در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
روش کارش هم آسان بود. روی صفحه سفید میگذاشتید و معمولا با ته خودکار یا مداد روی آن میکشیدیم تا اسممان را روی دفتر و کتاب خود به شکل هیجانانگیزی ثبت کنیم . البته یک ایراد بزرگ آن این بود که معمولا حروف پرکاربرد مثل «میم»، «ی» و «الف» خیلی زود تمام میشدند و حروف کم کاربردی مثل «ژ» میماندند. هر چند تعداد حروف کم کاربردمحدودتراز بقیه بود.
تیلههای شیشهای و شلوارهای گشاد
در اغلب کوچههای دوران قدیم میشد چاله کوچکی را پیدا کرد که اهل بازی و تفریح میدانند چیست. چالههایی که خیلیها به آن «مات»، «گود» یا «گولو» میگفتند و قرار بود هدف نهایی تیله بازی باشد. بازی پسرانه که خب کریهای مخصوص به خودش را هم داشت و چندان محدود به سن و سال خاصی نمیشد. از جیب شلوار پارچهای گشاد پسران 10 تا 20 ساله میشد صدای برخورد تیلههای شیشهای به یکدیگررا شنید. البته ناگفته نماند هر چند این بازی ریشه در فرهنگ بازیهای سنتی و دیرینه داشت و گذشتهاش حتی به کشورهای افغانستان و پاکستان بازمی گشت اما آن روزها چندان مورد اقبال خانوادهها نبود. چرا که بازار شرطبندی میان بچهها در این بازی خیلی زیاد بود و خانوادهها چندان رغبتی به تیله بازی فرزندانشان نداشتند.
خلاقیت مهماتسازی کودکان دهه شصتی!
کودکیهای دهه 60 سرشار از خلاقیت بود. تفریح به اندازه این سالها موجود نبود و همین محدودیت بود که تولید نوآوری میکرد. نمونهاش لذت شنیدن صدای ترقه بود. آن سالها تازه کارخانههای اسباببازیسازی اسلحهای تولید کرده بودند که خشابش یک دایره پر از ترقههای کوچک بود. تفریح این بود که خشاب را پشت اهرم این اسلحهها میگذاشتیم و با چکاندن ماشه صدای نهچندان بلند ترقه بلند میشد تا ما آن را با صدای اسلحه واقعی شبیهسازی کنیم. اما این تفریح هم مخصوص آنهایی بود که قدرت خرید چنین اسباب بازی را داشتند ـ هر چند آن قدرها هم گران نبود ـ. اما همین نکته خلاقیت کودکان آن دهه را به کار انداخت تا همین صدا را با تغییر کاربری در یک دارت معمولی به وجود بیاورند.
روش تولید این گونه بود که میخ سر دارت را روی گاز داغ میکردیم و بر عکس فرو میکردیم در قسمت پلاستیکاش. فضای خالی نوک دارت را با باروت سر چوب کبریت پر میکردیم و یک پیچ را هم با کش سر دارت بسته شده بود میگذاشتیم روی آن و میکوبیدیم به دیوار و میترکید. بعضیها هم میخ دارتها را به سر یک چوب وصل میکردند و میزدند به دیوار که بین بچهها به «چپقی» معروف بود.
شامپو خمرهای
هنوز هم که هنوز است اگر به یک دهه شصتی بگویید شامپو مطمئن باشید در صدر تصویرهای ذهنی اش یک شامپوی خمرهای تخم مرغی میآید. آن روزها هنوز شامپوهای برند نبود! هنوز راه به داروخانهها و لوازم آرایشی نیافته بود و در هر ده کورهای هم که میرفتید، میتوانستید این شامپوهای خمرهای را از هر بقالی تهیه کنید. شامپوهایی که اتفاقا خوب کف میکرد و خدا نکند کمی از آن به چشمتان میخورد که تا ساعتها بعد از حمام چشمها پر خون بود و میسوخت. چه چشمها که بهواسطه این شامپوی حالا نوستالژیک از حدقه در نیامد!
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم