نگاهی به مردان ماندگار مجموعه‌های تلویزیونی در 3 دهه گذشته

به نـام پـدر

هر مجموعه تلویزیونی فارغ از گونه خود نیاز به چند عامل برای جذب مخاطب و برقراری ارتباط نزدیک با آنها دارد که بدون شک شخصیت‌های اصلی و مکمل زن و مرد در ردیف نخست به لحاظ اهمیت قرار می‌گیرند. چراکه مخاطب باید از طریق آنها به درون داستان نقب زده و با آن همراه شود که تنها اندک لغزشی می‌تواند آن را با شکست همراه سازد.
کد خبر: ۸۹۷۴۶۴

حال از میان خیل مجموعه‌های تولید شده در حدود 30 سال گذشته به نمونه‌های درخشانی در باب شخصیت‌پردازی برمی‌خوریم که بخش مهمی از آن را مردان تشکیل می‌دهند. مردانی با خصوصیات رفتاری گاه متفاوت که در بسیاری مواقع نقش محوری را در این آثار ایفا کرده و فیلمنامه‌نویسان برای خلق آنها سراغ ما‌به‌ازاهای واقعی آنان رفته‌اند. روز میلاد مبارک امیرالمومنین حضرت علی(ع) که به روز پدر نیز مزین شده، بهانه‌ای است برای نگاه به تعدادی از شخصیت‌های مرد ماندگار تاریخ مجموعه‌های تلویزیونی سه دهه گذشته که گوشه‌ای از خاطر مخاطبان تلویزیونی حک شده است.

در دهه 60 که تنها دو شبکه تلویزیونی در ایران به پخش برنامه‌های تولیدی مبادرت می‌ورزیدند، سریال‌ها مخاطبان فراوانی داشته و اغلب هم بسیار مورد توجه عموم مردم قرار می‌گرفتند. پدران در تمامی این آثار چه در متن و چه در حاشیه حضور داشته و مکمل مادرانی بودند که عموما در قلب داستان حضور پررنگ‌تری داشتند. در مجموعه تلویزیونی آینه ساخته غلامحسین لطفی عموما با پدرانی مواجهیم که در خلق آنها از کلیشه‌های آشنا بیشترین بهره گرفته شده و کمتر ضدکلیشه به نظر می‌رسیدند. پدرانی نه‌چندان جوان که گاه به شکلی اغراق شده در داستان حضور داشته و نقشی در پیشبرد داستان ایفا می‌کردند. زنده‌یاد جواد خدادادی، رضا بابک و فردوس کاویانی ایفای نقش‌های یاد شده را به عهده داشته و اغلب با بازی‌های خوبشان ضعف در شخصیت‌پردازی را تا حدود زیادی می‌پوشاندند. آرایشگاه زیبا ساخته مرضیه برومند یکی از بهترین نمونه‌های تلویزیونی در این رابطه است که به شکل ظریفی به جایگاه پدر در جامعه ایران پرداخته است. در این مجموعه از یک سو با پیر پسری به نام اسد خمارلو روبه‌روییم که به واسطه سختگیری‌های مادرش همچنان مجرد مانده و پس از سکونت زنی تنها همراه با پسر خردسالش در همسایگی مغازه‌اش، حس پدری در او گل کرده و در نهایت با زن یاد شده ازدواج می‌کند. در سوی دیگر پدر اسد دیده می‌شود که پس از بازنشستگی در خانه مانده و چندان دل‌خوشی هم از خلق و خوی پسرش ندارد. برومند در اینجا هم موفق به خلق یک پدر دوست‌داشتنی از نسل قدیم شده که خصوصیات منحصربه‌فرد این نسل را حفظ کرده و به آن پایبند است. بازی درخشان زنده‌یاد حسین کسبیان با آن شیرینی ذاتی‌اش نقش مهمی در به چشم آمدن این نقش داشته و آن را به خاطره‌ای جذاب برای مخاطبان خویش تبدیل کرده است.

تصویری از پدران قدیمی

جمشید مشایخی را می‌توان پدر سینما و تلویزیون ایران نامید چراکه رکورد بیشترین ایفای نقش پدر را در سینما و تلویزیون از گذشته تا به امروز داشته است. وی در مجموعه پیک سحر ساخته خسرو ملکان در نقش رفتگر زحمتکش شهرداری ظاهر شده که برای تامین جهیزیه دختر خود با مشکلات فراوانی روبه‌روست، اما به کج راهه نرفته و با سربلندی مشکلات خود را حل می‌کند. پیک سحر به لحاظ قصه و ساختار، کار نسبتا ضعیفی است، اما شخصیت‌پردازی خوب و درستی دارد که با بازی پذیرفتنی مشایخی به تنها نقطه قوت آن تبدیل شده است.

در سریال آپارتمان ساخته اصغر هاشمی هم با طیف متنوعی از پدرانی روبه‌روییم که هر یک نماینده‌ای از طیف‌های مختلف جامعه می‌باشند. برای مثال می‌توان از زنده‌یاد جمشید اسماعیل‌خانی در نقش پدر پسری جوان با بازی امین حیایی یاد کرد که شکاف عمیقی میانشان وجود داشته و با وجود موفقیت در کار، زندگی خصوصی آشفته‌ای دارد و پدر پیرش را نیز به ناچار به خانه سالمندان می‌برد. همین طور پدر فرهیخته‌ای که دخترش با دکتری نه‌چندان جوان ازدواج کرده و در بحران‌های به وجود آمده در زندگی او و دیگر دخترش همچون یک ناخدای کارکشته کشتی زندگی آنها را به ساحل آرامش هدایت می‌کند.

پس از آن به رسام و بیرنگ در مجموعه خانه سبز می‌رسیم که به خلق پدرانی از چند نسل پرداخته و بخش مهمی از روایت داستان را به آنها سپرده‌اند. رضا صباحی و آقاجون (پدر رضا) پدرانی از دو نسل متفاوت هستند که مهر و محبتی آمیخته با احترام میانشان جریان دارد و به شکل دلچسبی باورپذیر هم به نظر می‌رسند. در این میان نباید از بازی‌های درخشان زنده‌‌یاد خسرو شکیبایی در کنار داریوش اسدزاده در نقش‌های یاد شده بسادگی گذشت که به این نقش‌ها جان بخشیده‌اند.

یکی از مهم‌ترین مجموعه‌های تلویزیونی با محوریت پدر، پدرسالار به کارگردانی زنده‌یاد اکبر خواجویی است. اسدالله واعظیان از آن دسته پدرهایی است که علاقه زیادی به حضور فرزندان و... در کنار خود دارند بدون آن که نیاز آنان به استقلال را درک کنند. همین امر هم ماجراهای تلخی را به وجود می‌آورد تا جایی که فرزندان اسدالله، همسر و فرزندانشان آرام آرام از او دور می‌شوند. خواجویی در پدر‌سالار با استفاده از یک تیپ آشنا و قدیمی توانسته به قصه‌اش هویت بخشیده و آن را از دیگر نمونه‌های مشابه دور سازد. در این میان نباید از بازی فوق‌العاده محمدعلی کشاورز هم در نقش اول این مجموعه غافل شد که کاملا با نقش یکی شده است.

روزگار سپری شده پدران سالخورده

در میان مجموعه‌های مربوط به تاریخ معاصر که در رده آثار فاخر و به اصطلاح الف تلویزیون جای می‌گیرند با چهار مجموعه کیف انگلیسی ساخته ضیاءالدین دری، مدار صفر درجه ساخته حسن فتحی، در چشم باد اثر مسعود جعفری جوزانی و روزگار قریب به کارگردانی کیانوش عیاری مواجه هستیم که پدرانی از جنس جامعه دوران خود را دربر دارند. دری در کیف انگلیسی برای منصور ادیبان تحصیلکرده پدری قرار داده که خود سواد چندانی نداشته، اما برای به دست آوردن حقوق از دست رفته خود و اهالی شهرش پسر را به فرانسه برای تحصیل فرستاده است. در اینجا با پدر متفاوتی روبه‌روییم که زمانه خود را درک کرده و برای موفقیت منصور از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کند و سر آخر هم در این راه جان می‌بازد.

در مدار صفر درجه با پدر حبیب پارسا آشنا می‌شویم که پزشکی خوانده و در جوانی هم سرپرشوری در سیاست داشته است. او نماد یک ایرانی تمام‌عیار علاقه‌مند به کشور و در عین حال معتقد است که در آخر هم در دوران اشغال تهران به دست متفقین از فرط اندوه ایست قلبی کرده و می‌میرد. رابطه او با حبیب هم بسیار خوب از کار درآمده و شباهتی به کلیشه‌های آشنای پدر و پسری ندارد.

در مجموعه در چشم باد هم بیژن ایرانی پدر متدینی دارد که برای آسایش خانواده به آب و آتش زده و در برابر تندباد حوادث همچون درختی استوار پا برجای مانده است. رابطه بیژن با پدر نیز تا حدود زیادی پذیرفتنی از آب درآمده که در بخش‌های مربوط به زمان حال (اواخر دهه 50) با ماجرای جستجوی بیژن برای یافتن پسر نادیده‌اش پیوند می‌خورد. رابطه‌ای که هیچ‌گاه آغاز نشده و پدر در روز آزادسازی خرمشهر در آغوش پسر جان می‌بازد. عیاری هم در روزگار قریب به سیاق دری در کیف انگلیسی عمل کرده و پدر دکتر محمد قریب را فردی علاقه‌مند به تحصیل فرزند با وجود سواد اندک خلق کرده است. بخش مهمی از روح جستجوگر دکتر ریشه در ماجراجویی‌های پدر داشته که بخشی از آن را در ماجرای سفر خانواده به عتبات عالیات شاهد بوده‌ایم. مهران رجبی هم در این نقش از کلیشه‌های همیشگی و ثابت خود تا حدود زیادی فاصله گرفته و باورپذیری نقش را به اوج رسانده است.

عیاری در دیگر مجموعه تلویزیونی‌اش (هزاران چشم) نیز طیف متنوعی از پدران را به تصویر کشیده که باورپذیری نخ تسبیح میان آنها به حساب می‌آید. اولی مرد میانسال نابینایی است که در مجله‌ای خانوادگی مسئول پاسخگویی به سوالات خوانندگان است و دختر و پسر جوانی در خانه دارد. عیاری بندرت مخاطب را وارد خانه آنها کرده، اما در این اندک دقایق نیز جمع گرمی را به تصویر کشیده و رابطه پدر و فرزندان را باورپذیر نشان داده است. در هر قسمت نیز با مردانی همراه می‌شویم که تمامی‌شان فرزندانی داشته و رابطه میان آنها بخش مهمی از داستان را شکل می‌دهد. در این بین قصه مربوط به پسر جوان معلول که به دوست صمیمی خواهرش علاقه‌مند شده و نیز پدر دلسوزی که بار مشکلات تمام نشدنی فرزندان، برادر و مادرش را به دوش می‌کشد، بهتر از بقیه از کار درآمده‌اند. در اولی با پدری خسته از شرایط جسمی پسرش مواجه‌ایم که باوجود همه خستگی‌ها همچنان به وظایف پدرانه‌اش ادامه می‌دهد. در دومی وضع بغرنج‌تر بوده و پدر میانسال خانواده فداکارانه جور تمام مشکلات ریز و درشت پسر، دختر، برادر و مادر را می‌کشد، اما ناراضی هم به نظر نمی‌رسد. عیاری رنج سرخوشانه‌ای را در او به نمایش گذاشته که در کمتر مجموعه‌ای دیده شده و به همین دلیل هم در ذهن مخاطبانش حک می‌شود.

قصه تازه پدران

در مجموعه شب می‌گذرد به کارگردانی راما قویدل هم با پدر میانسال زجرکشیده‌ای روبه‌رو هستیم که سال‌ها پیش قاضی دولت شاهنشاهی او را به جرمی واهی تبعید کرده و تنها فرزندش را هم به فرزندخواندگی گرفته است.

حال او پس از 20 سال به زادگاه خود بازگشته تا علاوه بر ستاندن انتقام خون همسر جوانش به دخترش نیز برسد. مهر پدرانه‌ای که به رگ‌های این شخصیت تزریق شده، به آن جلوه خوبی بخشیده و او را در مقام قهرمان داستان متقاعدکننده جلوه داده است. در طرف دیگر و در قطب منفی کار با مامور امنیتی عالی‌رتبه شهر مواجه‌ایم که سال‌ها پیش همسرش را طلاق داده و او را با فرزند خردسالش رها کرده است. حال پس از سال‌ها و در حالی که پسر کار و کاسبی متوسطی برای خود به راه‌انداخته با حیله و نیرنگ به او نزدیک شده و یکی از کلیه‌های او را می‌گیرد. او هم به عنوان ضدقهرمان خوب از آب درآمده و با وجود اندک اغراق‌هایش به باور مخاطبان خود می‌نشیند.

البته نباید از بازی‌های خوب مجید مظفری و سیروس گرجستانی هم در کیفیت والای نقش‌های یاد شده نیز غافل شد.

همایون اسعدیان هم در مجموعه تلویزیونی راه بی‌پایان پدران مختلفی را خلق کرده که تمامی آنها در یک عنصر (نگرانی در رابطه با فرزندانشان) وجه اشتراک دارند. توتونچی که ثروت هنگفتی از شرکت در پولشویی که اطلاعی هم از آن نداشته به هم زده، پس از فهمیدن ماجرای علاقه شریکش (اکبر) به تنها دخترش (غزل) شراکتش را با او به هم زده و سرانجام هم در این راه جان می‌بازد. در طرف دیگر شخصیت مکملی قرار دارد که پدر یک پسر و دختر است که پسرش علاقه‌ای قدیمی به غزل داشته و حال پس از سال‌ها به عنوان شریک وارد کار با شرکت توتونچی و شرکایش می‌شود. نمونه‌ای کلیشه شده از پدران نگرانی که چندان کنش‌مند نبوده و قادر به برقراری ارتباطی کامل و همه‌جانبه با فرزندانشان نیستند.

پدرهای امروزی

در یک دهه اخیر هم به نمونه‌های زیادی در این رابطه برمی‌خوریم که برخی از آنها ماندگار و به یادماندنی هستند. سیروس مقدم (کارگردان پرکار سال‌های اخیر تلویزیون)، طیف‌های متنوعی از پدران را در ساخته‌هایش به تصویر کشیده و در این رابطه از کلیشه‌ها نیز حداکثر استفاده را برده است.

در روزهای زندگی یک پدر کاملا سنتی متعلق به بازار تهران را به تصویر کشیده که تحکمی ظریف در رفتارش با فرزندان هم به چشم می‌خورد. مقدم در سریال پربیننده نرگس پدر دیگری به نام شوکت را خلق کرده که خاکستری رنگ است. پدری که با ازدواج خودسرانه پسرش مخالف بوده و پس از ازدواج هم دست از کینه و دشمنی با خانواده عروسش برنمی‌دارد.

او در سری پایتخت با قرار دادن نقی معمولی در کنار پدرش (پنجعلی)، رابطه جذابی را به وجود آورده که بیش از هر چیز بر احترام فرزند به پدر تاکید دارد. آلزایمر داشتن پنجعلی نیز این موقعیت را تقویت کرده و به رابطه نقی و او عمق بخشیده است. باورپذیری مهم‌ترین عنصری است که در رابطه نقی و پنجعلی موج می‌زند و مخاطب را به همذات‌پنداری با این دو تحریک می‌کند که در این بین نباید از بازی‌های فوق‌العاده محسن تنابنده و علیرضا خمسه در نقش‌های فوق بسادگی گذشت.

سعید سلطانی هم در مجموعه محبوب و پرمخاطب ستایش دو طیف از پدران را در کنار هم قرار داده و از این طریق به قصه خویش پیچ و خم جذابی بخشیده است. یک‌سو حشمت فردوس ثروتمند بارفروش قرار دارد که پسرش طاهر را بیش از هر فرد دیگری در زندگی‌اش دوست دارد. در نقطه مقابل محمود نادری (پدر محمد) حاضر است که با توجه به شغلش (مدیریت یک چاپخانه) تفاوت‌های اساسی با فردوس دارد که همین تفاوت‌ها هم در ادامه به تقابل این دو منجر می‌شود. در واقع هر دوی آنها در عین دوست داشتن فرزندانشان به واسطه نوع تربیت و طبقه اجتماعی، واکنش‌های متفاوتی در قبال تصمیم‌های مهم آنها نشان داده و تاثیر بزرگی روی آینده آنها هم دارند.

در این بین حشمت فردوس با توجه به تمرکز بیشتر داستان روی او برجسته‌تر شده و شمایلی از یک ضدقهرمان باورپذیر را به خود گرفته است. بازی کاملا بیرونی و تا اندازه‌ای اغراق‌شده داریوش ارجمند هم در کیفیت این نقش‌آفرینی سهم بسزایی داشته و در تقابل با بازی درونی و ظریف‌تر دکتر محمود عزیزی در نقش پدر ستایش قرار دارد.

کیمیا ساخته جواد افشار که سال گذشته با استقبال گرم مخاطبان روبه‌رو شد، یکی دیگر از نمونه‌های در خور توجه در این رابطه است. فرخ پارسا نمونه باورپذیری از یک پدر دلسوز و در عین حال جدی است که فرزند زمانه خود است و از این منظر نویسنده کیمیا موفق عمل کرده است. رابطه پدر و فرزندی او هم با کیمیا خوب از کار درآمده و نشانه‌هایی از واقعیت را با خود دارد. بخصوص در قسمت‌های ابتدایی که سکانس‌های مشترک بیشتری میان این دو وجود داشته است.

در طرف دیگر مشفقی قرار دارد که روزگاری از همسرش جدا شده و مانع دیدار او با تنها فرزندشان (آرش) برای سالیان متمادی شده است. شخصیتی در قطب منفی که در تمام طول کار حضور داشته و عاطفه پدرانه‌ای نسبت به آرش ندارد که با توجه به خصوصیات درونی او چندان انتظاری هم نمی‌توان داشت. ضلع سوم مثلث پدران این مجموعه، شهرام کامفردی است که در مقام مامور امنیتی حکومت پهلوی دست به جنایات زیادی زده، اما دلبسته همسر و فرزندی است که در آخر هم بدون دیدنش به پیشواز مرگ می‌رود.

با همه اینها به نظر می‌رسد که مقام و جایگاه پدر به قدری بلندمرتبه است که همچنان می‌تواند دستمایه‌ای فوق‌العاده برای خلق شخصیت‌هایی ماندگار در قاب تلویزیون باشد. منوط بر آن که فیلمنامه‌نویسان از کلیشه‌های رایج و آشنا اندکی فاصله گرفته و دست به نوآوری‌هایی در این رابطه بزنند.

محمد جلیلوند

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها