این شد که او، مثل یک ماهی کوچولوی نقره ای، روی موج ها هی دست به دست شد؛ هر هر ترسناک آب، صدای مادرش را که به کردی برایش لالایی می خواند از گوش هایش دزدید و آبی گل گرفته و کدر دریا ، خاطره هایش را گنگ و لرزان کرد؛ همانوقت فهمید آدم بزرگ ها وقت سوار شدن به قایق به او دروغ گفته اند که دریا ترس ندارد و آب همیشه پر از پری های مهربانیست که مراقب بچه ها هستند، آیلان فکر کرد پری ها اگر بودند اصلا نمی گذاشتند قایق او و خانواده اش و باقی پناهندگان آواره کرد که از سوریه به قصد یونان جلای وطن کرده بودند غرق شود، پری ها اگر بودند....آخ چه خوب می شد پری ها اگر ...
آیلان پناه نداشت، گرسنه بود، خسته بود، دیگر جان جنگیدن با موج ها برایش نمانده بود ، خسته از تقلا ، کرخت شد و به اندازه همه گرسنگی اش از روزهای جنگ در سوریه، آب تلخ و شور خورد تا آنجا که باد کرد و بعد، برای آخرین بار ، دست و پا زد و جان کند.
پسرک که بی نفس شد، دریا ، شبیه کودکی که از بازی با عروسک کهنه ای خسته شده باشد ، بی رحم و خشمگین ، پرتش کرد روی پیشانی ساحل؛ ساحلی که توریستی بود، ساحلی که گردشگران سرخوش و ثروتمند روی آن قدم می زدند و به غروبش خیره می شدند و برای هم عاشقانه می خواندند آیلان اما، تک و تنها، با آن تن کوفته از آب و صورت فرورفته در ماسه ها و دهان نیمه باز پر از شن و لباس های خیسش، نمای شاعرانه ساحل ترکیه را آشفت، زمین و زمان رنگ مرگ گرفت و جهان، دمی ، فقط دمی، از خواب خرگوشی پرید تا میلیون ها میلیون چشم باز شوند رو به آن تن نحیف که دهانش پر از شن و شکمش پر از آب بود در آرزوی سرزمینی که آتش روی سرش نبارد.
آیلان حالا دیگر امیدی به پری های دریایی ندارد، گرسنه نیست، تشنه نیست، سردش نیست و مهمتر از همه این که دیگر نمی ترسد حتی از داعشی ها که می دانست اگر از راه برسند سرش را با چاقویی کند می برند یا به جمجمه اش شلیک می کنند یا آتشش می زنند، حتی از دریا با آب کثیف و سردش ، حتی از کمپ نموری که آدم بزرگ ها می گفتند وقتی به خاک یونان برسند احتمالا به آنجا فرستاده می شوند، حتی از... آیلان دیگر از هیچ چیز توی این دنیا نمی ترسد، ترس زنده ها، همیشه برای از دست دادن است مرده ها اما چیزی برای از دست دادن ندارند که ترسی داشته باشند.
آیلان که مرد، دنیا که چشم های خواب آلودش را باز کرد و میان اخبار مد و رژیم های چاقی و لاغری و مزخرفات رسوایی های آنچنانی این و آن، یادشان افتاد روی یک تکه از زمین، به جای باران از آسمان آتش و بمب و ترکش می بارد و مردم بیگناه را می سوزانند یا به گلوله می بندند یا سر می برند، سران کشورهای اروپایی، بی حوصله و مغرور ، راضی شدند به قول های شفاهی برای تسهیل شرایط مهاجرت آواره های سوریه تا کشته های کمتری بدهند و آیلان های کمتری نمای ساحل شان را با جسدهای شان خراب کنند.
دردناک تر اما این است که سران کشورهای عرب همسایه سوریه ، حتی همان قول های شفاهی غریبه های غیرهمسایه را هم دریغ کردند، دل شان مثل دل باقی مردم دنیا آتش نگرفت، متاسف نشدند، مسئولیتی هم در قبال آیلان و بچه های سوری دیگر نپذیرفتند، حال آن که همه می دانند اعراب مرفه اطراف سوریه، که ادعای مسلمانی و هم پیمانی نژاد عرب را با هم دارند، اگر حقیقتا عزم شان را جزم کنند خشکاندن ریشه داعش در سوریه برای شان دشوار نیست.
خواب مرگ آیلان بر پیشانی ساحل، تا کی به یاد مردم دنیا می ماند ؟ تا همیشه . آیلان حالا یکی از بچه های هک شده در حافظه عکس های تاریخی است مثل آن دختر بچه سیاه پوست لاغر توی عکس کوین کارتر که لاشخوری بالای سرش انتظار مرگش را می کشید، مثل دختر بچه ویتنامی عکس ادی آدامز که پس از انفجار، از ترس سربازها، عریان و با دنده های بیرون زده در خیابان می دوید ، مثل عکس های کودکان شیمیایی شده صدها عکاس در سردشت و حلبچه با تن های تاول زده و دهان های کف کرده، مثل بچه های فلسطینی کفن پوش با سرهای ترکش خورده و دهان های نیمه باز ... آیلان، حالا دیگر تنها نیست ... همه بچه های مرده جنگ های جهان، کنارش هستند... بی هیچ ترسی برای از دست دادن ... بی هیچ ترسی از مرگ ...
مریم یوشی زاده – خبرنگار جام جم آنلاین
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد