در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
اهالی یکی یکی از خانهها بیرون آمدند. مشرحیم سعی کرد حسین را آرام کند. پسر جوان بیتابی میکرد و رد خونی روی لباسش دیده میشد.
حسین کمی که آرام شد، گفت: با پدرم گرگ و میش هوا گوسفندان را به دشت بردیم. داشتم چای برای ناشتایی آماده میکردم که صدای شلیک شنیدم و پدرم غرق در خون روی زمین افتاد و مرد.
اهالی همراه پسر جوان راهی محل قتل شدند. جسد کریم غرق در خون روی زمین افتاده و چشمانش نیمه باز به آسمان دوخته شده بود.
دقایقی بعد با تماس اهالی، گشت کلانتری به محل قتل آمد و تحقیقات آغاز شد.
سروان میری در مسیر اداره آگاهی بود که رئیس اداره جنایی با او تماس گرفت و از قتل چوپانی در یکی از روستاهای اطراف لواسان خبر داد. از کارآگاه خواست راهی محل شود و در کنار تیم جنایی تحقیقات برای کشف راز قتل را آغاز کند. سروان آدرس را گرفت و راهی کلانتری منطقه شد و از آنجا با راهنمایی سربازی خود را به دشت رساند.
مردان در اطراف جسد حلقه زده و زنان در گوشهای شیون سر داده بودند.
افسر کلانتری با مشاهده کارآگاه به سمت او آمد تا گزارش تحقیقات مقدماتی را بدهد.
مقتول مرد 55 سالهای به نام کریم و چوپان است و هر روز گوسفندان را به دشت میآورد. امروز همراه پسرش به اینجا آمده بود که هدف گلوله قرار گرفت. گلوله به پشت سرش اصابت کرده است.
با کسی اختلاف داشت؟
اختلاف بر سر زمین و آب از قدیم در این روستا بوده، اما در آن حد نبود که باعث قتل شود.
سروان از مامور کلانتری خواست از اهالی تحقیق کند و فهرستی از افرادی که با مقتول اختلاف داشتند تهیه کند. بعد به بررسی جسد پرداخت. اصابت گلوله باعث متلاشی شدن جمجمه شده بود. در فاصله یک متری جسد هم بساط چای روی آتش به راه بود.
پزشک جنایی با معاینه جسد گفت: شدت صدمه در حدی بود که بلافاصله پس از اصابت گلوله مقتول جان خود را از دست داده است. یک گلوله به سرش شلیک شده و به نظر میرسد از سلاح کالیبر 32 شلیک شده که باید در سالن تشریح معاینات تخصصی را انجام دهم. بعد گزارش کامل را ارسال میکنم.
کارآگاه پس از بررسی صحنه قتل، به تحقیق از پسر مقتول پرداخت. پسر جوان که هنوز در شوک قتل پدر بود، بریده بریده به پرسشها جواب میداد.
پدرت چطور به قتل رسید؟
صبح هوا گرگ و میش بود که به دشت آمدیم. من در حال درست کردن چای برای ناشتایی بودم که صدای شلیک آمد. فکر کردم شکارچی است. اما پدرم روی زمین افتاد. سرش متلاشی شده بود. خیلی ترسیده بودم. به روستا بازگشتم و اهالی را خبر کردم.
ندیدی چه کسی شلیک کرد؟
بعد از شنیدن صدای گلوله، مردی را دیدم که سلاح دو لول روی دوش داشت و در شیار کوتاه ناپدید شد.
او را شناختی ؟
نه. فاصلهاش زیاد بود. هوا هم کامل روشن نشده بود.
پدرت با کسی اختلاف نداشت؟
نه او مرد آرامی بود. البته پدرم ماهرترین شکارچی روستا بود. هفته گذشته در مسابقه تیراندازی برنده شد و بعد از مسابقه با سلمان که جدیترین رقیبش بود درگیر شد، اما جدی نبود. بیشتر کلکل بود .
سروان در حال تحقیق بود که افسر کلانتری همراه مردی که سلاحی دولول روی دوش داشت، به سمت آنها آمد. حسین با دیدن او گفت: این مرد سلمان است.
افسر کلانتری، سلمان را به سربازی سپرد و نزد سروان آمد و گفت: این مرد را در این حوالی پیدا کردیم. خودش میگوید در حال شکار بوده است.
کارآگاه که تصور میکرد کلید حل این معما در دست سلمان است، به تحقیق از او پرداخت.
چرا کریم را کشتی؟
من شکارچی هستم، اما آدمکش نیستم.
با مرگ او، تو بهترین شکارچی روستا میشدی؟
بدون مرگ او هم من بهترینم. او همیشه شانس میآورد.
در دشت با سلاح چه کار میکردی؟
پی شکار بودم.
هر روز میروی ؟
نه، امروز بیخوابی به سرم زده بود، آمدم شکار.
کریم را امروز ندیدی؟
دیدم با پسرش اینجا نشسته بودند.
تو هم با کینهای که داشتی، به او شلیک کردی؟
نه .
اما امروز از سلاحت شلیک شده؟
شکار زدم.
پس کو؟
در رفت.
سروان صحنه را یک بار دیگر بررسی کرد و دستور بازداشت قاتل را صادر کرد.
پاسخ معمای پلیسی راننده جنایتکار
سروان با اشاره به دلیل زیر اعلام کرد راننده قاتل است.
در صورتی که راننده واقعیت را بیان میکرد، نمیتوانست به دلیل نقابدار بودن قاتل چهره او را شناسایی کند. این در حالی است که در ادامه بازجویی اعلام کرد، قاتل چهرهای استخوانی و تهریش داشته است.
در مسابقه شماره گذشته 918 نفر شرکت کرده بودند که 432 نفر پاسخ صحیح دادهاند. از میان پاسخهای صحیح اشکان الوندی از تهران و حسین سلیمانی از اصفهان به قید قرعه برنده شدهاند.
شما خوانندگان با اشاره به2 دلیل کارآگاه برای کشف راز قتل در مسابقه معمای پلیسی شرکت و پاسخ خود را همراه نام و نام خانوادگی به شماره 300011224 پیامک کنید.
وحید شکری
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر