اما علیرضا خیلی اصرار داشت و اینقدر پافشاری کرد تا مادر راضی شد. ولی شرطش این بود که هر وقت ضعف و بیحالی به سراغش آمد مثل روزهای قبل روزه کلهگنجشکی بگیرد. او که به نظر خودش به اندازه کافی بزرگ شده بود حالا دلش میخواست مثل آدمبزرگها باشد و تا اذان مغرب همه چیز را تحمل کند. تا ظهر آن روز مشکلی نداشت. اما هر چه زمان میگذشت و به بعدازظهر و غروب نزدیکتر میشد احساس ضعف میکرد و البته بیشتر تشنگی اذیتش میکرد. مادر که از آرام و ساکت بودن علیرضا متوجه بیحالیاش شده بود به اتاق او آمد و با مهربانی گفت: پسر گلم اگه سختته بهتره بری یه چیزی بخوری و روزهات رو همون جور کلهگنجشکی بگیری.
ـ مامان ببخشید؛ نمیشه یه راهحل دیگهای نشونم بدی، من میخوام هر طوری شده روزه بگیرم.
ـ آخه چی بگم؛ برو خودتو یه جوری سرگرم کن تا گرسنگی و تشنگی از یادت بره.
ـ واقعا میشه؟
ـ بله چرا نمیشه برو یه کتابی که دوست داری بخون یا اینکه بازی کن.
بعد از این حرفها علیرضا تصمیم گرفت کمی بازی کند. برای همین توپش را برداشت و توی حیاط رفت و مشغول شد. ولی زود خسته شد و به اتاقش برگشت و یک کتاب برداشت و شروع به خواندن کرد. گاهی مینشست و گاهی میایستاد و سعی میکرد حواسش را پرت کند.
تشنه بود و با خودش فکر میکرد که اگر یک لیوان آب بخورد حتما میتوانست گرسنگی را تحمل کند. فکری به ذهنش رسید و به طرف شیر آب رفت و صورتش را با آب خنک شست. با حسرت به آبی که از لوله بیرون میآمد نگاهی انداخت و لیوانی را پر از آب کرد و با خودش به اتاق برد. لیوان را گذاشت وسط اتاق و به آن نگاه میکرد و توی دلش آرزو داشت که میتوانست آب را بخورد. یک بار دور لیوان چرخید و با دقت نگاهش کرد. بعدش کنار آن نشست و دودستی آن را گرفت و بالا آورد. به نظرش این بهترین آبی بود که تا حالا دیده بود. دیدن آب داخل لیوان آرامش میکرد و شاید یک جوری هم تشنگیاش کمتر شده بود!. دوباره لیوان را زمین گذاشت و باز هم نگاهش کرد. نمیدانست تا زمان افطار چقدر مانده، اما فعلا سرگرمیاش شده بود آب داخل لیوان و احساس خوشایندی که از این کار داشت. در همین موقع مادرش به اتاق او آمد تا ببیند چه حالی دارد که با دیدن علیرضا و لیوان آب تعجب کرد و پرسید که چه اتفاقی افتاده و او هم تمام ماجرا را تعریف کرد. مادر که از حرفهای پسرش خندهاش گرفته بود او را دلداری داد و گفت: پسرم درسته که روزه گرفتن سخته، اما باید به خدا توکل کنی تا کمکت کنه؛ تا اذان چیزی نمونده بلند شو برو وضو بگیر و بیا با هم چند آیه قرآن بخونیم تا هر دومون آروم بشیم.
علیرضا که احساس میکرد حال بهتری دارد توی دلش خدا را شکر کرد و رفت تا برای خواندن قرآن آماده بشود.
رضا بهنام
 		 	
    
    
    
    
    در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
    
    در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
    
    عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
    
    گفت و گو با بهزاد داداش زاده بازیکن سابق پرسپولیس و تیم ملی
مدیرعامل «بنیاد ملی پویانمایی» معتقد است فرهنگ «تولید مشترک» و توزیع مسئولیتها تنها راه توسعه بینالمللی است
فریدون جنیدی معتقد است: یادگار فردوسی اثری عمیق است که نباید به شکل سطحی به آن نگاه کرد