گفت‌وگو با ماندانا زندی، نویسنده

پُز روشنفکری ندهیم؛ به مردم احترام بگذاریم

ماندانا زندی، نویسنده‌ای است که با وجود سن و سال کم، هم آثار زیادی منتشر کرده و هم کیفیت آثارش تحسین منتقدان را برانگیخته است. او تجربه نگارش فیلمنامه «روز یلدا، شب چله» برای شبکه 3 سیما را هم در کارنامه دارد. با او درباره آثارش، فضای داستان‌نویسی امروز و مشکلات نو قلمان به گفت‌وگو نشستیم.
کد خبر: ۸۹۸۴۴۵
پُز روشنفکری ندهیم؛ به مردم احترام بگذاریم

نوشتن را چطور شروع کردید؟

سال 87 بود، اول غریزی می‌نوشتم. هر چهار رمانم را غریزی نوشتم و منتشر کردم، اما بعد از آن احساس کردم باید به کلاس‌های نقد داستان بروم. انتشارات شباویز پنجشنبه‌ها جلسات داستانخوانی داشت. در آن کلاس‌ها که به مدیریت خانم فریده خلعتبری برگزار می‌شد، شرکت می‌کردم. احساس می‌کردم چیزهای بیشتری یاد می‌گیرم. بعد از آن سراغ فیلمنامه‌نویسی رفتم. بعد هم عناصر داستان را به صورت پیشرفته خواندم. بعد کلاس‌های دیگر را تجربه کردم.

فکر نمی‌کنید خیلی زود برای انتشار کتاب‌هایتان اقدام کردید؟

به هر حال هرکسی کارش را از جایی شروع می‌کند. اولش هر نویسنده‌ای ناشناخته است و ناشران حاضر نیستند روی نوقلمان سرمایه‌گذاری کنند. در ایران خیلی قلم‌ها هستند که کسی حاضر نیست به جرم نوقلم بودن از آنها حمایت کند. اینها ناشناخته هستند و طبعا ناشران نگرانند برگشت سرمایه نداشته باشند. این نوقلمان ممکن است در بسیاری از موارد دلسرد شوند و قلم را ببوسند و کنار بگذارند یا ممکن است دست به سرمایه‌گذاری شخصی بزنند و شکست بخورند و همه اینها به تباهی آن نویسنده تازه کار منجر شود. چون در صنعت نشر ما هر کس که دست به سرمایه‌گذاری شخصی می‌زند، حتی از عهده پخش کتابش هم برنمی آید. من این شانس را داشتم که دو رمان اولم را ناشر معتبری منتشر کند.

چرا بعد از کلاس‌ها به جای رمان، داستان کوتاه نوشتید؟

دوست داشتم فضای داستان کوتاه را هم تجربه کنم. حس کردم شناختم را از فرم روایی و رعایت ایجاز و ساختار می‌توانم پیاده کنم. از طرفی دلم می‌خواست در ادبیات ایران جدی گرفته شوم.

سوژه داستان‌های مجموعه «شام آخر» بسیار متفاوت و در برخی موارد بسیار بکر است. مثلا سوژه داستان «آرزوهایی که گره زده به درخت خشکیدند» درباره عروس قنات است که از یک آیین کهنه ایرانی وام گرفته شده است. درباره سوژه‌یابی برای داستان‌هایتان صحبت کنید.

همیشه دنبال سوژه‌های بکر بودم تا این که استادی درباره آیینی صحبت کرد که مربوط به عروس قنات می‌شد. قدیم‌ها دختری را به عقد قنات در‌می‌آوردند تا باعث فراوانی آب آن قنات یا چشمه شود. به نظرم سوژه جالبی آمد. درباره آن تحقیق کردم، اما کتابی پیدا نکردم. با دوستانی که اهل اصفهان و کرمان بودند، صحبت کردم و آنها اطلاعاتی به من دادند. احساس کردم سوژه‌ای است که به عنوان یک نویسنده می‌توانم روی آن مانور بدهم. پس یک درام روی آن سوار کردم و نتیجه همین داستان شد.

از ویژگی‌های نثر شما می‌توان به جملات کوتاه اشاره کرد. با این حال می‌بینیم داستان اول مجموعه شام آخر به نام «عروسی کلاغ ها» به صورت جریان سیال ذهن روایت شده است.

من معمولا از جملات کوتاه استفاده می‌کنم و سبکم این است که قید را در پایان جمله می‌آورم. سبک سیال ذهن هم وقتی داستان «خشم و هیاهو» از فاکنر را خواندم، خوشم آمد و دوست داشتم داستانی با این سبک بنویسم.

در فضای ادبیات داستانی ایران، مرزبندی محسوسی بین ادبیات عامه‌پسند و نخبه گرا وجود دارد. شما سعی کردید در کدام دسته قرار بگیرید؟

این دسته‌بندی خیلی پررنگ است. قشر نخبه گرا فقط هدایت و کافکا می‌خواند و از ایرانی‌ها فقط کتاب‌های دوسه ناشر محدود را قبول دارد. به نظرم عدالت رعایت نمی‌شود. در هر بازاری کتاب خوب و بد وجود دارد. این‌طور نیست که بگوییم همه کتاب‌های فلان ناشر چشمگیر و قابل خواندن است. همان‌قدر که در ادبیات عامه‌پسند کار خوب و بد هست، در ادبیات نخبه‌گرا هم کار خوب و بد وجود دارد. من از این مرزبندی ناراحتم. خیلی‌ها فکر می‌کنند مخاطب کتاب‌های عامه‌پسند فقط زن‌هایی هستند که یک دستشان ملاقه و دست دیگرشان کتاب‌های عامیانه است. این‌طور نیست. من پزشک و مهندس می‌شناسم که مخاطب کتاب‌های عامه پسند هستند. من به نویسنده‌ها می‌گویم خوب است ساختارها و روایت‌ها را بشناسیم، عناصر داستان را بلد باشیم و بعد در چارچوب درست بنویسیم. از طرفی روی دیگر صحبتم با منتقدان است که وقتی یک شاگرد کارش را در کلاس می‌خواند این استادان در مقام خدایی قرار می‌گیرند. در این کلاس‌ها کفش‌ها پاره کردم. باور کنید اگر هنرجو داستان شاهکاری هم بنویسد، برخی از این منتقدان و استادان کلاس‌های داستان‌نویسی بیرحمانه نقدش می‌کنند. وقتی اسم نویسنده نوقلم مطرح می‌شود، خود به خود می‌خواهند گیر بدهند. متاسفانه پتانسیل‌ها در این کلاس‌ها جدی گرفته نمی‌شود.

به نظر شما ریشه این موضوعات چیست؟

هنوز فکر می‌کنم یک فرهنگ غرب‌زده وجود دارد و انگار همه فکر می‌کنند خواندن کارهای کوئیلو بیشتر پز دارد تا خواندن کارهای نویسندگان خودمان. از آن طرف برخی ناشران برای خودشان برند درست کرده‌اند و سراغ چهره‌های معروف سینما و تلویزیون می‌روند. فکر می‌کنم بازار نشر ما حالش بد و دچار نوعی توهم شده است. انگار یک جریان سرمایه داری می‌خواهد ذائقه به مخاطب بدهد. فکر می‌کنم بهتر است جلوی این موج را بگیریم. حتی استادان ما کتاب‌های ترجمه را ترویج می‌کنند. مگر ما جمالزاده و آل‌احمد و علوی نداریم؟ نمی‌دانم چرا باید سرلوحه ما آثار ترجمه شود. اینها به صورت ماشینی تفکراتی را که در ذهنشان ترویج کرده‌اند، بسط می‌دهند. ما باید توده مردم را بپذیریم. باید به سلیقه مردم احترام بگذاریم. فکر می‌کنم اول باید خودمان را باور کنیم. باید هنرجوها را باور کنیم. نوقلمان را باور کنیم. ناشران باید کارهای تالیفی را جدی بگیرند.

سجاد روشنی‌

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها