نمایش «زبان اصلی» به کارگردانی رسول کاهانی که این روزها در تماشاخانه باران اجرا میشود، آینهای از اجتماع ماست که پیش روی تماشاگر قرار میگیرد. در یکی از روزهای اجرای این نمایش با آزاده صمدی ـ بازیگر فیلمهایی چون 13، آفریقا و طبقه حساس و سریالهای راه بیپایان و انقلاب زیبا ـ و بهرنگ علوی ـ بازیگر فیلم دربند ـ به عنوان بازیگران زبان اصلی همراه شدیم تا از تلخی و تبعات جدایی و مشکلات جوانان دراین ارتباط بگوییم. گفتوگویی که دعواهای نفسگیر نمایش در آن به کل کلهایی بانمک و دوستانه تغییرشکل داد. نگاهی به جملههای پایانی این مصاحبه ـ که در نسخه پیشرو حذف شده ـ بیندازید: علوی: من فکر نمیکنم اینطوری باشد./ صمدی: همینطوری هست که من میگویم./ علوی: خانمها رمانتیک اند و دوست دارند اینطوری فکر کنند./ صمدی: نه، واقعیت همین هست که من گفتم. زیر انتخابت نزن! و ما تصمیم گرفتیم قبل از این که این دو بازیگر دعوایشان مثل مهدی و پریسا ـ زوج درآستانه طلاق نمایش ـ بالا بگیرد، گفتوگو را تمام کنیم. اما برای شما این تازه شروع گفتوگو است؛ لطفا بخوانید.
خانم صمدی، زبان انگلیسیتان در چه حدی خوب است؟
صمدی: ترجیح میدهم این سوال را آقای علوی جواب بدهد! (میخندد)
علوی: (میخندد) عجب آدمی هستید شما! من که انگلیسیام در حد ایت ایز اِ بوک است! اما جدا از شوخی تا حدودی بلدم.
خانم، شما چطور؟ درحدی زبان بلد هستید که وقتی یک خارجی را میبینید، با او صحبت کنید؟
بستگی دارد، اما در حدی که کارم راه بیفتد، بله.
اگر فیلمی را با زبان اصلی و بدون زیرنویس فارسی ببینید، چیزی از آن سردرمی آورید؟
بله، جاهایی از فیلم را متوجه میشوم و جاهایی را هم نه، اما درکل ترجیح میدهم فیلم زیرنویس داشته باشد. چون دوست دارم همه فیلم را با دقت ببینم و بفهمم.
تا حالا شده فیلم موردعلاقه تان را بدون زیرنویس ببینید؟
بله، مثلا من فیلم آخر اسکورسیزی، «گرگ وال استریت» را بدون زیرنویس دیدم. خیلی هم فیلم پردیالوگی است و من باوجود این که کل فیلم و قصه را فهمیدم، اما بعضی از دیالوگها را هم متوجه نشدم.
شما چطور آقای علوی؟ شده فیلمی را بدون زیرنویس فارسی ببینید؟
همیشه تاکیدم موقع خرید فیلم این است که زیرنویس داشته باشد، اما مثلا 80 قسمت سریال «فرار از زندان» را بدون زیرنویس دیدم. ولی چون ژانر محبوبم بود، با آن ارتباط برقرار کردم و همه چیز گویا بود.
زیرنویس فارسی را دوست دارید یا دوبله؟
زیرنویس واقعا عصبیام میکند و تمرکزم را میگیرد. تو یا باید زیرنویس را دنبال کنی یا تصاویر را.
صمدی: کاری ندارد که.
علوی: (خطاب به صمدی) برای شما کاری ندارد، اما برای من اینجوری نیست. خانمها به هر حال میتوانند چند کار را همزمان انجام دهند، ولی آقایان نه. (میخندد)
شما فیلم دوبله را دوست دارید یا زیرنویس شده را؟
صمدی: دوست دارم فیلم کاملا با صدا و حس بازیگر باشد. البته دوبله فیلمهای قدیمی مثل بربادرفته و گربه روی شیروانی داغ را به دلیل حس نوستالژیک آنها دوست دارم، اما به دوبله فیلمهای جدید علاقهای ندارم. حتی خوشم نمیآید انیمیشنهای جدید را به صورت دوبله ببینم.
علوی: برعکس، من عاشق دوبله و دوبلورها هستم.
خوب است، مثل دنیای نمایشتان، اختلافات دارد کمکم شروع میشود! (هردو میخندند)
علوی: این را هم بگویم که من بعدا نسخه دوبله «فرار از زندان» را هم دیدم که خیلی هم آن را دوست داشتم.
دوبلور محبوبتان کیست؟
آقایان پرویز بهرام، چنگیز جلیلوند، خسرو خسروشاهی و... تعدادشان زیاد است.
صمدی: من اسم آقای ناصر طهماسب را هم اضافه میکنم.
علوی: آهان، اسم یکی دیگر هم یادم آمد؛ منوچهر اسماعیلی. عاشق صدایش هستم.
فکر میکنم این نسل درخشان اصلا باعث علاقه بخشی از مردم به دوبله شد و باعث شد عده زیادی فیلم دوبله را به فیلم زبان اصلی ترجیح دهند.
علوی: بله، همینطور است.
تجربه نشان داده ما میتوانیم با فیلمهای خوب خارجی، حتی اگر دوبله یا زیرنویس هم نباشد، ارتباط برقرار کنیم، اما فکر میکنید اگر فیلمهای ما زیرنویس نداشته باشد، چند درصد از تماشاگران غیرفارسی زبان متوجه قصه آن میشوند؟
علوی: سینمای ما خیلی بومی است و کمتر فیلمسازی داریم که وقتی فیلمی میسازد به فکر مخاطب جهانی هم باشد. برخی اصطلاحات ما اصلا قابل ترجمه شدن برای مخاطب خارجی نیست. ما الان دارای یک زبان مخفی هستیم که خیلی در ترجمه درنمیآید، مثل همین چیزهایی که امروز جوانها به کار میبرند.
خانم صمدی، عدهای هستند که شکوه سینما را فقط در دوران صامت میدانند. شما هم جزو این دسته هستید؟
نه، من اصولا آدم متعصبی نیستم و سعی میکنم هر موقعیت جدیدی را بپذیرم. برای همین نمیتوانم قاطع بگویم که سینما فقط دوران صامت یا فقط دوران ناطق؛ در هر دورهای فیلمهای خوبی ساخته میشود.
میگویند جهان در دو روز اول بیصدا بود و خدا در روز سوم صدا را آفرید. و حتما کمی زمان برده که آدمهای نخستین هم پس از اصواتی نامشخص، زبان باز کنند و حرف بزنند. فکر میکنید نخستین کلماتی که آدمی بر زبان آورد، چیست؟! (هردو ناگهان میزنند زیرخنده)
صمدی: ما بعد از این نمایش پرانرژی، کلی روحیه کمدی داریم. بنابراین ممکن است اولین چیزی که به ذهنمان میرسد را بگوییم.
علوی: بله، الان دوز فانتزی مان بالاست و میترسم چیزی بگوییم که شرمنده آدمهای نخستین و خوانندگان شما شویم! بیا و از خیر این سوال بگذر. (میخندد)
خب، بحث را عوض میکنیم. از یک جایی پراکندگی جمعیت در جهان زیاد شد و کمکم زبانهای مختلف به وجود آمد. بهتر نبود همه آدمها به یک زبان مشترک حرف میزدند و این همه اختلاف زبانی نبود؟
صمدی: همیشه این مساله برایم جذاب بود و به آن فکر میکردم. سالها دغدغه یاد گرفتن زبان داشتم و همیشه هم نصفه و نیمه به کلاسهای زبان میرفتم. بعد به این فکر کردم چه میشد اگر همه آدمهای دنیا به یک زبان حرف میزدند. منتها میدانیم چنین چیزی در واقعیت اتفاق نمیافتد. حتی در یک کشور آدمهایی با قومیتها و گویشهای مختلف زندگی میکنند، چه رسد به کل دنیا. بنابراین دیگر نمیتوانیم یک زبان واحد در دنیا داشته باشیم، چرا که بسیاری از کشورها روی زبان خود تعصب دارند و میخواهند هر طور شده آن را حفظ کنند. البته به نظرم این اختلاف زبانی باوجود سختیها و مشکلات، جذابیتهایی هم دارد.
علوی: به اعتقاد من زبان مثل رنگ میماند، شما فکر کن اگر همه دنیا فقط به رنگ سبز یا فقط به رنگ قرمز بود، چه میشد؟ تفاوت زبانی و گویشی و لهجهای، جذابیتهای دنیا را بیشتر میکند.
فکر میکنید اگر این اختلاف زبانی نبود، آدمها همچنان همین قدر با هم جنگ میکردند و این همه خشونت و توحش در جهان وجود داشت؟
صمدی: خیلی به این اعتقاد ندارم که این همه جنگ و خشونت به دلیل اختلاف زبانی است. درخیلی جاها انسانها به یک زبان مشترک حرف میزنند، اما همچنان میان آنها جنگ است. حتی در یک خانه، دو نفر نمیتوانند با هم کنار بیایند و به اصطلاح حرف هم را نمیفهمند. درواقع همدیگر را درک نمیکنند.
این همه آسمان ریسمان بافتم که به اینجا برسم؛ مهدی و پریسایی که شما در نمایش «زبان اصلی» بازی میکنید و نماینده دهها زوج به تهخط رسیده هستند، با اینکه با یک زبان صحبت میکنند، اما در زندگی مشترک درجا میزنند. چون بخوبی با هم گفتمان ندارند.
علوی: مشکل اصلی این زوج، اختلاف فرهنگی و دنیای ذهنی آنهاست.
خانم صمدی، اگر خداوند در تقدیر آدمی مقرر میکرد که فقط باید با فلان آدم زندگی کنی چطور بود؟ یعنی امکان جدایی وجود نداشت و میگفتند تا پایان عمر با همین فرد زندگی کن.
اصولا جبر چیز خوبی نیست. خودم همیشه دلم خواسته انتخاب کنم. البته گاهی اوقات هم آدم خودش انتخاب میکند، اما نمیتواند پای آن بایستد. من درصورت انتخاب اشتباه، مسئولیت آن را میپذیرم. ولی وقتی پای جبر در میان است، زندگی خیلی سخت میشود و فکر کنم با روحیه خیلی از آدمها جور درنیاید.
شما چطور آقای علوی؟ به نیمه گمشده اعتقاد دارید؟
فقط این را میدانم که ماهیت انسان این است که در زندگی دنبال جفت است. خیلی با عبارت نیمه گمشده ارتباط برقرار نمیکنم. من همین که خودم را پیدا کنم کافی است و دیگر نیازی به پیدا کردن نیمه گمشده نیست. کلیت زندگی انسانها در همه ادیان جبر و اختیار است؛ این که من مرد باشم یا زن، در کدام کشور به دنیا بیایم و... جبر است، اما انتخابهایی که در طول مسیر زندگیام انجام میدهم، به اختیار برمیگردد.
مشکلات مهدی و پریسا و زوجهایی شبیه به آنها حل شدنی نیست؟
صمدی: به نظرم مشکلات هر زوجی حل شدنی است، منتها رابطه زناشویی اصولا بحث بسیار پیچیدهای است. این مسائل همواره و حتی در قدیم هم وجود داشت، اما الان چون مرحله گذار را طی میکنیم، رابطهها به مشکلات زیادی برمیخورد و تعداد آمار طلاق بالا رفته است. آدمها کم صبر و تحمل شدهاند که دلیل اصلیاش شرایط جامعه است. بیشتر زنها در سالهای گذشته و در جامعه مردسالار سرکوب شدهاند و امکان حضور اجتماعی نداشتند، اما زنها در این سالها وارد عرصه اجتماع شدهاند و پابهپای مردها درس میخوانند و کار میکنند. الان متاسفانه بسیاری از روابط به ازدواج نمیانجامد یا اگر هم به ازدواج برسد، دوام نمیآورد. برخی زوجها حتی 10 سال و بیشتر با هم زندگی میکنند، اما کارشان به طلاق میکشد. دلایل این اتفاق ریشههای روانشناسی و جامعهشناسی دارد. ما در «زبان اصلی» فقط طرح مشکل کردهایم تا تماشاگران با آن همذاتپنداری کنند و از خود بپرسند چرا نمیتوانند با همسر خود صحبت کنند؟ ما چرا نمیتوانیم با گفتمانی درست، مشکلات خود را حل کنیم؟
علوی: مهدی و پریسا از طبقه متوسط جامعه هستند؛ یعنی طبقهای که بیشترین قشر جامعه را تشکیل میدهند. «زبان اصلی» تلنگری است برای زوجهای جوانی که به دیدن کار ما میآیند.
جالب اینجاست که چیدمان صحنه طوری است که تماشاگر در جایگاه قاضی مینشیند.
علوی: یکی از دلایلش این است که ما ایرانیها خیلی عادت داریم همه چیز را قضاوت کنیم.
و روند قصه هم طوری است که آدم بسختی میتواند قضاوت کند حق با کدام یکی است؟
صمدی: به نظرم در بیشتر روابط، همه چیز پنجاه پنجاه است و اگر اختلاف و مشکلی میان زن و شوهر به وجود میآید، حتما هر دو نفر مقصرند. ای کاش همه مسئولیت کاری را که میکنیم، بپذیریم و بدانیم تشکیل زندگی مسئولیت دارد. من اصولا به طلاق به عنوان شکست نگاه نمیکنم، تجربهای است مثل همه تجربههای زندگی.
علوی: اما من نظر دیگری دارم. معتقدم انسان سه مرحله بزرگ در زندگی دارد؛ تولد، ازدواج و مرگ. اولی و آخری جبری و محتوم است و کاری از دست ما برنمیآید و فقط ازدواج است که به انتخاب و اراده ما بستگی دارد، اگر آن را هم درست انجام ندهیم، پس شکست خوردهایم.
صمدی: به نظرم خیلی بهتر است قبل از همه این ماجراها، آدمها بدانند از رابطه و زندگی خود چه میخواهند. زن و مرد باید بلد باشند چگونه خودخواهی را کنار بگذارند و بخوبی با هم صحبت کنند. اگر آدمی احساس کرد توان پذیرش مسئولیت را ندارد، وارد رابطه نشود.
علوی: من هنوز ازدواج نکردهام، ولی بزرگترین کابوس زندگی ام طلاق است و در آستانه 36 سالگی ترس از جدایی دارم. من در این نمایش دیالوگی دارم که میگویم پس پدرمادرهای ما چه جوری یه عمر با هم زندگی میکردن و وقتی یه بله میگفتن 90 سال با همسرشون زندگی میکردن؟ تازه آن موقع، این همه امکاناتِ الان نبود.
صمدی: اتفاقا معتقدم چون امکاناتِ الان نبود، زندگی خیلی بهتر و بادوامتری داشتند.
این یک مخالفت پریسایی بود. (هردو میخندند)
علوی: به نظرتان چرا در نسل ما طلاق زیاد شده است؟
صمدی: به خاطر این که فرهنگ استفاده از امکانات وارد کشور ما نشده است. ما قبل از این نمایش با یک خانم وکیلی صحبت میکردیم که میگفت از هر 10 طلاق، 7 تای آن به خاطر مشکل وایبر و واتس اپ و لاین، فیسبوک و... اینهاست. یعنی وقتی تکنولوژی و پدیده جدیدی میآید، فرهنگش نمیآید. ضمن این که نسل گذشته و پدرمادرهای ما با یک تصور دیگر از ازدواج، زندگی زناشویی خود را شروع میکردند؛ همان عبارتِ با لباس سفید بیا و با کفن سفید برو. اما الان قبح خیلی چیزها ریخته است. نمیدانم چقدر میتوانید این چیزهایی را که میگویم بنویسید، اما با این روندی که داریم طی میکنیم، ممکن است 10 سال دیگر کمتر کسی قصد ازدواج به صورت رسمی را داشته باشد.
مثل همین ازدواجهای سفید که الان دارد شدت میگیرد.
صمدی: بله. در گذشته هرچیز تعریف و مختصات خودش را داشت، اما الان همه چیز از جمله نوع روابط فرق کرده است. روابط گستردهتر شده و زنان پابهپای مردان کار میکنند. ضمن این که قدیمها، زنان جسارت اعتراض به مردان را نداشتند، اما الان آن تفکر سنتی شکسته شده است. ایراد من به شکل استفاده نادرست از تکنولوژی است. الان پروندههای بسیار زیادی راجع به جرایم اینترنتی وجود دارد و چه بسیار بازیگرانی که از افراد خاطی در این زمینه شکایت کردهاند، چون فرهنگ و تربیت استفاده از پدیدههای جدید وجود ندارد.
فکر کنم با این حرفها، ترس آقای علوی از ازدواج بیشتر شد.
علوی: 90 درصد دوستانم که ازدواج کردهاند، طلاق گرفتند و طبیعی است که وقتی من اینها را میبینم، ترسم بیشتر میشود. پای حرف همه آنها هم نشستهام. قدیم تهش این طور بود که اگر زن خیانت میکرد، مرد او را طلاق میداد، اما الان اینقدر اختلافات جزیی و پیش پاافتاده باعث طلاق میشود که آدم تعجب میکند. آدمی را میشناسم که 9 سال با یک خانمی دوست صمیمی بوده، اما وقتی با هم ازدواج میکنند، یک سال هم نمیتوانند زیر یک سقف همدیگر را تحمل کنند و جدا شدند. چون در جزئیات با یکدیگر اختلافاتی داشتند. اختلافاتی که من به عنوان شخص ثالث به آنها میخندم. «زبان اصلی» هم همین طور است، تماشاگر به اختلافات ما میخندد، در صورتی که همان اختلافات برای ما به یک بحران تبدیل شده است. البته معتقدم دلیل 90 درصد اختلافات و دعواهای زن و شوهرها، مشکلات اقتصادی است و اگر مشکل مالی را از زندگی آنها حذف کنیم، مثل پدر و مادرهای ما 90 سال مینشینند و با هم زندگی میکنند.
صمدی: البته مشکلات اقتصادی برای هر قشری تعریف خودش را دارد؛ یعنی یک قشری مشکل اقتصادیاش واقعا نان شب است، مشکل اقتصادی یک قشر سفری است که در سال میخواهند بروند و مشکل اقتصادی یک قشر هم در این خلاصه میشود که چرا نمیتوانم ماشینم را شش ماه یکبار عوض کنم؟
علوی: چرا کسی به آن طرف ماجرا نگاه نمیکند؟ الان بانک چقدر وام ازدواج به زوجها میدهد؟
فکر کنم نفری سه میلیون تومان.
علوی: تازه سه میلیون را کامل نمیدهند و سود برگشت پول هم خیلی زیاد است. آخر با این پول واقعا میشود تشکیل زندگی داد؟
صمدی: من میگویم اصلا چقدر تشویق برای ازدواج وجود دارد؟
علوی: آفرین، همین. به خاطر همین اوضاع بد، زن و مرد مجبورند بعد از عقد بنشینند سکهها و طلاهایی که هدیهشان است را بفروشند تا اول زندگی قسط بدهیها و وامهایشان را بدهند. اولش میگویم خانم عاشقتم، اما بعد چند سال و زیر فشار طاقت فرسای قسط، دیگر عاشقی وجود ندارد.
صمدی: بخشی از این مساله هم به چشم و همچشمی جامعه ما مربوط میشود؛ یعنی زن و شوهری که توانایی اقتصادی ندارند، با قرض و وام فراوان، در شب عروسی بریز و بپاشی میکنند که بیا و ببین.
دوست دارید این نمایش را چه کسانی ببینند؟
صمدی: جوانها؛ چه کسانی که ازدواج نکردند و چه آنهایی که ازدواج کردهاند. شاید یک تلنگری باشد تا بیشتر فکر کنند و خیلی سطحی به مقوله ازدواج نگاه نکنند. فکر کنند که اگر زیر یک سقف رفتند، چقدر باید از خودگذشتگی کنند. همانطور که گفتم ماجرا خود طلاق نیست و نباید به آن به عنوان شکست نگاه کرد، اما تبعات جدایی اصولا برای خیلی از آدمها همراه با شکست است. یعنی خیلی از آدمها پس از جدایی، حال روحیشان به هم میریزد و دچار شِکوِه و خشم میشوند که بازتاب همه آنها در جامعه است. معتقدم اگر هر آدمی زندگی و روح و روان سالمی داشته باشد، جامعه هم سلامت بیشتری خواهد داشت و همه با هم مهربانتر خواهند بود. معلوم است وقتی حال روحی من خوب نیست و عواطف و احساساتم جریحهدار شده، نسبت به دیگران خشمگین میشوم و درصد کاراییام در جامعه پایین میآید.
علوی: من دوست دارم مسئولان کشوری این نمایش را ببینند تا بدانند چه بر سر نسل جدید میآید.
این نمایش باوجود لحظههای بانمک فراوان، بسیار تلخ و نفسگیر است و اصلا تماشای یک زوج به تهخط رسیده، آدم را غمگین میکند. میخواهیم فلاش بکی به گذشتهای شیرین بزنیم. مهدی و پریسا ـ که نماینده همه مهدیها و پریساها هستند ـ چطور با هم آشنا و به هم علاقهمند شدند؟
علوی: مهدی خانوادهای سنتی و بازاری دارد. فکر میکنم او پریسا را در یکی از این دورهمیهای مذهبی دیده و به او علاقهمند شده باشد.
صمدی: من فکر میکنم پریسا در یکی از سفرهایی که از شهرستان به تهران داشته، گذرش به مغازه فرش فروشی پدر مهدی افتاده و آنجا با مهدی آشنا شد. بعد از آن شماره تلفنی رد و بدل شد و شروع کردند به صحبت و علاقهای بین آنها به وجود آمد و این که چقدر عاشقتم و از این حرفها و بعد مهدی پدرش را راضی کرد که به خواستگاری پریسا بروند و...
فرهنگ و هنر
علی رستگار
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد