انقلاب ایران به روایت نظریه‌پردازان سیاسی

انقلاب اسلامی ایران بازتاب گسترده‌ای در میان نظریه‌پردازان سیاسی داشت. کم نبودند اندیشمندانی در علم سیاست که سعی کردند از دریچه نظریات علوم سیاسی به تحلیل انقلاب اسلامی پرداخته و توصیفی بهتر از این پدیده عظیم ارائه دهند.
کد خبر: ۹۹۶۷۱۶
انقلاب ایران به روایت نظریه‌پردازان سیاسی

از یاد نباید برد که انقلاب اسلامی ایران در زمانی به وقوع پیوست که جهان درگیر تنازع میان چپ مارکسیستی و راست لیبرالیستی بود و در چنین فضایی، پیروزی یک انقلاب برمبنای گفتمان اسلامی که حتی از مرزهای جنبش‌های استقلال طلبانه و ناسیونالیستی جهان سوم نیز فراتر رفته بود، نقش مهمی در تغییر صف‌آرایی‌های نظری درباره پدیده انقلاب‌ها داشت.

برخی نظریه‌پردازان غربی برای فهم پدیده انقلاب اسلامی تلاش کردند سیاست‌های رژیم پهلوی را نقد کنند. مثلا ساموئل هانتینگتون در کتاب «سامان سیاسی در جوامع دستخوش تغییر»، به تعارضات درونی مدرنیسم پهلوی که بر سه پایه شهری‌سازی، صنعتی سازی و سکولاریسم استوار بود اشاره کرده و این تعارضات را ریشه اصلی انقلاب ایران می‌دانست.

فرید زکریا از ادامه‌دهندگان راه هانتینگتون نیز در همین راستا در نظریه «دولت فرسایش یابنده» انقلاب ایران را با نظر به شرایط افول رژیم پهلوی تحلیل کرده است. مایکل دریک و پالمر جانسون نیز در زمره نظریه‌پردازانی هستند که از زاویه فرسایش تدریجی قدرت رژیم شاهنشاهی به توصیف انقلاب اسلامی پرداخته‌اند.

بعضی دیگر از نظریات اما انقلاب ایران را در چارچوب تحولات منطقه‌ای جهان اسلام مورد بررسی قرار داده‌اند. نظریه دومینو از جمله این نظریات است که با نظر به شرایط محیطی خاورمیانه، انقلاب ایران را مورد تحلیل قرار داده است. این همان دیدگاهی است که هاگر استرند نیز با نظر به تلاقی شرایط زمانی، مکانی و کارکردی انقلاب‌ها درباره‌اش نظریه‌پردازی کرده است.

نظریه «اثر همسایگان» یا Neighbor Effects نیز تبیین‌کننده همین واقعیت است که انقلاب ایران را باید در مواجهه با تحولات منطقه‌ای فهمید.

برخی دیگر مانند علی بنوعزیزی بر نقش دین در فرآیندهای نوسازی تاکید کرده و از دریچه تحولات دینی، انقلاب اسلامی را مورد بررسی قرار دادند. حامد الگار نیز از همین زاویه به توسعه گفتمان اسلام سیاسی نظر انداخته است.

لوسین پای و جیمز کلمن نیز انقلاب ایران و ریشه‌های مذهبی آن را واکنشی به نوسازی رژیم پهلوی دانسته‌اند. برخی نظریات در این بین با دید انتقادی به انقلاب ایران و دولت برآمده از آن نظر می‌کند.

نظریاتی مانند اقتدارگرایی مذهبی که یرواند آبراهامیان یا پاتریک کلاوسون درباره آن نظریه‌پردازی کرده‌اند، پوپولیسم اقتدارگرا که نگاهی فراطبقاتی به نظام سیاسی برخاسته از انقلاب دارد و نظریه پردازانی چون تد رابرت گار از آن سخن گفته‌اند، اقتدارگرایی بروکراتیک که در نظریه پل بروکر یا اودانل بازتاب یافته، دولت تحصیل دار، دولت کنگلومرایی، نظریه تمامیت خواهی که مایکل راش از آن سخن می‌گوید یا شبه تئوکارسی شائول بخاش، دولت رانتیر که تدا اسکاچپول و همایون کاتوزیان درباره آن نظریه‌پردازی کرده‌اند یا دولت ایدئولوژیک حسین بشیریه از این دسته هستند.

برخی دیگر از اندیشمندان غربی مانند میشل فوکو نیز با نگاهی پست‌مدرنیستی، انقلاب ایران را به شکل انقلابی گفتمانی براساس هویت دینی گروه‌های اجتماعی تحلیل کرده‌اند. او از همین زاویه، انقلاب ایران را یک انقلاب پست‌مدرنیستی دانست و از آن حمایت کرد.

آن دسته از نظریاتی را که از زاویه روان‌شناسی سیاسی به مقوله انقلاب ایران نظر کرده‌اند نیز باید در زمره تحلیلگرانی دانست که از زاویه پست‌مدرنیستی انقلاب ایران را رصد کرده‌اند.

با وجود این‌که نقدهای بسیاری به هریک از این نظریات وارد است و برخی از آنها نگاهی کاملا مغرضانه علیه انقلاب اسلامی داشته و برخی نیز فقط ابعادی محدود از انقلاب ایران را توصیف کرده‌اند، اما همین واقعیت که انبوهی از نظریه‌پردازان غربی مطالعات خود را متمرکز بر انقلاب اسلامی ایران کرده‌اند، نشان از اهمیت این انقلاب در عرصه آکادمیک و گفتمانی داشته و عمق تاثیرگذاری آن را به نمایش می‌گذارد.

مصطفی انتظاری‌هروی - دانشجوی دکتری علوم سیاسی

ضمیمه جام سیاست

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها