گاهی هم خدای ناکرده عمدا سفارشهای عیال محترم را پشت گوش میاندازد تا اقتدار خود را به رخ زن و بچهاش بکشد.آن زمان هم که مثل امروز سر هر کوچهای یک «تهیه غذا» (یا همان کترینگ خودمان) راهاندازی نشده بود.فلذا آنها احساس کردند که مهمانشان از پذیرایی آن شب چندان هم راضی نشده است؛ چون هنگام تشکر کردن خیلی هم تعارفهای عجیب و غریب نثار میزبان نکرد. بویژه اینکه اصلا خطاب به خانم خانه نگفت:
«به به !چه دستپخت خوبی دارید؛ چه سفره رنگینی انداختهاید!»
میزبان محترم و خانوادهاش به مخیلهشان هم خطور نکرد که نکند اصلا مهمانشان اهل تعارف تکه پاره کردن نیست. فقط نمیدانم چرا روی دیوار خانه میزبان دو عدد تفنگ آویزان بود. چرا باید پای تفنگ به این قصه باز شود؟ آن هم دو قبضه؟ یعنی طبق منطق قصه این دو تفنگ باید در جایی از قصه شلیک کنند؟ با اینکه تلاش بنده بهعنوان راوی این است که کار به خون و خونریزی نکشد؛اما تفنگها طوری از دیوار آویزان شده بودند که هم بنده راوی آنها را میدیدم؛ هم مهمان و هم خانواده متوسط میزبان!
صبح روز بعد (این قسمت از قصه را تصویری تجسم کنید):
مهمان از میزبانش خداحافظی کرده و دارد از آن محل دور میشود. از اینسو میزبان سابق و پسرش هر دو کمین نشسته و مهمان دیشب خود را نشانه گرفتهاند. زن میزبان هم دم درگاه در ایستاده و خطاب به شوهر و پسرش میگوید:
ـ زود باشین دیگه تمومش کنید!
مرد کمی دستپاچه میشود و به پسرش میگوید:
ـ تو میزنی، میکشیش یا خودم این کار رو بکنم؟
پسر میگوید:
ـ آخه برای چی باید مهمانمون رو بکشیم؟
مرد خطاب به پسرش با لحنی عصبانی:
ـ پسرجان چرا نمیفهمی؟ اگر این مرد بره همه جا بگه، خانواده فلانی از من درست و حسابی پذیرایی نکرده، آبروی چندین و چندساله خانواده ما بر باد میره! پسر جان زود باش!... بالاخره تو میزنی میکشیش یا خود این کار رو بکنم؟!
سید اکبر میرجعفری
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد