در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
اما آنچه که در این میان قابل توجه و تامل به نظر میرسد، این است که با توجه به تحولات و حوادث چند دهه اخیر اینک کارشناسان، شخصیتهای دانشگاهی، فعالان سرشناس رسانهای و نخبگان سیاسی ایالات متحده به این حقیقت اشاره و آن را تایید کردهاند. بسیاری از آنها بر این باورند که سرعت افول آمریکا اگرچه دورهای تند و شاید کند باشد اما این روند در ادامه هرگز متوقف نخواهد شد.
پاسکال بونیفاس
استاد حقوق بینالملل در مؤسسه مطالعات سیاسی پاریس و تحلیلگر ارشد سیاسی
او در کتاب «درک جهان» خود اینگونه مینویسد: «جهان تغییر کرده است؛ دیگر کاپیتانها آن را رهبری نمیکنند و دوران آن جهانی که گفته میشد آمریکا آن را هدایت میکند گذشته است. جهانی که غرب بر آن حاکم بود، یعنی جهانی که به قدرت غرب تن داده بود و این وضعیت در پنج قرن ادامه داشت و قدرت در دست غرب و سپس آمریکا بود، دیگر تغییر کرده است. این جهان در حال متلاشیشدن و فروریختن است. عصر ما تنها آغاز پایان دوره رهبری آمریکا در دنیا نیست، بلکه ابتدای انتهای سیطره نظام غرب به معنای کامل آن شامل آمریکا و اروپا بر دنیاست. این جهان غرب آنچنان که از ابتدای قرن 19 اعمال قدرت میکرد، دیگر به تنهایی قادر نیست اراده خود را بر همه کشورهای دنیا تحمیل کند.»
فرید زکریا
نظریهپرداز سیاسی
فرید زکریا، شاگرد هانتینگتون و تحلیلگر برجسته آمریکایی در کتاب معروف «جهان پساآمریکایی» خود، خیزش کشورهایی مانند چین، هند، برزیل، روسیه و بسیاری دیگر از کشورها را تحولی بزرگ میداند که جهان را در قالبی نو خواهد ریخت و چشمانداز جهانی جدیدی بهوجود میآورد که در آن قدرت و ثروت در حال جابهجایی است. زکریا در این کتاب آینده نزدیک جهان را که شاید مدتی است شروع شده باشد، چنین تصویر میکند که آمریکا باید با تک نبودن و تاثیرپذیری از دیگر عوامل موثر کنار بیاید. او این عوامل موثر جدید را کشورهایی میداند که برخی تا پیش از این چنین نقشی در جهان نداشتهاند؛ کشورهایی مانند ایران. فرید زکریا در بخشی این کتاب آورده است: درست در هنگامی که جهان در حال گشودگی است آمریکا در حال فروبستگی است. چند نسل بعد که مورخان درباره روزگار ما مینویسند شاید به این نکته اشاره کنند که در دهههای نخست قرن بیست و یکم ایالات متحده در ماموریت بزرگ و تاریخی خود یعنی جهانیکردن کامیاب و موفق بود اما در ضمن ممکن است بنویسند که فراموش کرد که خودش را جهانی کند.
فرانسیس فوکویاما که خود زمانی از پایان تاریخ نوشته بود در نقد کتاب فرید زکریا اینگونه نوشت: «مطمئن نیستم که او در این مورد درست گفته باشد، اما این حس قوی را دارم که امروزه اقتصاد جهانی به شیوههایی دراماتیک در حال تغییر است. اجازه دهید کمی دقیقتر به دنیای در حال تغییر امروز نگاه کنیم. اولین نشانه دنیای جدید، چندقطبی بودن آن است، این یکی از مشخصههای تغییر جهان نسبت به دوران برتری مطلق آمریکاست... اتفاقی در حال وقوع است.»
