همیشه علائم حیاتی هر متوفیای را که برای تطهیر و خاکسپاری میآوردند، چک میکردم. کار همیشهام بود. این بار که نوزاد دو ماهه را آوردند، وقتی پیکر نحیف و بیجان او را دیدم، یاد دو دختر کوچک خودم افتادم که بینهایت دوستشان دارم. نفس نوزاد را چک کردم، سرم را روی سینهاش گذاشتم و به صدای نفسهایم گوش دادم. نوزاد زنده بود!