میدانی حلما... من قول میدهم... من قول میدهم یک روز بعد از نماز ظهر، روی تخته سنگهای روبهروی مسجد الاقصی میگویم بنشین و میدوم از ابوطاریج برایت فالوده میخرم با شربت سیبهای ترش وحشی و آبلیمو ...
کد خبر: ۱۲۶۷۲۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۲
یک: پدرم خیلی اهل کتک زدن نبود. ولی نگاه و اخمش زهره میترکاند. خدا نیاورد وقتی که اخم میکرد تنگ نگاهش دیگر تمام بود. نمیدانم چه قدرتی توی آن بچه ماهیچههای زیر ابرو وجود داشت که وقتی منقبض میشدند و میل میکردند به پایین، آنچنان قدرتی داشتند که تا چند دقیقه بعدش آب گلویم پایین نمیرفت و یک چیزی مثل خشت خیس خورده میچسبید بیخ حلقم.
کد خبر: ۱۲۶۴۱۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۳۰
گفتوگوی حامد عسکری با فرزند شهید همت درباره اولین نوروز بدون سردار سلیمانی
توی حجره زیر گوشه سمت چپ زیلوی لاجوردی رنگ . جای لوله آب را کنده بودند و یک آجر خشتی مربع را یادشان رفته بود کار بگذارند.
کد خبر: ۱۲۶۲۱۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۷
قدیمی ها یک چیزی حتما می دانستند که گفتهاند مرغ همسایه غاز است. توی نشانههای آخرالزمان می خوانی که مردم کافی است به کف دستشان نگاه کنند تا دنیا را ببینند.
کد خبر: ۱۲۶۱۹۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۵
صبح که می آمدم روزنامه، باران بود. میبارید مثل دم اسب. یکی از این تاکسی اینترنتیها را صدا کردم و رسید. پلاک عجیبی داشت.
کد خبر: ۱۲۶۰۸۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۷
کمرنگ بریز بابا جان...ها به عرضم میرسی؟ طاعون که اومده بود، شهر شده بود شهر مردهها. خوراک گیر نمیاومد. همه از هم فراری بودن. خدا رحمی، ما زنده موندیم.
کد خبر: ۱۲۶۰۷۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۵
استقلالی نبود . روانی استقلال بود. هیچوقت اسم درستش را کامل یاد نگرفتم. بچه یکی از روستاهای جنوب بود. برای استقلال رگ میداد. هم خدمتیام بود.
کد خبر: ۱۲۴۱۳۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۹
چهار سالم بود. محرم ها با مادرم میرفتیم روضه خانه خوشروها ؛ یک خانه با معماری قاجاری. منبر وسط قسمت زنانه بود. دور تا دور منبر زن ها مینشستند و همه طبیعتا با چادرهای مشکی.
کد خبر: ۱۲۲۸۵۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۶
ساکت بودم و این مدت فقط لب دوخته تماشا میکردم ومیخواندم. همه آنهایی را که برای سحر دخترک هوادار استقلال چیزی نوشتند وگفتند و منتشر کردند، خیلی ترسناک شدهایم، تقریبا متخصص شده ایم در همه چیز، در مهندسی سیل در مدیریت و فرماندهی جنگ های کلاسیک در عراق و سوریه در رسانه در نقد ساختارگرایانه دموکراسی، متخصص تحلیل آخرین خوداختفایی قرن! اقیانوس های همه چیز دانی شدهایم که تا دوردست خط افق داریم و یک بند انگشت عمق و خب البته این قاعده مستثناهایی هم دارد که کم هم نیستند.
کد خبر: ۱۲۲۸۳۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۵
شام غریبان سیدالشهداست، گوشه حرم حضرت زینب نشستهام غرق در بهت و تماشایم، چراغهای آفتابی و مهتابی رنگ را خاموش کردهاند، چراغ ال ایدیهای شلنگی قرمز که دور قاب و ستونهای کاشی کاریهای رواق و حیاط کار شده، روشن است.
کد خبر: ۱۲۲۸۰۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۳
خواننده: ایمان قیاسی
آهنگساز: میلاد بابایی
ترانهسرا: حامد عسکری
تنظیمکننده: میلاد بابایی
تهیهکننده: شاهین نوروزی
کد خبر: ۱۱۷۲۸۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۵
بازار رو عکاسی کرده بودم و دیگه زانوهام رمق نداشت، ته بازار دور میدون مشتاق یه کافه چشممو گرفت، کافه لاله، رفتم تو. نیمکتهای کرم رنگ و دیوارهای فیروزهای که با تبرزین و عکس تختی و عابدزاده و نقاشی معروف عاقبت نقد فروشی و نسیه فروشی تزئین شده بود.کافه با کافههایی که تو تهران دیده بودم خیلی فرق داشت. نه از تاریکی خبری بود از منوهای عجیب غریب نه از بحثای داغ روشنفکری!
کد خبر: ۱۱۷۲۵۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۲
شعر خوانی باران عسکری دختر خردسال حامد عسکری نویسنده و شاعر، درباره حضرت رقیه(س) را بشنوید.
کد خبر: ۱۱۷۰۵۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۲۳
دنبال پیرهن مشکیام می گردم توی کمد پیراهنهایم، شیطنت میکند پیدا نمیشود، میان رنگ ها و طرح ها گویا قایم شده باید نازش را بکشم، حواست نباشد، گم میشود. پیدایش میکنم جلوی پره های بی نیام میگیرم بوی خاصی می دهد بوی بنفشه و چوب، بوی ادویه و کندر، بوی گمشدهای که ته مشامم را نوازش میدهد، بوی زیر گلوی نوزاد، بوی یال اسب، اتو را آب میکنم دلشوره دارم.
کد خبر: ۱۱۶۳۸۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۰
مجید خسروانجم، طراح و گرافیک میهمان این هفته «بوق اشغال»
شاید طرحهایش را در فضای مجازی دیده باشید ولی ندانید خالقشان کیست ؟ طرحهایی که در عین با نمک بودن و طنز رقیق زیر پوستی شان به شدت حرفه ای هستند و فکر پشتشان خوابیده، قلمش جادویی دارد و از ساده ترین وسایل دور و برمان که خیلی معمولی از کنارشان می گذریم گاهی کارکردی می کشد که به عقل جن هم نمی رسد.
کد خبر: ۱۱۵۴۴۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۸
خبر کوتاه بود و واقعا داغ : یک اتوبوس حامل مسافر در پایانه مسافربری سنندج در آتش سوخت ... همین خبر کافی است تا یک روزت را به هم بریزت ... حبابها بالای سرم یکی یکی شکل میگیرند ورم می کنند میترکند و حباب بعدی ... خانواده هایشان ... آخرین تماسشان ... قرارهای فرداشان ... قول دادنهای برگشتنشان ... ذهن خیالپرداز من هزار جا می رود و هزار فکر توی سرم هوریز می کند ...
کد خبر: ۱۱۵۲۹۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۱
گپ و گفتی با کوروش تهامی
چهره خاصی دارد و به قول گریمورها گریمخورش ملس است. گاهی با ریشی انبوه و بلند با قبای ترمه و چشمهایی نافذ و کلامی گیرا میشود عباسمیرزا که از صلابت و اقتدار و مقاومتش کیف میکنی و هی دلت میخواهد ای کاش همدورهاش بودی و در رکابش سرباز مدافع وطن میشدی و میجنگیدی.
کد خبر: ۱۱۵۲۷۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۰
گفتوگوی بوق اشغالی با شاعری که عاشق خودنویس است
این بشر حدود 70 کیلو طنز است. متاسفانه شما فقط مخاطب نوشتههای او هستید و توفیق همکلامی و همنشینی با او را نداشتید تا بفهمید وقتی میگویم ناصر فیض طنز موقعیتش عالی است و ماهیچههای صورتتان درد میگیرد از بس متفکرانه میخندید یعنی چه.
کد خبر: ۱۱۵۱۷۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۴
بچه که بودم، پدرم خیلی مسافرت میرفت. پسر بزرگ بودن و نوه بزرگ بودن را اضافه کنید به غرور و سرتقی مردم بیابان و حاصلش میشد اینکه هیچکس اشکم را ندید. یکوقتهایی دلم برای پدرم لک میزد. خواهرهایم راحت گریه میکردند و غر میزدند و بهانه میگرفتند، ولی من حسرت یک آه را به دلشان گذاشتم.
کد خبر: ۱۱۴۷۸۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۴
محمدرضا شهیدیفر میهمان این هفته «بوق اشغال» جامجم
آشناییمان از سفر ده روزه به بوسنی و هرزگوین شروع شد. ده شبهمنشینی در بالکن خانهای در وسط شهر سارایوو در نوشانوش قهوههای بوسنیایی این سفر را خاطرهمندتر کرد.
کد خبر: ۱۱۴۵۵۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۰