خانه بر و بچه ها
۱-خاطرات هم انواعی دارند. بعضیشان از شیرینی مثل قند، درون چای تلخ لحظههایت آب میشوند. بعضی اتاقت را سرد میکنند و تو تکوتنها قندیل بیکسی میبندی. بعضی از آنها مثل چایهای کیسهای، چند بار که مرور شوند رنگشان میرود و خلاصه مهمترین و خردکنندهترینشان خاطراتی است که با او داری. لعنتی مثل گاوآهن، تمام روحت را شخم میزنند، منقلبت میکنند و بعد از هر بار شخم، بذر دلتنگی و باران تنهایی کار خود را میکند!
کد خبر: ۸۰۱۶۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۰۴
یکی بود یکی نبود. بهار آمده بود و با خودش سبزی و زیبایی را به ارمغان آورده بود. پرندههای کوچولو از تخمهایشان بیرون آمده و مشغول غذا خوردن بودند. در این میان مامان کبوتر به جوجه خود پرواز کردن یاد میداد. او و جوجهاش روی شاخه درختی نشستند تا کمی استراحت کنند. روی شاخه پایینتر یک لانه خالی بود. جوجه کبوتر پرید روی لانه و گفت: چه جای خوبی است، خانهای روی یک درخت بلند و سبز. ولی خبر نداشت که آنجا آشیانه یک کلاغ بود که آن را رها کرده و رفته بود و در مکان دیکری زندگی میکرد. ولی از قضا آن روز و در همان موقع از آنجا میگذشت و همین که جوجه کبوتر را در آنجا دید آمد جلو و قارقارکنان گفت:
کد خبر: ۷۸۴۹۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۱۷
ابوالمعالی بر خیمهگاه خویش بنشسته بودی و یاران و مریدان و شواگرد (که جمع مکسر شاگرد همیباشد!) به دیدار وی همیرفتی مر تبریک و تهنیت و شادباش عید نوروز را. مگر در آن میان، معالی بنگریست و باباطاهر عریان با البسهای نو بدید آراسته و مقبول در میان جمع بنشسته! چشمان معالی چار و بلکه بنا بر روایاتی هشت و در بعضی نسخ نیز ده تا بگشت! (حمورابی در نسخه خویش گزارش دوازدهتا هم بدادستی!)
کد خبر: ۷۸۴۹۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۱۷
خانه بر و بچهها
از کلمههای تکهجایی و چندهجایی که بگذریم میرسیم به تو و من که از تضاد میانمان شعری بیقافیه نشد و وزن عاشقانهای بر هم نخورد.
کد خبر: ۶۷۷۸۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۰۵