ریچارد هاس
رئیس شورای روابط خارجی آمریکا
به عقیده او، «در دنیای کنونی قدرت بجای متمرکز بودن، توزیع شده و در کنار کشورها؛ نهادهای مختلف از قدرت و توانایی نافذی برخوردارند. در گذشته تک قطبی بودن آمریکا، یک واقعیت محسوب میشد، اما واقعیتی که فقط 15 تا 20 سال دوام آورد. دنیای بدون قطب شاخص تحولی است که برای آمریکا مشکل آفرین خواهد بود زیرا در چنین شرایطی راهکارها و رهبری آمریکا برای عکسالعملهای اضطراری به چالشهای جهانی، در اکثر موارد به بن بست خواهد رسید. همچنین بدلیل کاهش تمرکز قدرت در کشوری نظیر آمریکا و افزایش توزیع آن در کشورهای منطقهای و نهادها، آمریکا قادر نخواهد بود صرفا با تکیه برقدرت خود، مسیر را بطرف اهدافش هدایت کند. آمریکا برای ساختن ائتلافهای گوناگون بیش از پیش محتاج استفاده از دیپلماسی به عنوان مهمترین اسلحه در رویارویی با چالشهای قرن جدید است. در حقیقت کاهش قدرت و نفوذ ایالات متحده به دلیل کوته فکری مقامهای آمریکایی در درک تحولات و پافشاری بر تکروی در دستیابی به اهداف خود است».
اسلاوُی ژیژک
فیلسوف آمریکایی
او در جمع معترضان «جنبش وال استریت» که به انحصار قدرت، سیاست و ثروت در دست یک درصد از جامعه آمریکا اعتراض داشتند، گفت: «ما رویا نمیبافیم، ما از رویا بیدار شدهایم و خودمان را در میان یک کابوس واقعی پیدا کردهایم. ما هیچچیزی را ویران نمیکنیم، ما فقط شاهد نظامی هستیم که بتدریج خودش را ویران میسازد. ما در بهترین دنیای ممکن زندگی نمیکنیم، ما اجازه داریم و متعهد هستیم تا به گزینههای دیگر فکر کنیم. امروز تمام عبارتهای کلیدی مورد استفاده ما برای بیان بحران موجود ـ «جنگ علیه ترور»، «دموکراسی و آزادیخواهی»، «حقوق بشر» و... ـ عبارتهایی دروغین هستند، نمیگذارند وضعیت پیشروی خودمان را درست و واضح ببینیم و به ما اجازه درست فکر کردن را نمیدهند. راهی طولانی پیشروی ما است و بزودی باید به سوالاتی کاملا متفاوت جواب بدهیم؛ سوالها در این مورد نیستند که ما چه نمیخواهیم، بلکه مساله این است که ما چه چیزهایی را میخواهیم. چه سازمان اجتماعی را میتوان جایگزین سرمایهداری موجود کرد؟ چه مدل رهبرانِ جدیدی را نیاز داریم؟»
جان مییرز
روزنامهنگار آمریکایی
این روزنامهنگار که بیشتر در حوزه اقتصاد فعالیت دارد، مینویسد: «اقتصاد ضعیف، بدهیهای فزاینده، سیستم آموزشی نامناسب، مدیریت و رهبری مبهم و افزایش نزاع و تنش بین لیبرالها و جمهوریخواهان در موضوعات مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نشان میدهد که ایالات متحده در یک سراشیبی شدید قرار دارد. به عبارتی میتوان اسامه بن لادن، رهبر پیشین گروه تروریستی القاعده را برنده حملات 11 سپتامبر سال 2001 دانست. او به همراه تعدادی از تروریستها نه تنها برجهای دوقلو مرکز تجارت جهانی را نابود کردند، بلکه باعث شدند چشمانداز اقتصادی آمریکا تیره و تار شود. از جمله عواقب این حمله این بود که دولت فدرال، جاسوسی از شهروندان خود را آغاز کرد. در دهههای 70 و 80 میلادی، الگوها و ارزشهای اخلاقی جامعه آمریکا یکسان بود، اما با گذشت چهار دهه از آن زمان، مجموعه این الگوها در هم شکسته است؛ بخش زیادی از این مساله به دلیل رئیسجمهوری همچون باراک اوباما است که به دنبال مزایا و منافع برای عدهای متمرد است».
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان