گفت‌وگو با امیرحسین الهیاری، مترجم حیدربابا

شهریار، نماینده رمانتیسم در ادبیات فارسی

چندی پیش دهمین ترجمه «حیدربابا» اثر استاد شهریار به زبان فارسی منتشر شد. امیرحسین الهیاری ـ که خود شاعر است ـ این اثر را به فارسی برگردانده و معتقد است حیدربابا موفق‌ترین شعر شهریار و مهم‌ترین شعری است که ترک‌زبانان جهان در صد سال اخیر با هم به اشتراک گذاشته‌اند. در آستانه روز بزرگداشت شهریار با الهیاری به گفت‌وگو نشستیم. او شهریار را نماینده مکتب رمانتیسم در ادبیات فارسی می‌داند. مشروح گفت‌وگو را در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۸۳۶۴۱۷
شهریار، نماینده رمانتیسم در ادبیات فارسی

شما به تازگی ترجمه فارسی حیدربابای شهریار را ارائه کردید که دهمین برگردان این مجموعه به فارسی است. درباره تفاوت‌های ترجمه خود با نمونه‌های قبلی صحبت کنید.

این اثر، کامل‌ترین ترجمه از جاودانه حیدربابای استاد شهریار است که به همت نشر قطره چاپ و اکنون به چاپ دوم رسیده است. در مقدمه این کار به تشریح ویژگی‌های منحصربه‌فرد حیدربابا پرداخته شده و راز جاودانگی این شعر در ریشه‌های فولکلور آذربایجان، بایاتی‌ها و ادبیات عاشیقی جست‌وجو شده است. برای این کار بیش از صد کلید واژه از حیدربابای یک و دو، در بیش از 15 هزار بایاتی جستجو و از هر کدام نمونه‌هایی ذکر شده است. در تعلیقات این اثر، بندبند ترجمه مذکور با 9 ترجمه موجود پیش از این، مقایسه و نکات لازم تذکر داده شده‌اند. البته آمدن نام کوچک من در کنار نام بزرگ شهریار جسارتی است و داغ شرمش تا ابد بر پیشانی من باقی می‌ماند.

در آستانه روز شعر و ادب فارسی هستیم که با روز بزرگداشت شهریار مصادف شده است. برخی انتقاد می‌کنند چرا روز شعر و ادب فارسی باید مصادف با روز بزرگداشت یک شاعر آذری زبان باشد. نظر شما در این زمینه و شعر و جایگاه شهریار چیست؟

شهریار، این شاعر تمام وقت مستقل، یکی از بزرگ‌ترین شاعران رمانتیک زبان فارسی است. شهریار اصلا یک شاعر ذاتا رمانتیک بود! او برای رمانتیک بودن به خواندن بیانیه‌های مکتب رمانتیسم نیازی نداشت. شهریار، پاسدار استقلال احساسی خود بود و تا بود حال و هوای خود را داشت و استناد به چند اثر که گاه و بیگاه به تمجید و تحسین این و آن و کمتر به بهای نان و بیشتر به خاطر نوسان احساسات و اعتقادات سروده است، نمی‌تواند ردکننده ادعای استقلال احساسی و شعری او باشد. شهریار یک اسطوره عاشقانه است و تمام آنچه در او یا مرتبط با او بود این پتانسیل اسطورگی را به او می‌بخشید. رها کردن رشته تحصیلی‌اش، عاشق شدنش، زندان رفتنش، غزل‌هایش، دیدارهایش، شاعران و منتقدانی که او را ستوده‌اند، رویکرد اهالی موسیقی به او و آثارش، سه تارش، آوازش، خطش، ربطش و همه اینها زیر لوای عشق، به خاطر عشق و به نام عشق. شهریار، ناگزیر شعر فارسی است؛ یعنی نمی‌توان دیوان او را از ادبیات فارسی حذف کرد و بعد به جایش دیوان یکی از همنسلان او را گذاشت و گفت این به جای آن! کاری که با بسیاری از معاصران او چون رهی و امیری فیروزکوهی می‌توان کرد. اگر روزی بنا باشد برای مکتب رمانتیسم در ادبیات فارسی یک نماینده تمام‌عیار و کامل انتخاب کنند شاید شاعری شایسته‌تر از شهریار برای آن نتوان یافت.

از حیدربابا و راز جاودانگی‌اش بگویید. شما ریشه این جاودانگی را در پیوند شعر با فولکلور آذربایجان دانسته‌اید؟

فولکلور، پناهگاه توده‌هاست، جستنگاه حقایق گذشته آنهاست و زبان حالشان در برابر آن هجمه ناراستی‌های متون تاریخی. متونی که حکام پیروز نوشته‌اند. در این میان آذربایجان که بزرگ‌ترین شریک جنبش مشروطه و گاه پرچمدار آن و نیز زادگاه ستارخان‌ها و باقرخان‌ها بود، نمی‌توانست از این جریان بزرگ تغییرات تاثیر نپذیرد؛ اگرچه آذربایجان همواره در حدودی که تاثیر پذیرفته، تاثیرگذار هم بوده است. دو بیتی‌های بومی آذربایجان که در اکناف این دیار با نام بایاتی شناخته می‌شوند، رایج‌ترین نوع منظوم ادبیات عامیانه این سرزمین هستند. حیدربابا، جاودانه شهریار است. موفق‌ترین شعر اوست و مهم‌ترین شعری است که ترک زبانان جهان در صد سال اخیر با هم به اشتراک گذاشته‌اند. توفیق حیدربابا در ساحت ذهنی و زبانی به خاطر پیوندی است که با بایاتی‌ها دارد.

مشکلات ترجمه‌های قبلی چه بوده است؟

ببینید حیدربابا را نه یک عاشیق که یک شاعر حرفه‌ای با شناخت تمام و کمالی که از ادبیات عاشیقی داشته سروده است. بی‌توجهی به همین نکته مهم باعث شد بسیاری از مترجمان حیدربابا، در ترجمه خود دچار چنان لغزش و خطایی شوند که ترجمه آنها تا حدود یک روایت شفاهی و دلنوشته یک فرد معمولی، از خاطرات دوران کودکی‌اش نزول کند، به طوری که با خواندن بسیاری از این ترجمه‌ها، مخاطب فارسی‌زبان گمان می‌کند با یک اثر کمیک مواجه شده است! اشتباه دیگر در ترجمه حیدربابا، سعی در حفظ همان ساختار سیلابیک با همان آهنگ و ترتیب است.

شما چه وزنی را برای ترجمه حیدربابا برگزیدید و چرا؟

وزنی را که شهریار برای شعر «هذیان دل» خود برگزیده است. بی‌شک اگر شهریار می‌خواست ترجمه‌ای بر حیدربابای خود بسراید به همین وزن و سبک و سیاق هذیان دل می‌سرود. اصلا شهریار این کار را کرده است! شعر هذیان دل به واقع حیدربابای فارسی است.

شاهدیم برخی خوانندگان پاپ از غزلیات شهریار به عنوان ترانه استفاده کرده‌اند. نمونه شاخص آن استفاده محسن چاووشی از شعر شهریار در آهنگ «ستمگر» است. به نظر شما اشعار شهریار چقدر قابلیت موسیقایی دارد و می‌توان از آن به عنوان ترانه بهره برد؟

بنده هرگز مخاطب و مشتاق موسیقی پاپ این دو دهه اخیر نبوده‌ام. منتقدش هم نیستم. البته اگر لب به نقد بگشایم احتمالا دوستان زیادی را می‌رنجانم و از دست می‌دهم و من این را نمی‌خواهم چون موسیقی دغدغه من نیست. دغدغه من شعر است. ولی به هر حال در این آشفته بازار، وقتی کار ما سبک و فرم ندارد، آهنگسازی و ارکستراسیون‌مان ارزش ندارد. باید به شامورتی‌گری پناه ببریم ـ که می‌بریم! ـ اینجا دیگر شعر مولانا و حافظ و شهریار چندان فرقی با هم ندارند. می‌روند برمی‌دارند می‌خوانند و می‌گویند ما متفاوت هستیم و به مدد چهار تا هوادار کم‌سواد هتاک صدای هر چه منتقد را در نطفه خفه می‌کنند. این اداها در هنر جهان جایی ندارد. به هر حال دوستان همه موفق باشند!

چند بند از ترجمه حیدربابا با ترجمه امیرحسین الهیاری

آن گه که در آسمان بشارت، حیرت زده آذرخش بی‌تاب

از قله تو حماسه خوانان جاری شده سوی دره سیلاب

صف بسته به صحبت و تماشا آن دخترکان گیس عنّاب

از شاعرتان که دور مانده است بر شوکت و ایلتان سلاما

خوش باد به نغمه گاه گاهی از شاعرتان بَرید ناما

حیدربابا! کبک کوهی آنَک از سینه کش تو می‌گریزد

خرگوش گریزپا هراسان از پایک بوته‌ای بخیزد

باغ تو سبد سبد شکوفه در دامن کوچه‌ات بریزد

از خاطره غریب ما هم یادی کن اگر به یاد داری

شاید گره از غمی گشایی شاید دل خسته شاد داری

تا باد بهار می‌دمد باز برما نفَس کپَرشکن را

نوروزگل و گل یخ آنَک بشکوفد و سر زند چمن را

وان ابر سپید می‌چلانَد بردامن دشت پیرهن را

جانش به سلامت آن که ما را از خاطر سالیان کند یاد

بگذار که دردهای ما نیز کوهی شود استوار و آزاد

حیدربابا! رخت روسپیدی تاریخ به قامتت بپوشد

حیدربابا! چشمه‌های جوشان از چار طرف تو را بجوشد

وان باده سرسلامتی را دنیا به سلامتت بنوشد

دنیای مقدّری که آخر با غربت و مرگ سر به سر شد

تا بود پسر که بی‌پدر زاد، تا بود پدر که بی‌پسر شد

سجاد روشنی

فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها