می‌خواهید وارد اتاق شوید، در به سختی باز می‌شود، چیزی پشت آن افتاده است که مانع باز شدن در به راحتی خواهدشد. وقتی وارد اتاق می‌شوید، پیش خودتان فکر می‌کنید شاید دزدی آمده که برای پیدا کردن وسیله‌ای این طور همه جا را به هم زده است.
کد خبر: ۸۶۵۴۵۷

لباس‌هایی که روی تخت، صندلی و زمین پخش شده، کتاب‌هایی که هر کدام به سمتی افتاده، عطر و کرم‌هایی که درهایشان جایی و خودشان جای دیگر است و خلاصه آن‌قدر همه چیز درهم و به‌هم‌ریخته است که اگر بخواهید چیزی پیدا کنید، کلافه می‌شوید. حال اگر قرار باشد در آن اتاق به کارهایتان برسید، کتاب بخوانید، ایمیل‌هایتان را چک کنید و هر کار دیگری انجام دهید، چه احساسی خواهید داشت؟ مطمئن هستم که این به‌هم‌ریختگی و بی‌نظمی در روحیه‌تان اثر می‌گذارد و اگر همان ابتدای کار هم بگویید به آن توجه نخواهید کرد به مرور درگیر این می‌شوید که اول اتاق را کمی منظم کنید و بعد در آن به کارهایتان برسید.

حال تصور کنید ذهن شما هم مانند یک اتاق که قرار است پشتیبانی زندگی‌تان را برعهده داشته باشد، به همین اندازه بی‌نظم و نامرتب بوده و همه کارها و آدم‌ها و برنامه‌ها، درهم و برهم جایی افتاده باشد، در این صورت زندگی‌تان چگونه خواهد بود؟ اولویت‌هایتان گم می‌شود، کارهای مهم فراموش می‌شود و زمانی که به عقب نگاه می‌کنید، روزها و لحظات زیادی از لای انگشتانتان سر خورده‌اند و به زمین ریخته‌اند، چون فکر و اندیشه شما نظم نداشته است.

وقتی که شما ارزش‌های فکری خود را سازمان و نظم ندهید و اولویت‌ها را مشخص نکنید، به طور عملی همه انتخاب‌ها در یک سطح قرار می‌گیرند و چنین وضعیتی برای تصمیم‌گیری به موقع ناخوشایند است. افرادی را دیده‌اید که هنگام تصمیم‌گیری، تردید زیادی دارند و نمی‌توانند مشخص کنند از جان زندگی‌شان چه می‌خواهند؟ آنها همان‌هایی هستند که اتاق ذهنشان به‌هم‌ریخته است. البته کمی تردید، ترس و دودلی هنگام ساده‌ترین انتخاب‌ها هم طبیعی است، چه برسد به انتخاب‌های بزرگ اما زمانی این تردید باعث عقب افتادن و از دست دادن زمان می‌شود که بیش از حد باشد، اما ذهنی که جایگاه هر چیزی در آن مشخص است، هنگام تصمیم‌گیری خوب می‌داند باید چه چیزی را انتخاب کند؛ درست مثل کسی که اتاق منظمی دارد.

حتی اگر تلفنی از او بپرسید که فلان لباس یا وسیله را کجای اتاقت می‌توانم پیدا کنم، دست شما را می‌گیرد و مستقیم جایی می‌برد که وسیله مورد نیازتان آنجاست. افرادی هم که نظام‌مند فکر می‌کنند، مسائل زندگی‌شان را خوب و منطقی می‌چینند و حتی برای انسان‌های اطرافشان جایگاه‌های تعریف شده دارند، در این صورت نه کارها و نه افراد در هم تداخل پیدا نمی‌کند و زندگی‌شان روال منطقی و آرامی خواهد داشت. یکی از بزرگ‌ترین فواید نظم فکری، داشتن آرامش است؛ درست مثل احساسی که با ورود به یک اتاق و خانه منظم به شما دست می‌دهد، اگر ذهنتان هم باقاعده و نظام‌مند باشد، همان حس را خواهید داشت. داشتن آرامش کمک می‌کند تا کارهایتان و برنامه‌هایتان برای آینده را بهتر و کامل‌تر انجام دهید و همه اینها را مدیون همان ذهن منظم هستید. اما چگونه می‌توان ذهن را مرتب کرد؟ کار چندان سختی نیست.

همان‌طور که اتاقتان را منظم می‌کنید، می‌توانید ذهنتان را هم منظم کنید.اول چیزهایی که استفاده‌ای برایتان ندارد را دور بیندازید. شما کفش‌های کودکی‌تان که پاره شده است را در ویترین اتاق می‌گذارید؟ حال چطور خاطره سال‌ها قبل که کسی ضرری به شما رسانده یا اتفاق بدی برایتان افتاده است را دم دست می‌گذارید و ذهنتان را شلوغ می‌کنید؟

کمی در کوچه پس‌کوچه‌های ذهن خود بگردید و هر چیزی که کارایی ندارد و تنها وقتتان را می‌گیرد‌یا دور بیندازید‌ یا در جایی مثل انباری بایگانی کنید. بگذارید جا برای افکار و ایده‌های جدید باز شود.

وقتی غربالگری‌تان تمام شد، به سراغ چیزهایی که انتخاب کرده‌اید، بروید و همان‌ها را هم نظم بدهید، مرتب بچینید و خودتان هم آگاه باشید هر چیزی را کجا گذاشته‌اید. مثلا شرکت در کنکور کارشناسی ارشد، کم کردن وزن، بهبود رابطه با همسر، دخالت بیشتر در درس‌های فرزند و... همه و همه را خیلی منظم با توجه به اولویت‌هایتان قرار دهید، به هر کدام فکر کنید، برایش برنامه داشته باشید و در اجرای آن ثابت‌قدم بمانید. بعد از مدت کوتاهی متوجه می‌شوید این نظام‌مند عمل کردن، جزیی از وجود شما شده است و دیگر اتاق فکرتان همیشه منظم و کاربردی است و از زندگیتان حد‌اکثر استفاده را خواهید کرد.

موفق باشید.

ندا داوودی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها