وقتی انگشت غلام بر اثر ضربه پتک مثل کفگیر پهن شد، از درد فریادی زد و از هوش رفت.
کد خبر: ۸۳۷۱۲۶
روزی که انگشت «غلام» مثل کفگیر پهن شد!

عبدالخالق شفیعی یکی از رزمندگان و جانبازان خرمشهری که در دوران دفاع مقدس 20 سال سن داشت، در نقل خاطر ای از ایام پس از اشغال این شهر به ایرنا گفت: روزی در حال تعمیر سنگری بودیم که توپ 106 در آن مستقر بود، پشت این سنگر کانالی کنده و داخل آن را آب ریخته بودیم تا هنگام شلیک گلوله، گرد و خاک ناشی از آن محل را لو ندهد زیرا در غیر این صورت منطقه زیر آتش شدید دشمن قرار می گرفت.

دور تا دور قبضه توپ را بلوک هایی قرار داده بودیم که وسط آن دو سوراخ داشت و از میان سوراخ ها دو عدد میل گرد رد شده بود.

برای اینکه بلوک ها محکم باشند، با پتک روی میل گردها می کوبیدیم تا همسطح بلوک ها شوند.
روزی غلام بوشهری میل گردها را محکم گرفته بود تا یکی از دوستان با پتک آنها را محکم کند که چشمتان روز بد نبیند.

ناگهان غلام فریاد بلندی از ته دل کشید و بیهوش شد.
گفتیم: چه شد؟
دیدیم انگشت سبابه غلام بر اثر ضربه پتک مثل کفگیر پهن شد.غلام را به بیمارستان رساندیم و با کلی درد سر دست وی جراحی شد.

پزشکان فنرهایی را بجای آتل در انگشت غلام قرار دادند، بطوریکه پس از ترخیص بچه ها به شوخی به او می گفتند، چرا دست تو مثل آنتن تلویزیون های رنگی شده است؟

روزی با غلام در حال بازگشت از مقر بودیم، رفته بودیم تا برای بچه های سنگر ناهار بیاوریم، غلام پشت نیسان و من کنار دست او بودم.

غلام با همان وضعیت رانندگی می کرد، که فردی را در کنار جاده دیدیم در حالیکه اشاره می کرد او را با خود به خیابان آرین در قسمت راست جاده ببریم.

من و غلام با اشاره به او گفتیم، مستقیم می رویم، ناگهان دیدیم، بنده خدا دنبال ماشین می دود.
وقتی ماشین را نگهداشتیم، دیدیم می گوید، خوب من هم سمت راست می روم پس چرا مرا سوار نمی کنید؟

هر چه گفتم، بابا مسیر ما مستقیم است، گوش نمی کرد.

ناگهان چشم من به غلام افتاد، دیدم با همان انگشت که ضربه خورده و به شکل «ال» انگلیسی جوش خورده بود، به جلو اشاره دارد.

بنده خدا فکر می کرد، ما قصد اذیت او را داریم اما به او فهماندیم این انگشت غلام کج شده، با این حال او را سوار کردیم اما هر سه نفر تا فلکه فرودگاه که وی پیاده شد کلی خندیدیم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها