در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
همه افراد برای گذراندن زندگی خود نیازمند تلاش و فعالیت هستند، زیرا تامین بسیاری از نیازها در گرو کار و تلاشی است که درآمدی را نیز به همراه داشته باشد؛ حال، بیکاری یکی از بزرگترین معضلاتی است که توازن و تعادل جامعه را بر هم میزند و باعث ایجاد بحرانهای متعددی در عرصههای مختلف زندگی فردی، اجتماعی، روانی، اقتصادی و حتی سیاسی میشود. بیکاری جوانان از جمله مسائلی است که سالهاست سوهان روح خود و خانوادههایشان شده است، والدینی که با هزار امید و آرزو از همه چیز میزنند تا فرزندشان تحصیلات آکادمیک داشته باشد تا شاید به واسطه آن، در نهایت بتواند در مسندی مناسب ارتزاق کند.
گرچه بسیاری از والدین امروزی با تائید و تاکید بر فرهنگ وابسته تربیت کردن فرزند، تا سالیان پس از جوانی فرزندانشان را نیز برنامهریزی کردهاند و با شعار «ز گهواره تا گور بابا نان داد» آینده مالی آنها را هم تضمین کرده اند و متاسفانه این مهم، آنچنان در ذهن برخی از فرزندان نهادینه شده است که تحصیل کردن، پیدا کردن شغل، ازدواج و... را به تنهایی و بدون کمک والدین از عهده خود خارج میدانند و لاجرم پدر و مادرشان را ملزم به اجرای این امر میکنند که در همه حال به لحاظ مالی کمک احوالشان باشند. برای نمونه امروزه بسیاری از خانوادهها حاضر شدهاند هزینه تحصیلات فرزندانشان را تا اخذ بالاترین مدرک دانشگاهی تقبل کنند و این نمونهای از این شعار است. در سوی دیگر هم جوانان تحصیلکرده بیکاری نیز هستند که مجبورند هم بار سنگین نگاههای نگران پدر و مادرشان را تحمل کنند و هم زخم زبان اطرافیان که آنان را بیعرضه مینامند، به جان بخرند، درد بیپولی و نداشتن استقلال هم داستان دردناک دیگری از زندگی جوان بیکار است.
وقتی فرهنگ از جیب پدرخوری باب میشود
آقای سلیمانی میگوید: «بچههای امروز باید به اندازه کافی سختی بکشند، من جوانیام را به پای این بچه ریختم تا آیندهاش تامین شود، من از بچگی تا به امروز مجبور به کار بودم، حالا هم اجازه نمیدهم پسرم مجبور به کار کردن شود. حالا هم که بیکار است تا به هر زمان نیاز باشد پشتیبان او خواهم بود، فعلا بهتر است از روزهای جوانیاش لذت ببرد...
برخی از والدین امروزی به اشتباه گمان میکنند، تا زمانی که جوان مجبور نشده است نباید کار کند. بیتردید با حاکم شدن چنین فرهنگی است که امروزه با نسلی مواجه هستیم که با وجود گذر از سالهای جوانی، هنوز حرفه و مهارتی نمیدانند و حتی از تامین هزینههای روزمره زندگی خویش نیز عاجز ماندهاند. معمولا بار اقتصادی چنین جوانانی بر دوش خانواده سنگینی میکند و بیتردید متعاقب آن نیز، بخشهای دیگری از زندگی جوان مانند سلامت عاطفی و روانی و تمایل به ازدواج و تشکیل خانواده نیز تحت تاثیر قرار میگیرد.
کمکهای بیش از اندازه مالی، ترحم و دلسوزیهای بیمورد والدین نهتنها باعث شده است بسیاری از فرزندان تمایل چندانی به استقلال مالی از والدین خود نداشته باشند، بلکه بسیار مصرفگرا و پرتوقع پرورش یابند و با در دست نداشتن تجربهای از کار کردن و دورنمایی از آینده شغلی و مدیریت پول و سرمایهگذاری به یکباره در صحنهای از کار و فعالیت قرار گیرند که اسارت در بند بدهیها پیامد ناگزیر و اجتنابناپذیر آن خواهد بود و بیتردید نتیجه چنین تربیتی هم آن است که جوانان وابسته بودن را به استقلال ترجیح دهند، تمایلی به انجام کارهای سخت نداشته باشند، به درآمد پدرشان متکی باشند و بهاصطلاح از جیب پدر بخورند و گاه حتی انتظار داشته باشند که شغل آیندهشان را نیز پدر برایشان مهیا کند.
وقتی بیکاری عین بیارزشی معنا میشود
نیما میگوید: از بس که در پشت درهای شرکتهای مختلف به انتظار نشستم و گوش به زنگ تماس آنها برای نتیجه مصاحبه ماندم، دیگر زیر پایم علف سبز شده است. من، نهتنها بیکاری را عار میدانم بلکه والدین و اطرافیانم نیز کار را جوهره وجود مرد میدانند که فقدان آن به معنای بیعرضگی و حماقت یک مرد است و متاسفانه من بدشانس فاقد کار هستم. من بهدلیل بیکاریام، احساس ناراحتی و بیارزشی میکنم، نمیدانم چگونه میتوانم قابلیتهای خودم را در معرض نمایش بگذارم و نظر خانوادهام را نیز نسبت به خود جلب کنم. دیگر تاب نگاههای سنگین آنها را ندارم و از این که هنوز در 28 سالگی سربار پدرم هستم، خجالت میکشم.
بیکاری تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی جوان را تحت تاثیر قرار میدهد و از آنجایی که ارزش هر انسانی در جامعه، بنابر کاری که عهدهدار است، تعریف میشود، هرگز نمیتوان نسبت به فقدان این مولفه مهم در زندگی یک جوان، بیتفاوت بود. معمولا افراد بیکار، چون نمیتوانند یک روز کاری مفیدی داشته باشند و تولید درآمد کنند، احساس حقارت، بیارزشی و بیفایده بودن میکنند. این حس ناخوشایند برای جوانی که در تکاپوی ساختن زندگی است، بسیار موجب استیصال میشود و او را تا ورطه بیهدفی و بیانگیزگی به زندگی نیز پیش میبرد.
معمولا شخص بیکار احساس میکند فردی زاید و بیمصرف در جامعه و خانواده است که به درد هیچ کار مفیدی نمیخورد و تواناییها و قابلیتهای او برای هیچ کس قابل احترام و ارزش نیست.
جوان بیکار احساس تنهایی میکند و از این که نمیتواند برای خانواده فرد مفیدی باشد، احساس خجالت و شرمساری میکند و به این طریق با گذشت زمان امید به زندگی در او کاهش مییابد. هر فردی به طور فطری میل به تشکیل زندگی مستقل، پیشرفت و کسب افتخار دارد، اما فرد بیکار تمامی این انتظارات را بر باد رفته میبیند و هر روز بیش از دیروز، خوشبختی و امیدهایش به بدبینی و یاس مبدل میشود و در نهایت نیز ممکن است نقطه سقوط فرا برسد.
از سوی دیگر، انسان با کار کردن شور و شوق، انگیزه و نشاط برای ادامه زندگی یافته و احساس مفید و سازنده بودن میکند، حال وقتی احساس نشاط و شادابی در فرد بیکار به حداقل برسد، نه تنها احساس بیارزشی و حقارت میکند، بلکه منزلت اجتماعی و ارزش فردی خود را هم کمتر از آن خواهد دانست که احساس رضایت از خویش داشته باشد و یا در زندگی احساس آرامش و امنیت کند و اینچنین است که احتمال دارد جوان بیکار دچار سوءتفاهمهای روانی شود و با قرار گرفتن در مسیر عصبیتهای ناموجه، برای نجات خویش از وضع موجود یا پایان بخشیدن به شرایط ذلت بار کنونی به مصرف مواد مخدر و اعتیاد روی آورد.
بیکاری، مقدمه بیماریهای روحی و روانی
سهیل چند سالی است از افسردگی رنج میبرد و اکنون نیز تحت درمان است، او میگوید: وقتی علت بیماریام را جستوجو میکنم به چیزی نمیرسم جز بیکاری! من از آن جمله جوانانی بودم که به هنگام تحصیل هم سعی میکردم دست به جیب باشم و کمتر از والدینم کمک مالی دریافت کنم، اما افسوس که همیشه مجبور میشدم تن به مساعدتهای آنان بدهم. این عمل، بهرغم میل باطنی ام بود و مرا بشدت آزار میداد؛ بعد از فارغالتحصیلی هم که دربه در دنبال کار گشتم اما بسیاری از شرکت ها از همان ابتدا، شرط استخدامشان را سابقه و تجربه کاری مطرح میکردند و من تازه فارغالتحصیل جویای کار، همیشه در تمنا و حسرت کمترین التفات مدیران، شب به روزو روز به شب میرساندم .
سهیل ادامه میدهد: شاید باورتان نشود من با داشتن مدرک لیسانس، حتی مجبور شدم مدتی از فرط بیکاری مسافرکشی کنم، اگر چه از بیکاری بهتر بود اما با تصادف سختی که کردم نه تنها دوباره بیکار شدم بلکه به لحاظ مالی بسیار متضرر شدم، تا جایی که والدینم مجبور به جبران خسارت شدند و حالا هم که مدام مرا نکوهش و سرزنش میکنند که چرا به سمت شغلی رفتم که عاقبتش چنین تلخ رقم خورد... متاسفانه در سالهای اخیر، ناراحتیهای روحی و روانی نسبت به سالهای پیش، رشد فزایندهای داشته است و چه بسا جوانان بیش از دیگر گروههای سنی، در معرض ابتلا به بیماریهایی چون افسردگی هستند . روانشناسان معتقدند بیکاری جوانان، یکی از مهمترین دلایل این وضعیت است، زیرا اشتغال نقش بسیار مهمی در سلامت ذهن و روان افراد دارد و در عین حال به همان میزان، بیکاری میتواند وضعیت روحی و روانی یک فرد را در معرض خطر قرار داده و او را به شدت دچار اختلال کند . بیکاری اثرات مخرب و ویرانگری روی فرد، خانواده و جامعه میگذارد و ادامه این روند، بتدریج میتواند وضعیت زندگی یک جوان را به سمت بحران پیش ببرد و در آیندهای نه چندان دور، او را با خطرات جدی چون احساس خود کمبینی و کاهش عزت نفس، احساس ناتوانی و درماندگی، افزایش اضطراب و استرس، افسردگی، خشونت، خودکشی، اعتیاد به موادمخدر و مشروبات الکلی و انحرافات جنسی مواجه سازد.
تحقیقات متعدد نشان داده است میزان ابتلا به بیماریهای روانی در بین افرادی که دارای شغل تمام وقت هستند بسیار کمتر از افرادی است که شغل نیمهوقت دارند و میزان سلامت روانی این گروه نیز بیش از افراد بیکار است، به دیگر سخن، افراد بیکار با احتمال بسیار بیشتری نسبت به دیگران، به طور جدی در معرض ابتلا به احساس افسردگی، تنهایی، طردشدن و حتی خودکشی هستند؛ اگرچه وخامت این وضعیت در مردان بیکار بیش از زنان بیکار است، چرا انتظارات خانوادگی و اجتماعی از مردان، به عنوان مدیران اقتصادی، بیش از زنان است.
وقتی بیکاری، ازدواج را طرد و دوستی را مجاز میکند
مادری میگوید: من به شدت نگران احوال فرزندم هستم، او بعد از فارغالتحصیلی، گرچه بسیار تلاش کرد اما موفق به یافتن شغلی همرتبه تحصیلات و شرایط خانوادگیاش نشد، حال از صبح تا شب در خانه نشسته است و با تلفن همراه در شبکههای اجتماعی سرگرم است، گرچه میدانم با دوستان مجازیاش که معمولا هم از جنس مخالف هستند، در ارتباط است، اما نمیتوانم زبان به اعتراض بگشایم، چه بسا من و همسرم را مسبب بیکاریاش میداند و میگوید اگر شغل مناسبی داشتم ازدواج میکردم، اما بدون شغل ازدواج محال است .
بیکاری جوانان کاهش آمار ازدواج و افزایش مشکلات اجتماعی و فرهنگی را به دنبال دارد که دست در دست دادن همه این مسائل، نهایتا مشکلاتی را به بار میآورد که ضربه مهلک آن بر ارکان خانواده وارد میآید. اندک نیستند جوانانی که به بهانه بیکاری دست روی دست گذاشتهاند و دور ازدواج را خط قرمز کشیدهاند اما در تقابل با این خواسته و نیاز مبرم بشری به ارتباط با جنس مخالف، در وادیهایی گام گذاشتهاند که نهایت آن هیچستان است. بیهدف و بیانگیزه بودن در زندگی، تمایل نداشتن به پیشرفت، دوستیهای مکرر با جنس مخالف و ارتباطات نامشروع و... ازجمله آثار بیکاری است، وقتی جوانی بیکار و وابسته به والدین باشد، استقلال فکری، عاطفی و اقتصادی نداشته باشد نسبت به خویش احساس مسئولیت نکند، چگونه میتواند در قبال فرد دیگری احساس مسئولیت کرده و بار زندگی دیگری را هم به دوش بکشد.
چه باید کرد؟
تاثیرات بیکاری روی جوانان، بسیار عمیق، طولانیمدت و در اکثر مواقع غیرقابل بازگشت و جبرانناپذیر است، به همین دلیل برای کمک به نسل جوانی که دچار بحران بیکاری است باید سریعا اقدامات موثری انجام داد، قبل از آن که کار از کار بگذرد و فرصتهای باقی مانده سوخت شود. در همین راستا والدین نقس بسزایی در تداوم و یا خاتمه بیکاری فرزندان دارند، اگر شما فرزند بیکار در خانه دارید، توصیه میکنیم توجه ویژهای به نکات زیر داشته است:
علتیابی کنید
برخی از جوانان با توسل به بهانه جوییهایی چون «من به دنبال شغلی بهمراتب راحتتر و پردرآمدتر میگردم»، «من که دکترای فلان رشته را دارم باید به کمتر از فلان مقام اجتماعی تسلیم نشوم» و... معترض به کم بودن فرصتهای شغلی هستند، این در حالی است که چنین علتهایی که بهانهجوییهایی بیش نیست علت بخش قابل توجهی از ناکامی جوانان در زمینه یافتن شغل مناسب است.
بنابراین توصیه میکنیم پیش از هر اقدامی، علت اصلی که به ناکامی فرزندتان در یافتن کار مورد نظرش منجر میشود را شناسایی کنید تا پس از آن بتوانید با اطلاعات و آگاهی بیشتر، او را راهنمایی کنید. به عنوان مثال از خود بپرسید که فرزند شما به چه علتی کار مناسب برای خود نمییابد؟ توقعات و ایده آلهای او در انتخاب شغل چیست؟ آیا برای مشاغل مورد نظر و انتخابی خویش، به اندازه کافی مهارت و تجربه دارد؟ آیا به اندازه کافی برای موفقیت در شغل مورد نظر تلاش میکند؟ و...
واقع بین باشید
در بسیاری از موارد، علت بیکاری جوان به دلیل بالا بودن سطح توقعات است، مثلا ممکن است فرزند شما به تازگی فارغالتحصیل شده و هیچ سابقه کاری ندارد، اما دوست دارد از همان ابتدای کار، مدیریت بخشی را تقبل نماید. شاید این خواسته متناسب و سازگار با تحصیلات و توانمندیهای ذاتی فرزندتان باشد، اما به طور حتم به علت نداشتن تجربه کافی، بدیهی است که مسئولیت این کار هرگز به او واگذار نخواهد شد. در چنین شرایطی بهتر است به او کمک کنید تا اندکی واقعبینانهتر به مساله کاریابی توجه کند و در زمینه مورد نظر خود نیز به میزان کافی کسب تجربه نماید، چه بسا کسب مهارتهای جدید شانس او را برای به دست گرفتن فرصتهای شغلی مناسب افزایش دهد.
از سوی دیگر اگر جوان بیکار شما، با مشاهده کسانی که در موقعیتهای شغلی مناسبی قرار دارند، خود را زیر سوال میبرد و از این که چرا باید با وجود هوش و استعداد بسیار بیشتر از آن افراد، در سطح پایینی قرار داشته باشد احساس ناامیدی و بیقراری میکند، بهتر است او را متوجه این مهم کنید این غبطهها سودی نخواهد داشت و حتی ممکن است او را تا مرز افسردگی و احساس ناکامی شدید پیش ببرد، توصیه میکنیم با ایجاد شرایطی که دست یافتن به موفقیتهای هر چند کوچک اما ملموس را فراهم آورد، با دلگرم کردن وی انگیزه کافی را هم به او هدیه دهید.
اهداف کوتاه مدت تعیین کنید
برای انجام این کار، لازم است با فرزندتان به گفتوگو بنشنید. با کنکاش و کشف آرزوهای فرزندتان است که میتوانید اهدافی را برای رسیدن به آرزوها مشخص کنید. گاهی اوقات این اهداف آنقدر دور به نظر میرسند که دستیابی به آنها محال است و فکر کردن به آنها نیز باعث احساس ناکامی و ناامیدی میشود. برای اجتناب از احساسات منفی و ایجاد انگیزه در حرکت کردن و عملی کردن اهداف، بهتر است چندین هدف میانی قابل دسترستر اما در عین حال به هم پیوستهای را تعریف کنید. گرچه میتوانید این اهداف میانی را هم به چند زیر هدف اساسی تقسیمبندی نمایید با این کار به اهدافی دست مییابید که با تلاشی چند ماهه میتوان آنها را محقق کرد و در نهایت نیز، در راستای رسیدن به آن هدف اصلی و تحقق آن گام برداشت. اهداف کوتاه مدت میتواند کارآموزی برای یک حرفه و یا مشغول شدن به فعالیتی باشد که تا دیروز ان را مناسب نمیدانستیم. درواقع با این کار شما برای فرزندتان یک برنامهریزی استراتژیک انجام دادهاید که نهفقط او را از وضعیت فعلی خارج میکند، بلکه برای رسیدن به آن انگیزه کافی را هم خواهد داشت.
جوان را انگیزهمند کنید
بیتردید بیکاری، بیم و ترس فرزندتان از زندگی را افزایش داده است، برای این که به فرزندتان امید زندگی بدهید لازم است استعدادها و توانمندیهای فطری او را یادآوری کنید که با کمک گرفتن از آنها میتواند راه جدید و تازهای را امتحان کند. گرچه گوشزد کردن موفقیتهای بزرگ و کوچکی که تا به امروز داشته نیز خالی از لطف نیست، زیرا با ذکر آنها میتوانید او را تشویق به این امر کنید که او میتواند همچون گذشته موفقیتهای کاری دیگری را هم را تجربه کند.
از سوی دیگر بهتر است نعمت سلامتی و جوانی او را مدام متذکر شوید، بیتردید با توسل به این دو نیروی اساسی است که میتواند فرصتهای بینظیری را برای حرکت در جهت موفقیت تجربه کند. دقت داشته باشید، در چنین شرایط بحرانی، هرگز فرزندتان را به دلیل کارهایی که انجام داده و یا انجام نداده، سرزنش و مواخذه نکنید، در صحبتهایی که با او دارید همواره سعی کنید از افعال مثبت و انگیزشی استفاده کنید.
حمایت بیحساب و کتاب ممنوع!
معمولا فرزندان به حمایتهای مادی و معنوی خانواده نیازمندند، اما نکته حائز اهمیت آن است که حمایت بیحساب و کتاب بخصوص از جنبه مالی، سبب وابستگی فرزند به والدین میشود. حمایت والدین از فرزندان نباید به طریقی انجام گیرد که فرزند وابسته به والدین شود و در نهایت در صورت قطع کمک، درمانده شده و قادر به تامین مخارج عادی خود نیز نباشد. بهتر است همیشه کمک خرج فرزندتان نباشید. میزان پول توجیبی هفتگی و یا ماهیانه فرزند بیکارتان را در سطحی متعادل و منطقی حفظ کنید. ممکن است فرزندتان با بحران مالی و کمبود پول مواجه شود و بیتردید در این مواقع حساس و بحرانی، احساسات بیبدیل پدرانه و مادرانه به شما حکم کند که کمبود مالی فرزندتان را برطرف نمایید، اما تلاش کنید بر احساسات موقت خود مسلط شوید و اجازه دهید فرزندتان اندکی بار مسئولیت زندگی خویش را به دوش بکشد و با پیامدهای منفی بیکاری به طور کاملا ملموس و عینی مواجه شود. به والدین توصیه میکنیم به حد و اندازه محبت کنند، چه بسا محبت زیاد گاهی حکایت همان دوستی خاله خرسه میشود.
وقتی بیکاری، شغلی کاذب به بار میآورد
نادر از جوانان مستعد روزگار است که از شرایط بد اقتصادی و بیکاری در جامعه به شدت گلهمند است، او میگوید: من تحصیلات عالیه دارم و به قدر کافی تجربه کاری در شرکتها و سازمانهای مختلف کسب کردهام، اما در کشور ما کارمندان قراردادی و پیمانی اولین کسانی هستند که با به هم خوردن تعادل یک شرکت از کار بیکار میشوند و من به کرات چنین تجربهای داشتم، نه پول زیادی دارم و نه پارتی که بتوانم در یک شرکت رسمی شوم و برای همیشه بر سرکار باقی بمانم. بیکار شدنهای مکرر، نهتنها مرا فردی عصبی و پرخاشگر کرده است، بلکه باعث شده گاه به فکر انجام فعالیتهایی باشم که ربطی به تحصیلات و جایگاه اجتماعی من ندارد...
بار روانی ناشی از بیکاری تبعات منفی بسیاری بر خانوادهها دارد که توجه به آن لازم و ضروری است. بیکاری نهتنها به افزایش اختلالات روانی، تنش و اختلافات متعدد خانوادگی، کاهش رضایت از زندگی و مشکل در اداره و مدیریت آن منجر میشود، بلکه با کاهش عزت نفس فرد و افزایش استرس، اضطراب و افسردگی، احتمال بروز رفتارهای پرخاشگرانه را شدت میبخشد و حتی ممکن است احتمال ارتکاب به جرایم و مشاغل کاذب و واسطهگری و یا گرایش به انجام کارهای غیرقانونی و غیراخلاقی را هم افزایش دهد.
تحقیقات نشان داده است بیکاری از مهمترین دلایل افزایش بزهکاری اجتماعی است و ارتباط مستقیمی نیز با آن دارد، چه بسا وقتی جوانی نیازمند درآمد است و شغل مناسبی پیدا نمیکند، نیازهای فردی و خانوادگی او مغفول میماند و وی مجبور است برای برآورده کردن نیازها و خواستههای خود به هر وسیلهای متوسل شود، بیتردید چنین جوانی، به ناچار مجبور میشود به شکل غیررسمی به کسب درآمد روی آورد و با پرداختن به مشاغلی تحت عنوان مشاغل کاذب، تامین معاش نماید. روی آوردن به مشاغل کاذب نهتنها جوان را به فعالیت در این گونه مشاغل راغبتر میکند، بلکه به شکلگیری اقتصاد سیاه و بازار کار زیرزمینی منجر میشود که ضربه بزرگی به اقتصاد کشور هم وارد میشود.
نسرین صفری / مشاور خانواده
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم