به گزارش جام جم، یکی از سارقان زمانی که مقاومت دختر جوان را دید او را مورد ضرب و شتم قرار داد و وقتی خواست سوار بر خودروی پراید از محل فرار کند، بنزین ماشین تمام شد و دیگر استارت نزد. این موضوع، بدشانسی سارق جوان بود یا خوش شانسی مالباخته، هر چه بود باعث شد سارق خشن در سرقتش ناکام بماند و همدستش که داخل ماشین نشسته بود دستگیر شود.
همدست شیشهای دزد فراری که هنوز در نشئگی مواد مخدر به سر میبرد، در گفتوگویی با تپش از جزئیات سرقت میگوید.
سابقه داری؟
فقط یک مورد، آن هم مواد مخدر. اولین بار بود که دست به دزدی میزدم و دستگیر شدم. نمیخواستم دزدی کنم، متوجه نبودم ماجرا از چه قرار است.
چطور متوجه نشدی؟
از بس که شیشه مصرف کرده بودم، نمیفهمیدم کجا هستم و چه کار میکنم.
چطور با همدست آشنا شدی؟
یک خانه هست که ما به آن میگوییم پاتوق. هر وقت بخواهیم میتوانیم براحتی به آنجا برویم و مواد بکشیم. صاحب پاتوق هم یا از مواد ما استفاده میکند یا اینکه به ما مواد میفروشد و از این طریق به نوایی میرسد. شب حادثه برای مصرف مواد به پاتوق رفته بودم. پول نداشتم و نمیدانستم این بار موادم را چطور تهیه کنم. به چند نفر رو انداختم، اما پاسخ مثبتی دریافت نکردم تا اینکه پسر جوانی به نام شایان سراغم آمد. گفت راهی بلد است که میتوانم براحتی هزینه موادم را فراهم کرده و دستم را هم جلوی کسی دراز نکنم. آن شب به من مقداری مواد داد که هنوز هم در نشئگی آن به سر میبرم.
سرقت را چطور انجام دادید؟
فردای آن روز باهم راهی خیابانهای تهران شدیم. با دیدن دختر جوانی که در کنار خیابان خلوتی به انتظار تاکسی ایستاده بود، شایان نگه داشت. از ماشین پیاده شد و به سمت دختر جوان رفت و کیفش را گرفت، اما او مخالفت کرد و آنها باهم درگیر شدند. شایان هم برای اینکه کیف را بهدست بیاورد شروع به کتک زدن دختر جوان کرد.
تو چکار کردی؟
من حال خودم را نمیفهمیدم. آنقدر مواد مصرف کرده بودم که متوجه نبودم چه اتفاقی دارد میافتد.
بعد چه شد؟
با سر و صدای دختر جوان، عابران متوجه ما شدند. او به طرف ماشین آمد تا فرار کند که از شانس بد ماشین بنزین تمام کرده بود و روشن نشد. برای همین هم با پای پیاده فرار کرد، به من هم گفت فرار کنم اما من نای بلند شدن نداشتم چه برسد به اینکه فرار کنم.
ماشین پراید را از کجا آوردی؟
ماشین را شایان آورد، گفت برای یکی از دوستانم است. اما دروغ گفته بود، پلیس میگوید چند روز قبل از یکی از خیابانهای تهران دزدیده شده است.
از همدستت خبر داری؟
نه، فراری است. من حتی نمیدانم خانهاش کجاست. دوستی ما از پاتوق مواد فروشی آغاز شد و کمتر از 24 ساعت هم تمام شد.
می دانستی همدستت سارق است؟
نه، وقتی آمدم اینجا و شایان شناسایی شد تازه متوجه شدم که او سارق حرفهای بوده و سرقتهای زیادی انجام داده است. شایان کیف قاپ است و میخواست من را همراه خود کند. پسر جوان سرش را پایین میاندازد و با بغضی در گلو ادامه میدهد: شاید خواست خدا بود که در اولین سرقت گیر افتادم تا دیگر سراغ کارهای خلاف نروم. کسی چه میداند اگر من دزد حرفهای میشدم شاید یک روز خلافهای بدتری هم انجام میدادم.
چند وقت است مواد مصرف میکنی؟
خیلی وقت است، شاید 10 سال یا شایدم بیشتر.
در این مدت پول هزینه مواد را از کجا میآوردی؟
کار میکنم، خیاطی. اما این اواخر مصرف موادم زیاد شده و نمیتوانم بخوبی کار کنم.
چرا ترک نکردی؟
خیلی سعی کردم؛ خانوادهام دهها بار من را به کمپ بردند تا ترک کنم، اما هر بار که پایم را بیرون میگذاشتم دوباره میرفتم سراغ مواد مخدر و اعتیادم آغاز میشد. اما قول میدهم این بار ترک کنم، شاید بگویید توبه گرگ مرگ است، اما من تصمیم گرفتم ترک کنم.
چقدر درس خواندهای؟
تا راهنمایی. مخم نمیکشید درس بخوانم برای همین درس را رها کردم و رفتم سر کار. ولی دوست ناباب زندگیام را نابود کرد و باعث شد همه چیز را از دست بدهم.
هلیا قنبری
نه، مواد به من فرصت ازدواج هم نداد. دختری را دوست داشتم، اما میدانستم زندگی با من او را بدبخت میکند از طرفی چه کسی به یک معتاد که لنگ خرج زندگی خودش است دختر میدهد.
هلیا قنبری
ضمیمه تپش
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد