از ضمانت تا زندان

روایت زندگی محکومان مالی غیرعمد، روایت غریبی است. اینها کلاهبردار نبوده‌اند و قصد شیادی نداشته‌اند، اما یک جای زندگی بد آورده‌اند، آنجا که به آشنایی اعتماد کرده‌اند یا غافل ازعواقب کار، ضمانتی داده‌اند و چک و سفته‌ای را امضا کرده‌اند. کسانی که در کاسبی کم آورده‌اند و ورشکسته شده‌اند نیز جزو محکومان مالی غیرعمد هستند که حالا هم دار و ندارشان را در کاسبی باخته‌اند و هم مشتری ستادهای دیه شده‌اند تا شاید پولی بلاعوض یا وامی بگیرند و از زیر دین طلبکارها بیرون بیایند.
کد خبر: ۸۴۹۵۴۹
از ضمانت تا زندان

یک ناآگاهی، یک بی‌گدار به آب زدن و یک بدآوردن، نقطه مشترک پرونده‌های مالی ستادهای دیه کشور است که محکومان آن با دست خالی، ظاهر مستاصل و آبروباخته با چوب خط انداختن برای پایان حبس، افسوس گذشته را می‌خورند. طبق آمار ستاد دیه کشور تا مهر امسال 5854 نفر در زندان‌ها چنین شرایطی دارند.

سیداحمد؛ وام گیرنده‌ها متواری شدند

سیداحمد سال 80 تصمیم گرفت سرنوشتش را عوض کند. او به دو دوست و یکی از برادرانش اعتماد کرد و وقتی شنید آنها برای دریافت وام نیازبه ضامن دارند، حاضر شد پشت سفته‌های آنها را امضا کند. دوستان و برادر سیداحمد با ضمانت او 20 میلیون تومان وام گرفتند و هرکدام پی کارشان رفتند، سیداحمد هم همین طور، اما روزی که بانک با او تماس گرفت و اعلام کرد وام‌گیرنده‌ها هیچ کدام از اقساطشان را واریز نکرده‌اند و سیداحمد باید جور آنها را بکشد، تازه معلوم شد آن امضای پشت سفته چه معنی داشته است. سیداحمد توان پرداخت بدهی‌های معوق را نداشت و در نتیجه بانک حکم جلب او را گرفت. از سال 81 تا امروز سیداحمد ساکن زندان اوین است، با دوستان و برادری که متواری شده‌اند و بدهی‌ای که در عرض این سال‌ها به 250 میلیون تومان رسیده است. ستاد دیه مدت‌هاست می‌کوشد بانک را راضی کند که فقط اصل پول را از سیداحمد بگیرد که تاکنون بانک زیر بار نرفته است.

مصطفی؛ آش نخورده و دهان سوخته

مصطفی روزی که در کاسبی زمین خورد، مجبور شد برای گذران زندگی به عنوان پیک موتوری کار کند؛ مردی که به واسطه شغل قبلی‌اش دسته چکی در خانه داشت. پسر مصطفی سال 83 تصمیم گرفت کسب و کاری راه بیندازد و کمی به اقتصاد خانواده کمک کند، اما چون دستش خالی بود و سرمایه‌ای نداشت با یکی از دوستانش قرار دریافت وامی را گذاشت که مادر همسر او باید ضامنش می‌شد. به این ترتیب 40 میلیون تومان از بانک وام دریافت شد که در ازای آن، پسر مصطفی به ضامن چکی 80 میلیون تومانی داد؛ چکی که او بی‌اجازه از دسته چک پدر برداشت و امضایی جعلی پایش گذاشته بود. ضامن اما به این بسنده نکرد و از پسر خواست پشت چک را امضا کند که او این کار را کرد تا یک سال بعد که گرفتاری‌ها رو شد. کسب و کاراین دو جوان به بن‌بست خورد و مغازه پیتزافروشی اجاره‌ای جمع شد. طبیعتا اقساط وام نیز به تاخیر افتاد و زن ضامن، چک را اجرا گذاشت. اینجا بود که مصطفای از همه جا بی‌خبر متوجه واقعه شد که البته برای گیر نیفتادن پسرش صدور چک را گردن گرفت و راهی زندان شد. ضامن اما به این نیز اکتفا نکرد و یک بار دیگر بابت امضای پشت چک از پسر شکایت کرد که به این ترتیب او نیز سال 91 به زندان افتاد. ضامن می‌گوید 110 میلیون تومان می‌گیرد و رضایت می‌دهد، آن هم از خانواده‌ای که کف دستشان مو ندارد.

رامک؛ فراموشکاری پرزحمت

رامک زنی است که چوب اعتماد نابجا را می‌خورد. او دوستی داشت با همسری معتاد به شیشه که برای تامین خرج موادش به دار و ندار خانواده چوب حراج می‌زد و این اواخر چشم دوخته بود به طلاهای همسرش. دوست رامک اما تصمیم گرفت طلاها را از خانه خارج کند و به رامک بسپارد که این کار را کرد و بابت 400 گرم طلایی که به او سپرد، رسید نیز دریافت کرد. مدتی گذشت و این دوست به سراغ رامک آمد و مطالبه طلاها را کرد که رامک نیز بی‌کم و کاست امانتی را به او پس داد ولی فراموش کرد رسید امضا شده را از او پس بگیرد یا نمی‌دانیم شاید به نظرش یک رسید دستنویس، آن هم نزد یک دوست نمی‌توانست مشکلی برایش ایجاد کند، اما رامک دقیقا از همین نقطه ضربه خورد چون صاحب طلاها با همان رسید از دوستش شکایت کرد و مدعی شد طلایی از رامک پس نگرفته است. حالا رامک تاوان این فراموشکاری و اعتماد نابجا را با تحمل حبس و بدهی 40 میلیون تومانی پس می‌دهد.

علی؛ می‌خواست آبرویش نرود که رفت

سقوط از اوج به حضیض در زندگی علی به خوبی پیداست، یک کاسب آبرودار که همه چیز داشت، اما در مدتی کوتاه همه چیزش را از دست داد؛ از سهام‌هایی که داشت تا خانه‌ای که سرپناهش بود. او توزیع‌کننده مرغ ذبح شده بود و در سراسر ایران مشتری داشت. او چک می‌کشید و چک می‌گرفت و زندگی‌اش می‌گذشت تا رسید به برهه ای که کم‌کم چک مشتری‌هایش پاس نمی‌شد، اما او مجبور به پاس کردن چک‌هایش بود.

به این ترتیب علی کم آورد و ورشکسته شد ولی برای حفظ آبرویش همه اموالش را فروخت و به طلبکارها داد، به‌جز به یکی که همان او را از سال 90 به زندان انداخته است. اصل طلب این طلبکار 110 میلیون تومان است، اما با تاخیر تادیه‌ای که دادگاه برایش محاسبه کرده رسیده به مبلغ 190 میلیون تومان که علی 40 میلیون تومان آن را پرداخته و هنوز باید برای جور کردن 150 میلیون تومان به آب و آتش بزند، آن هم از پشت میله‌های زندان که دست کسی به جایی نمی‌رسد.

عباس؛ دوزنده‌ای که زندگی‌اش شکافت

یک پسر بار دیگر یک پدر را به دردسر انداخت، وقتی از چک پدر مایه گذاشت. پسر عباس کارگاه تولید تی‌شرت مردانه داشت و اوایل کسب و کار پررونقی داشت تا این که مصمم شد با قرض گرفتن و چک کشیدن به بلندپروازی‌هایش پاسخ مثبت دهد، ولی در برای او روی پاشنه نچرخید و ورشکست شد. او مجبور شد کارگاه تولیدی را جمع کند و هر چه در این سال‌ها جمع کرده بود به طلبکارها بدهد.

او همه طلبکارها را راضی کرد به‌جز یکی که گفت اگر پدرت چکی بنویسد و خیال او را راحت کند او نیز قول می‌دهد مبلغ چک را وقتی بخواهد که عباس و پدرش توان مالی داشته باشند. چک نوشته شد و به دست طلبکار رسید، چکی به مبلغ 50 میلیون تومان و بدون تاریخ. طلبکار، اما روی قولش نایستاد، برای چک تاریخ نوشت و آن را به اجرا گذاشت. حالا عباس 50 میلیون تومان بدهکار است و ساکن زندان با دستی خالی و حتما دلی پرافسوس از امضای چکی بی‌پشتوانه و سپردنش به دست کسی که قابل اعتماد نبوده است.

مریم خباز

‌جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها