سال خونین یا به قول یکی از نشریات، سال نود و رنج هم تمام شد. سال سختی بود. پر از حادثه؛ با قتل عام، بهمن و کولاک، تصادف‌های دردناک و آتش‌سوزی‌های زیادی روبه‌رو بودیم، اما هیچ چیز دردناک‌تر از آوار خونین پلاسکو نبود. آن انفجار وحشتناک، اشک‌ها، صدای فریادها و آواری غول‌پیکر؛ همه به‌عنوان لحظه‌های دردناک در ذهن مردم حک شد.
کد خبر: ۱۰۱۱۸۷۱

دیگر هیچ‌کس آخرین روز از اولین ماه زمستان 95 را از یاد نخواهد برد. این روز پر از ماتم، در تقویم خیلی از ما ایرانیان ثبت خواهد شد. روزی که با یک آتش‌سوزی شاید ساده آغاز شد، اما فاجعه‌ای را به بار آورد که هیچ جبرانی برایش وجود نداشت. آتش‌نشانانی که با عشق مثل تمام ماموریت‌هایشان به دل آتش زدند تا از یک فاجعه جلوگیری کنند، اما خودشان زیربار این فاجعه به طرز دردناکی جان باختند. در مقابل چشم جمعیتی که آنجا حضور داشتند، غول 54 ساله پلاسکو فروریخت و بوی ماتم همه جا را فراگرفت. کلاه ایمنی به سر، لباس کار به تن و تجهیزات به دست اشک می‌ریختند و ناله‌کنان همکارانشان را صدا می‌زدند. دیگر نه خبر مهم بود و نه گرفتن گزارش؛ فقط درد بود که از اطراف پلاسکو دیده می‌شد. مگر دردناک‌تر از این صحنه‌ها هم هست. آن روز و هفته‌های بعدش مثل یک تراژدی غم‌انگیز گذشت. باید گزارش تهیه می‌کردیم، اما نه مثل همیشه؛ با دستانی لرزان و گاهی اوقات اشک، خبرها را می‌نوشتیم. با هر خبر جدیدتر، شنیدن لحظه‌های ترسناک سقوط از زبان بازمانده ها، فیلم‌ها و عکس‌ها هر بار بیشتر از قبل قلب و دلمان لرزید. پلاسکو ریخت، آتش‌نشان‌ها شهید شدند، کارگرها و کسبه زیر آوار جان باختند، سال تمام شد، اما فاجعه فراموش نخواهد شد.

سیما فراهانی/ روزنامه نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها