«خاکستر و برف» از گروه فیلم‌های موسوم به هنر و تجربه است که در حوزه سینمای دفاع مقدس درجه‌بندی می‌شود. نوعی از فیلم‌های این گونه که به اثرات جنگ و پس از آن می‌پردازد.
کد خبر: ۹۷۶۳۳۷

خاکستر و برف بیشتر از آن که ماهیت یک فیلم سینمایی را داشته باشد یک فیلم تجربی است. این نکته در تمام عناصر شکل‌دهنده آن به چشم می‌خورد، از فیلمنامه تا بازی‌ها و حتی مجموعه بازیگران گرچه از کامبیز دیرباز و میترا حجار استفاده می‌کند، اما از ظرفیت‌های آنها استفاده نمی‌شود.

داستان فیلم درباره احسان دیپلمات است. او رزمنده‌ای است که حالا بعد از بیست و پنج سال به ایران بازگشته تا خبر پیدا شدن پیکر دوستش داوود را به مادر او بدهد. داوودی که علاقه‌ای به خواهرش هم در میان بوده و حالا ابراهیم شوهر اوست و کینه‌های فراوانی از احسان دارد. اتفاقا نکته مهم و شاید بتوان گفت ضعف بزرگ فیلم در همین خلاصه کوتاه نهفته است.

جایی که تا پایان مشخص نمی‌شود راز میان ابراهیم و احسان چیست و اگر در تمام این سال‌ها ابراهیم اتفاقات را آن طور که می‌خواسته تعریف کرده چرا احسان کماکان سکوت می‌کند؟ سکوتی بی‌منطق و حتی ابلهانه که فقط باعث کش پیدا کردن داستانی می‌شود که به نظر برای یک فیلم بلند طراحی درستی ندارد.

دوم استفاده از مادر شهید داوود در نقش واقعی خود است که در دو سه نما خلاصه می‌شود و حتی در سکانسی که او زیر باران از تصمیمش می‌گوید جای صحبت‌های او صدا‌گذاری شده که اتفاقا به فیلم آسیب می‌زند، زیرا در یک بستر نمایشی نمی‌توان از یک عنصر رئالیستی استفاده کرد کما این که به دلیل نابازیگر بودن این مادر بزرگوار فیلم نتوانسته شخصیت مهمی همچون مادر شهید و انتظار بیست و پنج ساله او را دنبال کند و این نکته تنها در دیالوگ‌هایی بد و شعاری از زبان احسان و ابراهیم گفته می‌شود.

بهانه شکل‌گیری درام در خاکستر و برف جدی نیست کما این که اگر بازگشت پیکر یک شهید با سفر کربلای مادر او مصادف شود قطعا راه‌حل‌های منطقی برای آن وجود خواهد داشت. شخصیتی همچون ابراهیم به‌دلیل شخصیت‌پردازی ناقص نتوانسته مانعی منطقی برای حل نشدن آن باشد و بیماری احسان که اینجا صرفا برای افزایش بار احساسی داستان طراحی شده و منطقی در قصه ندارد، قصه‌ای که بسیاری از نقاطش در حد اشاره باقی می‌ماند.

خاکستر و برف گرچه فیلم شریفی است و خلوص نیت سازنده‌اش هویداست، اما در قصه‌گویی لکنت دارد و بیشتر به یک تجربه نیمه‌بلند می‌ماند. فیلمی که اگر از امکاناتش استفاده می‌کرد می‌توانست فیلم بهتری باشد. فیلمی که گوشه‌ای از انتظار گاه سه دهه‌ای خانواده‌هایی را به تصویر بکشد که حالا فقط به یک پلاک قانع شده‌اند. پلاکی از مردانی که نسل به نسل باید آنها را روایت کرد.

مجتبی نوایی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها