بعد از جنایت فرار کرد، اما خیلی زود توسط پلیس دستگیر شد. متهم جوان از انگیزه قتلش میگوید.
چند سال داری؟
22 سال و دانشجو هستم.
مقتول را از کجا میشناختی؟
دوستم بود. رفیقم بود. از بچگی همدیگر را میشناختیم.
چه شد رفیقت را به قتل رساندی؟
باورتان نمیشود، سر یک موضوع خیلی مسخره و الکی. سر متلکی که دوستم به من انداخت و شوخی ما جدی شد. با هم درگیر شدیم و من چاقو به دست شدم؛ چاقویی که یک لحظه در قلب دوست قدیمیام فرو رفت و به زندگیاش پایان داد. چاقوی خونی را که در دستم دیدم هل کردم و ترس برم داشت. من یک جنایتکار شده بودم، آن هم سر یک متلک دوستانه. کسی را که کشته بودم دوستم بود، چطور دلم آمد چاقو را به طرف او بگیرم. چطور مهربانیها، خاطرات خوش قدیمی، با هم بیرون رفتنها و محبتهایی را که در حقم کرده بود فراموش کردم و با او دست به یقه شدم. حتی اگر همه اینها هم نبود چطور توانستم یک انسان را به خاطر یک متلک به قتل برسانم.
بعد از جنایت چه کردی؟
آنقدر ترسیده بودم که یک لحظه هم در محل نماندم و فرار کردم. به خانه یکی از دوستانم پناه بردم که آنجا دستگیر شدم.
چرا خودت را معرفی نکردی؟
میترسیدم؛ از قتل، از قاتل بودن، از مجازات اعدام، از همه چیز میترسیدم. حتی از سایهام، اما عذابوجدان در چند ساعتی که فراری بودم مرا یک لحظه هم ترک نکرد. من مانده بودم و عذابوجدان و کابوس قتلی که یک لحظه هم مرا ترک نمیکرد. من حتی نمیتوانم به چشمهای خانواده مقتول نگاه کنم.
ضمیمه تپش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد