به عبارت دیگر این گزارهها که بخش مهمی از فرهنگ عامه، فرهنگ عمومی و گاه فرهنگ رسمی کشور ما را تشکیل میدهند و ریشه در تجربیات فردی و جمعی ما دارند. در بسیاری از موارد مبنای قضاوتهای ما را درباره هم تشکیل میدهند و ما در زندگی روزمره با توسل به آنها ارتباطات خودمان را با دیگران تنظیم میکنیم، نسبت به هم قضاوت کرده و تصمیم میگیریم.
در واقع ما با وجود این گزارههای فرهنگ شفاهیکه در ادبیات عامه ضربالمثل نامیده میشوند ارتباطات اجتماعی، بویژه ارتباطات کلامی و قضاوتهایمان را درباره هم شکل میدهیم و با استناد به آنها ـ که اصل ثابت شدهای نیستند و در هیچ مجمعی و مجلسی تصویب نشده و با توجه به هیچ نیاز جمعی بهوجود نیامدهاند ـ استدلال کرده و نتیجهگیری میکنیم و این امر هم میتواند به زندگی ما سر و سامان بدهد و هم آن را به بیراهه بکشاند.
ضربالمثلهای هر قوم و ملتی حاصل زندگی فردی و جمعی آنهاست. در واقع چون امری بهکرات بوقوع پیوسته، فراگیر بوده، در جاهای متعدد و زمانهای متفاوت تکرار شده، در برههای از زمان در بین مردمی که هنوز فرهنگ مدون و رسمی نداشتهاند، با تائید اجتماعی و عمومی همراه شده و مورد استفاده واقع گردیده و در آن جامعه در ارتباطات و قضاوتهایشان مورد استفاده قرار گرفته است و این همه به معنای درست بودن یا همه مکانی و همه زمانی بودن آن نیست. ولی به هر دلیل در قضاوتها، ارتباطات و زندگی امروز ما، که ملغمهای از عرف و شرع و قانون است کاربرد دارد.
این گزارههای عرفی که جزئی از فرهنگ عمومی ما محسوب میشوند، از طریق ارتباطات شفاهی و سینه به سینه از نسلی به نسل بعد منتقل شده و از دیروز به امروز رسیده است و از آنجا که جامعه ما، جامعهای در حال گذار است و عناصر فرهنگی مدرن و سنتی، عرفی و شرعی، رسمی و غیررسمی در یک همزیستی مسالمتآمیز و در کنار هم به حیات خود ادامه میدهند و مورد استفاده قرار میگیرند، هنوز که هنوز است در استنادات شفاهی و غیررسمی و گاه مکتوب و رسمی بهعنوان گزاره مورد قبول عامه استفاده میشوند و مبنای قضاوتها و پیشداوریهای آحاد مردم قرار میگیرند.
ضربالمثلها یا کلیشههای ذهنی که مهر تائید عموم و عامه مردم را با خود دارند، حکمها یا گزارههای فرهنگی هستند که مردم درستی آنها را باور دارند و دلیل این باور، «میراثی بودن» و به ارث رسیدن آنها از نیاکان ما و بعضا همخوانی آنها با برخی از تجربیات آنها و ماست و درست به همین دلیل مبنا و اساس پیشداوریها و قضاوتها، استنادات، استدلالات و استنتاجات مردم قرار میگیرند.
مثلا وقتی میخواهند درباره میزان دلبستگی افراد پیر به دنیا و دنیادوستی آنها قضاوت کنند به این بیت صائب تبریزی که اتفاقا به صورت ضربالمثل هم درآمده و حکم مثل «سائره» را پیدا کرده، استناد میکنند:
ریشه نخل کهنسال از جوان افزونتر است
بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را
جالب است که با این استناد در برخی از موارد به مراد خویش هم میرسند چراکه برای باورپذیر کردن یک امر ذهنی ـ دلبستگی پیران به دنیاـ از یک امر عینی ـ ریشهدارتر بودن نخلهای کهنسال ـ استفاده شده است و از آنجا که این حکم عامه یا گزاره فرهنگی ـ افزون بودن ریشه نخل کهنسال ـ با تجربیات مردم همخوانی دارد، با یک «این، همانی کردن» پیر را هم مثل نخل کهنسال دلبسته به دنیا میدانند و درباره آنها پیشداوری و قضاوت میکنند.
هرچند این گزارههای فرهنگی ـ ضربالمثلها ـ حاصل تجربیات فردی و جمعی نیاکان و گذشتگان ما بوده و هستند، اما در آنها قیاسهای نادرست فراوان دیده میشود که در جای خودش تامل بسیاری دارد و از حوصله این بحث خارج است.
به هر حال اگر این گزارهها به دلیل فراگیر و مستمر بودن منشأ پیشداوریها و قضاوتهایمان در زندگی قرار بگیرند و زندگی ما را شکل بدهند به این دلیل که: زمان گذشته، شرایط فرق کرده، قوانین شرعی و موضوعه جدید متناسب با روز و شرایط آن وضع شده، میتواند مانع و سدی جدی برای درونی کردن فرهنگ رسمی باشند.
به عبارت دیگر، فرهنگ ما از سه منشأ عرف، شرع و قانون سرچشمه میگیرد و در برخی از موارد گزارههای این سه منشأ با هم همخوانی ندارد و در نقطه مقابل هم قرار دارند، حال اگر پالایش فرهنگی صورت نگیرد و «سره از ناسره» جدا نشود. مردم در داوریها و قضاوتهایشان متناسب با شرایط خودشان از این گزارهها به نفع خود استفاده کرده و به داوری مینشینند و این امر میتواند زمینه بسیاری از ناهنجاریها را در زندگی فردی و جمعی فراهم آورد.
دکتر محمود اکرامی
پژوهشگر فرهنگی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد