درگیری لفظی آنها در نهایت با فحاشی پایان یافت و سعید راهی محل کارش شد. بعد از کار وقتی به خانه بازگشت بچهمحل و دوستانش در انتظار او بودند و این بار کار به کتککاری کشید. سعید پیچگوشتی را در میان دستش لمس کرد و با آن شروع به دفاع از خود کرد. ناگهان پسر جوان فریادی کشید و همه ساکت شدند. سعید وقتی به خودش آمد پیچگوشتی غرق در خون بود و بچهمحل رو زمین افتاد.
پسر جوان جانش را از دست داد و سعید به اتهام قتل دستگیر شد. او در بازجوییها با قبول اتهامش مدعی شد که در دفاع از خودش مرتکب قتل شده است.پرونده پس از تکمیل تحقیقات به دادگاه فرستاده شد و اولیای دم خواستار قصاص قاتل شدند. سعید هم وقتی در جایگاه متهم ایستاد در دفاع از خود گفت: «صبح روز حادثه ، مقتول را که در همسایگی ما زندگی میکرد، دیدم و به همدیگر نگاه کردیم. او از این مساله ناراحت شد و به من گفت چه حقی داری به من نگاه کنی. این درگیری با چند حرف رکیک تمام شد. بعدازظهر وقتی داشتم به خانه برمیگشتم، دیدم او و دوستانش در کوچه منتظرم هستند. دو نفر دیگر هم که همراه مقتول بودند از کسانی بودند که آنها را میشناختم و بچهمحل ما محسوب میشدند. آنها به حمایت از پسر جوان وارد درگیری شدند، سه نفری مرا میزدند و من هم برای اینکه جلوی ضربات را بگیرم با پیچگوشتیای که دستم بود به او حمله کردم و ضربهای زدم که متاسفانه باعث مرگش شد.»
نماینده دادستان هم در این جلسه گفت: پزشکیقانونی اعلام کرد علت مرگ پسر جوان شکستگی جمجمه بر اثر وارد شدن ضربه سخت بر سر اوست. در نظریه پزشکی قانونی آمده بود از آنجا که جسم سخت بر گیجگاه مقتول وارد شده جمجمه را شکسته و وارد نسج مغزی شده که همین هم علت اصلی مرگ است؛ هرچند آلت قتل، کشنده محسوب نمیشد، اما عمل کشنده بود. با توجه به محتویات پرونده برای متهم تقاضای مجازات قانونی دارم.
قضات دادگاه با توجه به محتویات پرونده برای سعید حکم قصاص صادر کردند. قاتل به حکم مجازاتش اعتراض کرد، اما قضات دیوان عالی کشور هم حکم را تائید کردند.
چهار سال پس از قتل و در حالی که شمارش معکوس برای اجرای حکم آغاز شده بود خانواده سعید برای جلب رضایت اولیای دم تلاش زیادی کردند و درنهایت موفق شدند رضایت آنها را جلب کنند.
هفته گذشته جلسه رسیدگی به این پرونده از لحاظ جنبه عمومی جرم در شعبه دوم دادگاه کیفری شماره یک تهران برگزار شد. بعد از اینکه کیفرخواست خوانده و نماینده دادستان خواستار رسیدگی به جرم شد، متهم در جایگاه قرار گرفت. او اتهام قتل را قبول کرد و خواستار بخشش از سوی هیات قضات شد و گفت: «چهار سال است که در زندان بهسر میبرم و خواستار صدور حکم سبک به لحاظ جنبه عمومی جرم هستم، برای چندمین بار تاکید میکنم، قصدم قتل نبود و فقط یک اتفاق باعث شد سرنوشتم اینطور دستخوش تغییر شود. در این مدت برای تغییر رفتارم تلاش کردم و دیگر وارد درگیری با کسی نمیشوم. میخواهم زندگی جدیدی را شروع و گذشته را جبران کنم.»
پس از آخرین دفاعیات متهم، قضات دادگاه برای صدور حکم مجازات سعید وارد شور شدند و پسر جوان پس از نجات از چوبه دار خود را برای زندگی جدیدی آماده میکند.
خشمت را کنترل کن
خشم آنی، عامل بسیاری از قتلهای ناخواسته است. افراد در یک درگیری ناگهان خشمگین میشوند و در آن حالت روحی، طرف مقابل را بزرگترین دشمن خود میدانند. در صورتی که ممکن است حتی درگیری و بحث دو طرف مشاجره یک موضوع پوچ و بیمعنی باشد. کنترل خشم همان چیزی است که بسیاری از ما بهخوبی یاد نگرفتهایم. نمیدانیم وقتی عصبانی هستیم باید سکوت کنیم یا احساسات خود را به بدترین شکل ممکن نشان دهیم. بسیاری از افراد هنگام خشمگین شدن از سکوت یا کنترل خشم خود میترسند. فکر میکنند سکوت کردن در مقابل دیگران از آنها یک فرد ترسو میسازد و به همین دلیل حتی بیشتر از توان خود خشن میشوند. همین کار باعث بروز حوادث ناگوار و درگیریهایی میشود که برای فرد تا مدتها پشیمانی همراه دارد. بسیاری از کارشناسان خشم یا جنون آنی را از مهمترین عاملان از بین رفتن زندگی میدانند. بهطور مثال معتقدند عصبانیت موجب خارج شدن روابط خانوادگی و دیگر روابط از مسیر صحیحشان میشود، زیرا فرد در عصبانیت حرفهایی میزند که دیگران را دلگیر میکند یا عصبانیت در محیط کار، به از دست دادن کار منتهی میشود چرا که روابط فرد را با دیگران نابود میکند .
تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد