جام‌جم از یک التزام فرهنگی گزارش می‌دهد

مراقب محتوای تفریح‌ مان باشیم!

اینجا مردم تفریح می‌کنند، ولی تفریح برخی از آنها، بَس دچار اما و اگر است. برخی از افراد پارکی در شمال تهران در حین بازی شطرنج‌ و لذت بردن از طبیعت و انواع سرگرمی‌های دیگر، سیگار یا قلیانی هم در دست دارند؛ مسأله‌ای که نه‌تنها آنجا، بلکه در سراسر جامعه روزبه‌روز افزایش‌یافته تا جایی که جزء جدایی ناپذیر تفریحات و به یک سرگرمی برای بسیاری بخصوص قشر جوان تبدیل شده است. اما آنچه بیش از این موضوعیت داشت اتفاق جالبی بود که مربیان فرهنگی تعدادی کودک که گویا اهل همان محله اطراف پارک بوده، تدارک دیده بودند.
کد خبر: ۹۵۰۶۴۴

در گوشه پارک دکه‌ای هست که یخچالی دارد و داخلش نوشابه، شیر، آبمیوه و مانند آن است و در قفسه‌های رنگ‌ووارنگ آن کیک، بسته‌های سیگار، آدامس، چای، تخمه، پسته، پفک، چیپس حبوبات و ... جا گرفته است. جلوی دکه تقریبا 12 متری، فضایی است مفروش با فرشی متشکل از روزنامه‌های صبح. کنار دکه دخترک کوچکی رنگ و رو رفته با روسری گره‌خورده زیر چانه، بلوز و دامن مندرس، کیسه پارچه‌ای در دست، پاهای چرک‌آلود همراه با دمپایی‌های پلاستیکی پاره، ایستاده در انتظار کمک مردم. چشم‌های درشتی دارد و نگاهش ملتمسانه است.

پارک، در میان دو خیابان بزرگ که چند مجتمع مسکونی و اداری در آنها قد علم کرده‌اند، واقع‌شده. سه چهار کوچه‌ فرعی به هر خیابان اصلی وارد می‌شود. پارک را درختان قطور و بلند که سن و سال برخی از آنها احتمالا به چند دهه می‌رسد و بعضی درختان جوان محاصره کرده است. درون پارک از چند فضای سبز مربعی تقریبا 500 متری همراه با آلاچیقی در وسط هر قسمت تشکیل شده است. تعدادی شیلنگ و چند فواره آب در فضای سبز روی چمن‌هاست و باغبانانی که سخت مشغول انجام وظایفشان هستند. پارک هم خیابان‌بندی خاص خود را با سنگفرش دارد و بین فضاهای سبز و روی سنگفرش‌ها نیمکت‌هایی برای نشستن هست. در یکی از مسیرهای سنگفرش شده تعدادی میز شطرنج، یک فوتبالدستی بزرگ و دو میز پینگ‌پنگ وجود دارد و چند مرد میانسال که در حال بازی شطرنج‌ هستند. یکی از مردها که 47، 48ساله به نظر می‌رسد سیگاری در دست دارد.

ساعت نزدیک ظهر است. چند نوجوان در حال دوچرخه‌سواری هستند و کمی آن‌سو‌تر روی یکی از نیمکت‌ها زن و مردی ساندویچ می‌خورند. سه جوان هم با کمی فاصله پشت سر زوج جوان روی فضای سبز نشسته و در حال خندیدن و شوخی کردن‌ هستند. یکی از آن پسران جوان که موهای ژل زده و تی‌شرت و شلوار جین پوشیده قلیان می‌کشد. پیرمردی هم، روی نیمکت آهنی دیگر در حال روزنامه خواندن است.

ناگهان صدای ضعیف دادوهوار به گوش می‌‌رسد. گویی صدای جیغ و فریاد بچه‌هاست. صدا، رفته‌رفته بلندتر شده و چند پسر و دختربچه با شاخه گل‌هایی که در دست دارند به همراه مربیان خود نزدیک می‌شوند. یکی از بچه‌ها فریاد می‌زند: «خانم اونجا خانم اونجا. اون آقاهه اون آقاهه...». گویی مقصد آنها مردی است که در حال بازی شطرنج و سیگار کشیدن است. به سمت او می‌دوند. بچه‌ها بی‌مقدمه سر اصل مطلب می‌روند! همه باهم داد می‌زنند: «عمو سیگار تو بنداز... عمو سیگار تو بنداز...» و در همان حال، گُلی را به‌سوی مرد دراز می‌کنند. مرد میانسال هم که گویی چاره‌ای ندارد با خوشرویی سیگارش را به درون سطل زباله می‌اندازد و بوسه‌ای بر گونه بچه‌ها می‌زند. پسرکی هم یک گُل به مرد هدیه می‌دهد. مربیان برای او توضیح می‌دهند داستان از چه قرار است و هدف چیست. آن‌گونه که از ظاهر قضیه پیداست و جدای از تأثیر گذاشتن یا نگذاشتن این اقدام، مربیان این کودکان، فرهنگسازی را در سنین پایین و در ارتباط با مسائل مختلف آغاز کرده تا مانع بروز ناهنجاری‌های اجتماعی در آینده شوند.

مرد تشکر می‌کند و بچه‌ها هم سری به اطراف می‌چرخانند تا مورد بعدی را پیدا کنند. به نظر می‌رسد مقصد بعدی بچه‌ها، آن چند جوانی هستند که اکنون دو تای آنها روی چمن و زیر سایه درختان دراز کشیده و سومی در حال کشیدن قلیان است. دویدن همراه با جیغ‌وداد و فریاد به سمت او همانا و دادن گُل و توضیح ماجرا توسط مربیان همان.

پس‌ از آن، بچه‌ها همچنان در پارک دنبال افراد سیگاری و قلیانی هستند. پارک زیاد شلوغ نیست. گویی دیگر کسی نیست تا آنها به او گُل بدهند. به همین علت از گوشه دیگر پارک همراه با مربیان خود خارج‌ می‌شوند و در یکی از خیابان‌های اصلی به دنبال سوژه بعدی می‌روند.

محمد شمس

جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها