من عاشق یک جنایتکار هستم

عشق، همان احساس عجیبی است که در لحظه ورودش چشم را کور و گوش را کر خواهد کرد. حال فرق نمی‌کند که این معشوق، انسانی عاشق پیشه و بی‌آزار است یا قاتلی سریالی و خطرناک.
کد خبر: ۸۸۲۵۸۴
من عاشق یک جنایتکار هستم

به گزارش جام جم آنلاین،گزارش این هفته نیز درست راجع به این موضوع و زنان عاشق پیشه‌ای است که بی محابا گرفتار عشق جنایتکاران و مجرمان حرفه‌ای شده و زندگی خود رابرای به دست آوردن قلب آنها به خطر انداخته‌اند.

جنایتکار پر طرفدار

چارلز منسن جنایتکار عجیبی است که بر خلاف دیگر همکارانش نه تنها مورد تنفر نیست بلکه الگوی بسیاری از جوانان است.

او از 25 سالگی به بعد به عقاید نژادپرستانه بسیار تندی روی آورد و پس از چندین ماه تلاش، باندی به نام «خانواده منسون» را تشکیل داد، اعضای خانواده او اولین اعضای این گروه بودند.

در سال 1971 منسون به جرم هدایت این گروه و دستور قتل حداقل 7 نفر به حبس ابد محکوم شد.

او هرگز کسی را به قتل نرساند، اما بین 7 تا 10 نفر به دستور او به قتل رسیدند. یکی از اصلی ترین دلایل محبوبیت عجیب او حتی پس از زندانی شدنش، عضویت در یک گروه موسیقی راک و تلاش برای ساختن یک گروه موسیقی در دوران جوانی بود.

تاثیر او در جامعه آمریکا به حدی زیاد است که خواننده‌هایی مانند مرلین منسون از نام او به‌عنوان یک امضا استفاده کرده‌اند و تا به امروز 5 کتاب در مورد او نوشته شده است.

با این حال دختری 27 ساله به نام استار (ستاره) عاشق او شده و تصمیم گرفته است که با او زندگی کند!

او با این هدف، به وسیله نامه نگاری و ملاقات‌های حضوری و همچنین عکس گرفتن با منسون، رفته رفته به او نزدیک شد و به همه اعلام کرد که عاشق و دلباخته اوست.

منسون نیز طی مصاحبه‌ای درباره نامزدش توضیح داد: «اون یه زن نیست. ستاره راه شیری است!»

استار می‌گوید: «راستش را بگویم، من و چارلی قصد داریم باهم ازدواج کنیم.»

اما با وجود این مقامات دولتی به این دو اجازه ازدواج ندادند چرا که معتقدند این ازدواج نیرنگی بیش نیست.

آنها بر این باورند که این دختر به دلیل محبوبیت منسون می‌خواهد همسر او شود تا بعد از مرگش جنازه او را تصاحب کند و به‌وسیله آن یک جاذبه توریستی برای طرفداران منسون بسازد.

همسر جناب شبگرد

ریچارد رامیرِز یا همان شبگرد معروف، جنایتکار بی‌رحمی است که مدت‌ها خواب را به چشم مردم لس‌آنجلس و سانفرانسیسکو زهر کرده بود. وی بین سال‌های 1984 و 1985، با حملات وحشیانه‌اش به خانه‌های مردم، شبانه به شکنجه، تجاوز و قتل مردم بی‌گناه می‌پرداخت.

به گزارش پلیس وی در این حملات حداقل 14 انسان را پس از شکنجه و تجاوز به بدترین نحو به قتل رسانده بود.

اما با این همه، گویا دُرین لی یوی چیز دیگری در ریچارد دیده بود که چشم روی تمام این حقایق تلخ و وحشتناک بست و عاشق و دلبسته او شد.

ریچارد در سال 1985 پس از به زندان افتادن و تشکیل دادگاه، محاکمه و بر اساس حکم قاضی به حبس ابد محکوم شد. در آن روزها همه از این اتفاق خشنود و راضی بودند به جز درین.

او حتی در مصاحبه‌ای درباره انتخاب شگفت‌انگیزش گفت: «ریچارد مهربان و شوخ طبع و جذاب است. حتی فکر می‌کنم که براستی انسان فوق‌العاده‌ای است.» وی در ادامه این مصاحبه اضافه کرد که بر بی گناه بودن ریچارد ایمان و یقین دارد که او مرتکب این جرایم وحشتناک نشده است.

علاقه عجیب او به این قاتل سریالی به حدی بود که حتی با وجود زندانی بودن شوهرش، قبول کرد که به عقد او دربیاید!

خیلی دور از ذهن نیست که وی با این انتخاب عجیب، به‌طور کلی تنها شد. خانواده‌اش او را برای انتخاب چنین همسری طرد کردند و دوستانش از او فاصله گرفتند. اما با این حال او تمام این مسائل را فدای عشقش، ریچارد کرد.

جالب اینجاست که زندان و فاصله، نه‌تنها در آن سال‌ها از عشق درین کم نکرد بلکه او تا لحظه مرگ ریچارد هر هفته با عشق به ملاقات همسرش در زندان رفت تا این‌که در نهایت ریچارد در سال 2006 در زندان از دنیا رفت.

فرار با چمدان

حمل چمدانی بزرگ و چرخ دار توسط زنی مضطرب و نگران پس از ملاقات با همسرش در زندان چیزی است که نه تنها نگهبان زندان بلکه هر شخص دیگری را به خود مشکوک می‌کند و این شک عاملی شد تا نقشه ادوین پرز برای فرار از زندان در همان ابتدای کار نقش بر آب شود.

این مرد یکی از زندانیان زندان چتومال مکزیکوسیتی بود که به جرم استفاده غیرقانونی از اسلحه در زندان به سر می‌برد .

وی در سال 2011 تصمیم گرفت تا با یک نقشه از پیش طراحی شده به کمک همسرش از زندان فرار کند.

نقشه ادوین به این صورت بود که هنگام ملاقات خصوصی با همسرش در زندان، درون چمدان همسرش پنهان شده و همراه او از زندان خارج شود غافل از این‌که استرس همسرش عملیات فرار او را بر باد خواهد داد.

یکی از محافظان زندان در این باره می‌گوید: «همسرادوین در لحظه ورودش به زندان خوشحال به نظر می‌رسید اما هنگام خروج بسیار مضطرب بود و به سختی چمدانش را به‌دنبال خود می‌کشید، همین موضوع باعث شد تا توجه ام به چمدان جلب شود.

پس از کمی دقت فهمیدم که چمدان شکل اولیه‌اش را ندارد و علاوه بر حجیم شدن، از هر گوشه‌اش یک برآمدگی نمایان بود.

از این رو چمدان را مورد بازرسی قرار داده و متوجه فرار ادوین شدیم.» در پی این ماجرا دادگاه ادوین و همسرش را محکوم دانست و هر دو را به زندان فرستاد.

عشق یا گروگان گیری؟

راندولف فرانکلین قاتلی آمریکایی است که در سال 1986 به جرم قتل یک مربی کاراته به حبس ابد در زندان محکوم شد.

وی چند سالی را طبق روال در زندان سپری کرد تا این‌که ناگهان در سی ام آگوست 1994، درست در همان روزی که همسر بابی پارکر، معاون رئیس پلیس زندان ناپدید شد، از زندان گریخت.

از این اتفاق عجیب سال‌ها گذشت و با وجود جستجو و تلاش‌های پی در پی، پلیس موفق به یافتن هیچ یک از آنها نشد.

اما یازده سال بعد در سال 2005 زمانی که یک برنامه تلویزیونی مربوط به تبهکاران، از راندولف به‌عنوان یک فراری نام برد یک ناشناس به پلیس اطلاع داد که او و محل زندگی‌اش را می‌شناسد.

اما پس از باز شدن پای پلیس به این ماجرا، حقیقت عجیبی برملا شد؛راندولف و همسر ناپدید شده معاون پلیس هر دو در این یازده سال در کنار هم در مزرعه پرورش مرغ در تگزاس زندگی می‌کرده‌اند.

گرچه در ابتدا همه از این اتفاق باورنکردنی شوکه شده بودند، اما بعدها طبق ادعای هر دونفر گفته شد که این دو هرگز با هم رابطه‌ای نداشته و همسر معاون در تمام این سال‌ها توسط راندولف گروگان گرفته شده و فقط به خاطر ترس از جانش در کنار او مانده است.

با این حال این ادعا مورد قبول پلیس قرار نگرفت و هیچ‌کس باور نکرد که همسر معاون در این یازده سال هیچ فرصتی برای فرار نداشته است از این رو راندولف به حبس ابد و همسر معاون به جرم همدستی با او به 6 ماه حبس محکوم شد.

وکیل عاشق پیشه

در سال 1995 زنی به نام روزالی مارتیتز، یک وکیل مدافع، مادر چهار بچه و همسر یک وکیل نامی و برجسته مسبب رقم خوردن یکی از عجیب‌ترین و باورنکردنی‌ترین اتفاقات آن دوران شد.

این ماجرای عجیب زمانی شروع شد که روزالی در آن سال قاتلی به نام اسکار بولین، ملقب به بولین قصاب را که در حبس ابد به سر می‌برد، برای اولین‌بار در زندان به عنوان وکیل مدافع ملاقات کرد.

اما زمانی که فهمید او در سلول انفرادی به تنهایی حبس خود را می‌گذراند بسیار متاثر و غمگین شد و همین موضوع باعث ایجاد محبت و علاقه در وجود روزالی شد.

رفته رفته این علاقه به حدی عمیق شد که روزالی ظرف یک سال از همسر خود جدا شد و حضانت کودکانش را به پدرشان سپرد. سپس از پشت میله‌های زندان و از طریق تلفن زندان با بولین ازدواج کرد.

وقتی مشخص شد روزالی با یک زندانی رابطه عاشقانه دارد از کار برکنار شد. ولی با وجود این باز هم این موضوع نتوانست مانع او شود و با وجود اخراج ازکار و برکناری، وی همچنان به دفاع از بولین اصرار داشت و مرتب در دادگاه تکرار می‌کرد که او بی گناه است و همه این اتهامات دروغی بیش نیست.

دینا فراهانی

ضمیمه تپش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها