اصیل دیگری را بازسازی کند و اتفاقا از حضور مولف اصلی هم به عنوان نویسنده فیلمنامه و طراح ایده بهره می‌برد اما هرگز به اصالت نسخه اصلی نمی‌رسد. به یاد بیاوریم که پس از موفقیت کیارستمی در دهه‌های 70 و نخل طلا سندرم کیارستمی و در دهه‌های 80 و 90 سندرم فرهادی در سینمای ایران شیوع پیدا کرد و در این میان فیلم‌هایی همچون امتحان نهایی هم تولید شده است که شاید رویایشان بازسازی کلوزآپ یا گزارش و حتی لباسی برای عروسی باشد که هرگز اتفاق نمی‌افتد.

شهاب حسینی و دیگر هیچ

امتحان نهایی از دو بازیگر حرفه‌ای استفاده می‌کند. شهاب حسینی این‌جا تمام تلاشش را برای اجرای نقش یک معلم متفاوت و عاشق که قلبی مریض دارد به کار می‌گیرد و اجرایی متوسط دارد و این که گریم او بیشتر مبتنی بر فیلم‌های قبلی اوست و فقط یک عینک به او افزوده شده اما بی شک علامت تعجب بزرگ امتحان نهایی، بازی ضعیف لیلا زارع در نقش پونه است. اجرایی تخت و بی احساس که نمی‌تواند مادری نگران یا زنی درگیر یک رابطه عاطفی پنهان و پیچیده را به تصویر بکشد و به همین دلیل براحتی فیلمساز می‌توانست برای این نقش هم از نابازیگر استفاده کند.

بازی‌های امتحان نهایی مکث‌های طولانی در ادای دیالوگ‌ها دارد و گاه باعث می‌شود راکورد صحنه‌ها از بین برود و جالب این که در قسمت‌های زیادی از دیالوگ‌های سعید و غلام از صداگذاری استفاده شده و گفت‌وگوها با چیزی که بازیگر می‌گوید مطابقت ندارد. این نکته از آنجایی می‌آید که احتمالا یا بازیگران توانایی حفظ دیالوگ‌ها را نداشته‌اند یا فیلمنامه در این صحنه‌ها در حد توضیح صحنه باقی مانده و دیالوگ نداشته، اما هر چه هست حاصل قابل‌اعتنا نیست و مخاطب را راضی نمی‌کند.

ایده از دست رفته!

امتحان نهایی ایده اولیه‌ای دارد که به اندازه تمام تجربه‌های شخصی مخاطبانش می‌تواند اجرایی متفاوت و مشترک داشته باشد. جدال با عرف مرسوم در جامعه و شکستن این مرزها در زندگی برای انسان معاصر و همین‌طور تجربه‌های زمان تحصیل که برای همه ما خاطرات خوب و بدی توامان دارد. این ایده که بارها در سینمای ایران و جهان به آن پرداخته شده، نمونه‌های شاهکاری هم دارد که معروف ترین آن چهارصد ضربه ساخته فرانسوا تروفو است که به مشکلات نظام آموزشی و دوران بلوغ یک نوجوان می‌پردازد اما در فیلم عادل یراقی داستانک‌های فرعی به سرانجام نمی‌رسد و پایان فیلم بیشتر به یک شوخی نوجوانانه می‌ماند که احتمالا به مرگ فرهاد منتهی می‌شود.

مصداق همان جمله طنز‌آلودی که می‌گوید ما شوخی شوخی به قورباغه‌ها سنگ می‌زدیم و آنها جدی جدی می‌مردند. منظر روایی فیلم جهت مشخصی ندارد و به دلیل ناقص ماندن قصه و کاراکترها بسیاری از سکانس‌ها هدف مشخصی ندارند. سکانس‌هایی مانند کلانتری رفتن فرهاد و پونه یا کارواش که بی‌دلیل طولانی است و مشخص نیست در قصه چه کاربردی دارد، اما نکته مشخص این است که فیلمساز بیش از روایت قصه به دنبال واکاوی شخصیت دو نوجوان داستان است که در آن ناموفق می‌ماند و به‌رغم طراحی سکانس‌هایی همچون درددل غلام برای سعید و رفتن به قبرستان یا تنها ماندن غلام و پونه برای لحظاتی در خانه که بی‌منطق و ساده لوحانه طراحی شده باز هم فیلم نمی‌تواند در موضوعاتی که به دنبال آن است دقیق شود.

بهرنگ ملک محمدی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها