ناگفته‌های یک هواپیماربایی+تصاویر

حدود ۳۰ سال از ربوده شدن پرواز شماره ۷۳ شرکت پان آمریکن در فرودگاه کراچی می‌گذرد و اخیرا شش نفر از خدمه آن پرواز تصمیم گرفتند که برای اولین بار با رسانه‌ها صحبت کنند.
کد خبر: ۹۲۹۰۹۱
ناگفته‌های یک هواپیماربایی+تصاویر

به گزارش جام جم آنلاین ،نوپور ابرول، یکی از مهمانداران این پرواز، به بی‌بی‌سی گفت "اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که خروجی روی بال را باز کنم و با هر تعداد مسافری که می‌توانم از روی بال سر بخوریم و فرار کنیم، ولی بعدش متوجه شدم که این کار باقی مسافران را در موقعیت خطرناکی قرار می‌دهد."

چهار نفر فلسطینی مسلح در ۵ سپتامبر ۱۹۸۶ وارد هواپیمایی شدند که قرار بود به مقصد نیویورک پرواز کند و این آغازگر یک درگیری ۱۶ ساعته با ماموران امنیتی در فرودگاه کراچی بود. در نهایت هم کار به خونریزی کشید با ۲۲ کشته و حدود ۱۵۰ مجروح.

این واقعه که دنیا را شوکه کرد موضوع فیلم جدیدی است، ولی آن دسته از خدمه پرواز که جان سالم به در بردند تا این لحظه سکوت اختیار کرده‌ بودند.

آن‌ها همچنین از ساعات پایانی زندگی همکارشان نیرجا بانوت که در جریان حمله کشته شد، پرده برداشتند.

آنها می‌گویند دلیلشان برای شکستن سکوت ادای احترام و تائید نقش مهمی است که همه سرنشینان ایفا کردند؛ افرادی که اکثرا برای مردم شناخته‌شده نیستند.

نوپور می‌گوید "داستان آن هواپیماربایی هنوز برای من و همکارانم تمام نشده. بعضی از ما، فرقی نمی‌کند خدمه بوده باشند یا مسافر، هنوز نتوانسته‌ایم آن لحظات را فراموش کنیم. هنوز داریم تلاش می‌کنیم معمای اتفاقات، توالی وقایع و افراد حاضر در آن رویداد را حل کنیم."

"شاید روایت‌ها با هم فرق داشته باشند ولی روح یکسانی بر همه آن‌ها حاکم است."

ورود افراد مسلح به هواپیما

ساعت حدودا ۶ صبح بود و پرواز شماره ۷۳ پان آمریکن، که از مبدا بمبئی در کراچی توقف کرده بود و قرار بود در ادامه مسیر به فرانکفورت و سپس نیویورک برود. ۱۴ مهماندار در هواپیما بود که ۱۲ نفرشان داشتند برای بلند شدن هواپیما آماده می‌شدند.

بیرون هواپیما، چهار مرد مسلح با وانتی شبیه ماشین‌های امنیت فرودگاه روی باند آمده بودند و در حالی که تیر هوایی شلیک می‌کردند وارد بوئینگ ۷۴۷ شدند.

نوپور از دور دید که تیری در نزدیکی پای یکی از همکارانش شلیک کردند و با فریاد از او خواستند که در را قفل کند.

شیرین پاوان، مهماندار پرواز، که از دید مهاجمان بیرون بود، متوجه آشوب شد و از طریق سیستم ارتباط داخلی هواپیما با کابین پرواز تماس گرفت. خلبان بالاخره به تماس دوم او پاسخ داد و به این ترتیب از وقوع هواپیماربایی مطلع شد.

سانشاین وسوالا، مهماندار دیگر پرواز، دید که یکی از هواپیماربایان همکارش نیرجا بانوت را گرفت و تفنگ را روی شقیقه‌اش گذاشت.

و سپس یکی دیگر از مهاجمان که کلاشنیکف و نارنجک داشت به سانشاین دستور داد تا او را پیش خلبان ببرد.

ناپدید شدن خلبان‌ها


سانشاین می‌گوید "همان ابتدا متوجه شدم که راه‌های فرار کابین دست خورده. دریچه خروجی که در سقف کابین قرار دارد باز بود، ولی به روی خودم نیاوردم. احتمال داشت خلبان‌ها هنوز کاملا از هواپیما خارج نشده باشند و می‌خواستم تا جای ممکن به آنها وقت بدهم تا با طناب از کنار هواپیما پایین بروند. هواپیماربا هم انگار چیز خاصی از هواپیما نمی‌دانست و اصلا به سقف نگاه نکرد."

"خیلی‌ها خلبان‌ها را به خاطر تنها گذاشتن باقی خدمه سرزنش کرده‌اند، ولی وقتی دیدم نیستند نفس راحتی کشیدم. باقی ماندن روی زمین قطعا از رفتن در هوا بی‌خطرتر بود. و در هر صورت حداقل آن سه خلبان از خطر گریخته بودند. جان سه نفر نجات پیدا کرده بود."

دیلیپ بیدیچاندانی، مهماندار دیگر پرواز، معتقد است که خلبان‌ها با فرار کردن جان خیلی‌ها را نجات دادند.

"خروج خلبان‌ها از هواپیما... به این معنی بود که دیگر به حسن نیت مهاجمان وابسته نیستیم. آن‌ها می‌توانستند به خلبان‌ها دستور بدهند که هواپیما را به ساختمانی بکوبند، یا حتی آن را در هوا منفجر کنند."

افراد مسلح نقشه داشتند که خلبان را مجبور کنند تا آنها را به قبرس و اسرائیل ببرد، جایی که دیگر اعضای گروه مسلحانه‌اشان به اتهام اعمال تروریستی در زندان بودند.

بیرون هواپیما ویراف دوروگا، رئیس دفتر پان آمریکن در کراچی، روی باند آمده بود و می‌خواست با بلندگو با هواپیماربایان وارد مذاکره شود. او به آن‌ها گفت که مقامات فرودگاه دارند دنبال خلبان‌ها می‌گردند تا آن‌ها را به هر جا که می‌خواهند ببرند.

در این حین و در داخل هواپیما راجش کومار، مسافر ۲۹ ساله آمریکایی، از صندلیش بیرون کشیده شده بود و به اجبار در برابر یکی از درهای باز هواپیما زانو زده بود. تفنگی هم روی شقیقه‌اش گذاشته بودند. وقتی یک ساعت گذشت و خلبانی پیدا نشد، او را با تیر زدند و از هواپیما بیرون انداختند.

سانشاین می‌گوید "از آن لحظه همه چیز عوض شد. با تعدادی قاتل بی‌رحم طرف بودیم."

به دنبال آمریکایی‌ها

حدودا ۴ ساعت از شروع درگیری می‌گذشت که هواپیماربایان شروع کردند به پیدا کردن مسافران آمریکایی. آن‌ها عضو سازمانی به نام ابو نضال بودند که مخالف سیاست‌های آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه بود.

سانشاین، مادوی باهوگونا و یکی دیگر از مهمانداران مسئول جمع‌آوری گذرنامه‌ها شده بودند ولی گذرنامه‌های آمریکایی را زیرسیبیلی رد می‌کردند.

بعد هم مجددا همه گذرنامه‌هایی را که جمع کرده بودند بررسی کردند و مخفیانه گذرنامه‌های آمریکایی باقی‌مانده را جدا کردند و یا زیر صندلی‌هایشان گذاشتند یا در لباس‌هایشان مخفی کردند.

مایک فکستون، یکی از مسافران پرواز، در کتاب خاطراتش می‌گوید که این عمل "بسیار شجاعانه، از خود گذشته و هوشمندانه بود."

"شاید بی‌طرف نباشم ولی احساس می‌کنم که وقایع آن روز نشان داد که مهمانداران آن پرواز از بهترین‌های صنعت هواپیمایی بودند."

هواپیماربایان که نتوانسته بودند حتی یک آمریکایی هم پیدا کنند به یک بریتانیایی راضی شدند. مایک را مجبور کردند روی زمین بنشیند، و مثل مسافران دیگر، دستانش را بالا نگه دارد. او می‌گوید جز یک لگد محکم بدرفتاری فیزیکی دیگری با او نشد و در نهایت هم توانست در میان هرج‌ومرجی که بعدا حاکم شد با بقیه فرار کند.

سپر انسانی

از میان خدمه پرواز، شیرین و سانشاین بیشترین زمان را در کنار زید حسن عبدالطیف سفارینی، رئیس هواپیماربایان، سپری کردند. او چندین بار آن‌ها را به زور اسلحه به طبقه بالا برد تا بتواند پشتشان مخفی شود و بیرون هواپیما را نگاه کند.

شیرین می‌گوید "موهایم را می‌گرفت و صورتم را به شیشه می‌چسباند و می‌پرسید روی باند چه خبر است. مدعی بود دارد دنبال هواپیماهای جنگی آمریکایی می‌گردد."

مهرجی خاراس، مکانیک ۲۸ ساله پان آمریکن که در هواپیما بود، به اجبار هواپیماربایان از طریق رادیو با مذاکره‌کنندگانی که بیرون هواپیما بودند تماس گرفت. هواپیماربایان در این مرحله هنوز فکر می‌کردند که قرار است خلبانی به آن‌ها داده شود.

سانشاین می‌گوید که سفارینی در چند ساعت بعدی که با هم در طبقه بالا بودند چند دفعه احتیاط را کنار گذاشت. جوک می‌گفت و لاس می‌زد، از او دعوت کرد تا با هم به قبرس بروند، و قول داد به او شنا کردن یاد بدهد.

اما سانشاین حواسش جمع بود. یک بار برای مدتی به تبری که برای مواقع اضطراری در کابین پرواز قرار داشت خیره شده بود. سفارینی که داشت جوک می‌گفت متوجه نگاهش شد و بلافاصله لوله تفنگ را روی سرش گذاشت و گفت "حتی فکرش را هم نکن."

در نهایت هواپیماربایان، که دیگر امیدی به گرفتن خلبان نداشتند، تهدید کردند که هر ۱۵ دقیقه یک مسافر را خواهند کشت.

نوپور داشت سعی می‌کرد مسافران اطرافش را آرام کند و همکارش دیلیپ بیدیچاندانی داشت ساندویچ پخش می‌کرد و نیرجا هم به مسافران آب می‌داد.

ماسی کسپر، یکی دیگر از مهمانداران، می‌گوید "ما آن روز خواسته یا ناخواسته مثل یک تیم عمل کردیم و نقشمان را به بهترین نحو بازی کردیم."

هواپیماربایان در ابتدای کار درها را بسته بودند و پشتی پنجره‌ها را کشیده بودند، با این حال سیستم تهویه و چراغ‌ها روشن بود. با فرا رسیدن شب، منبع برق داخلی هواپیما تدریجا کاهش پیدا کرد و چراغ‌ها کم‌نور شدند و گردش هوای خنک هم متوقف شد.

چند لحظه تا تاریکی

مهرجی مکانیک به سفارینی گفت که برق اضطراری تنها ۱۵ دقیقه کار خواهد کرد و بعد از آن هواپیما در تاریکی فرو خواهد رفت. شیرین می‌گوید که همان وقت فهمید که فرصت زیادی برایشان باقی نمانده.

وقتی لامپ‌ها خاموش شد، همه مهمانداران و مسافران در قسمت میانی هواپیما جمع شده بودند. خیلی‌ها وسط راهروها و کنار درها روی زمین نشسته بودند. هواپیماربایان هم در دو سر راهروها مستقر شده بودند.

سانشاین می‌گوید "صبرشان لبریز شده بود. فریادی کشیدند و شروع کردند به تیراندازی به طرف جمعیت. آتش اسلحه‌هایشان تاریکی را می‌شکست و فضا پر از جیغ بود."

در میان هرج‌ومرج و تاریکی حداقل سه تا از درها باز شده بود ولی معلوم نیست توسط چه کسی. دری که نزدیک بال بود دستی باز شده بود، برای همین سرسره اضطراری سر جایش قرار نگرفته بود. رسیدن به بال هواپیما به یک پرش کوتاه احتیاج داشت. خیلی‌ها پریدند. نوپور و مادوی که فاصله ۶ متری تا زمین را از لب بال پایین پریده بودند هنگام فرود دچار شکستگی استخوان شدند.

سانشاین و دیلیپ هم روی بال بودند ولی به خاطر تاریکی نمی‌توانستند فاصله تا زمین را تخمین بزنند. در آن حین متوجه شدند که یکی از درهای دیگر به شکل خودکار باز شده بود و سرسره اضطراری در جایش قرار گرفته بود.

دوباره از دری که آمده بودند بالا رفتند و به همراه شیرین و یکی دیگر از همکارانشان مسافران را به سمت سرسره هدایت کردند.

ماسی چند لحظه قبل از سرسره پایین رفته بود و سه بچه بدون سرپرست را با خود برده بود.

سپس، وقتی همه مسافران از بال پایین رفته بودند، خدمه پرواز کاری کردند کارستان. کسی نمی‌دانست هواپیماربایان کجا هستند، ولی چون دیگر صدای تیراندازی شنیده نمی‌شد، دوباره داخل هواپیما رفتند تا ببینند کسی زنده مانده یا نه.

گلوله خوردن نیرجا

گلوله به لگن نیرجا خورده بود، ولی با وجود خونریزی شدید از هوش نرفته بود. سانشاین از دیلیپ خواست تا کمک کند دو نفری نیرجا را به سرسره اضطراری برسانند. ابتدا او را به پایین هل دادند و سپس خودشان هم بیرون پریدند.

شیرین و رنی واسوانی، همکار دیگرشان، آخرین گروگان‌هایی بودند که از هواپیما خارج شدند. سه نفر از هواپیماربایان در هنگام فرار از فرودگاه توسط عوامل امنیتی بازداشت شدند. سفارینی تا زمان ورود نیروهای امنیتی پاکستان در هواپیما باقی ماند.

همکاران نیرجا می‌گویند که او هنگام ورود به بیمارستان جناح کراچی هنوز زنده بود.

به گفته سانشاین "هرج‌ومرج کامل حاکم بود، عین منطقه جنگی بود. شاید اگر کسی از همان ابتدا به وضعیت نیرجا رسیدگی کرده بود او زنده می‌ماند."

دیلیپ می‌گوید "تنها خدمات پزشکی موجود در فرودگاه مقدار کمی کمک‌های اولیه بود... بیمارستان چندین کیلومتر با فرودگاه فاصله داشت. نیرجا را بدون برانکارد در آمبولانس گذاشتند."

شیرین می‌گوید در بیمارستان هم وضع به همین منوال بود.

بازگشت به پان آمریکن

همه خدمه پرواز شماره ۷۳ بعد از یک مرخصی کوتاه مجددا به پان آمریکن بازگشتند و حداقل چند سالی به کار ادامه دادند.
بعضا اتفاق می‌افتاد که در پروازی با یکدیگر کار کنند و زمان توقف همدیگر را ببینند. ولی هیچ وقت درباره آن هواپیماربایی حرف نمی‌زدند.

همگی به شکلی با مسایل کنار آمده‌اند. دو نفر از شش نفر هنوز در صنعت هواپیمایی مشغولند.

هنگام مصاحبه با بی‌بی‌سی اصرار داشتند که کسی آن روز به تنهایی نقش قهرمان را بازی نکرد، که آن بخش از خدمه که برای مصاحبه نیامده بودند هم نقشی به همان مهمی ایفا کرده بودند. آن‌ها می‌خواهند به بازماندگان حملاتی مانند ۱۱ سپتامبر و پاریس بگویند که زندگی متوقف نمی‌شود.

برایشان مهم است که دیگران بدانند دلشان واقعا برای دو همکاری که از دست داده‌اند، نیرجا بانوت و مهرجی خاراس، تنگ می‌شود.

مادوی می‌گوید "بازماندگان چنین وقایعی راهی برای فراموشی خاطراتشان ندارند. "او امیدوار است که با حرف زدن درباره آن واقعه" بتوانیم از طریق سرگذشتمان با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم و قدرت و استحکام لازم برای ادامه راه را فراهم کنیم."

هواپیماربایان پرواز پان آمریکن


خدمه پرواز پان آمریکن در سال ۱۹۸۶ از طرف این شرکت، در سال ۲۰۰۵ از طرف وزارت دادگستری ایالات متحده، و در سال ۲۰۰۶ از طرف دادستان کل ایالات متحده نشان شجاعت دریافت کردند.
مقامات پاکستانی در سپتامبر ۲۰۰۱ زید حسن عبدالطیف سفارینی، رئیس هواپیماربایان، را آزاد کردند ولی او بلافاصله توسط آمریکایی‌ها دستگیر شد.
سفارینی که به ۱۶۰ سال حبس محکوم شده حالا دارد دوازدهمین سال حبسش را در یک زندان آمریکایی سپری می‌کند. باقی هواپیماربایان در سال ۲۰۰۸ و برخلاف میل هند و ایالات متحده از زندانی در پاکستان آزاد شدند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
بی طرف
-
۱۲:۱۲ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۶
۰
۱
یادش بخیر. تا این اخبار به ما برسه یك هفته طول میكشید. ولی الان لحظه ای اخبار به همه جا میرسه

نیازمندی ها