نباید از یاد برد که این دو محور یعنی هم ضمانتهای حقوقی و هم واقعیتهای سیاسی بر یکدیگر اثرگذار است، اما نکته جالب توجه اینجاست که اصولا اگر اراده سیاسی وجود نداشته باشد، معمولا ضمانتهای حقوقی نیز نادیده گرفته میشود.
در حوزه ضمانتهای حقوقی معمولا تلاش میشود پای نهادهای بینالمللی به میان کشیده شده و این نهادها بهعنوان یک طرف سوم، وارد بحثهای احتمالی شوند.
در جریان مذاکرات هستهای هم میشنویم که از صدور قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل سخن به میان آمده و عملا نهادی که بالاترین مشروعیت بینالمللی را دارد، به اجرای توافق احتمالی ورود خواهد کرد. شبیه همین فرآیند را در بحث قرارداد الجزایر هم دیدیم که تلاش شد با تشکیل یک دیوان داوری، ضمانت حقوقی در قالب استفاده از نهادی بینالمللی تجلی پیدا کند.
البته سازمانهای بینالمللی معمولا امتحان خوبی در حفظ بیطرفی پس ندادهاند و مثلا آژانس بینالمللی انرژی اتمی بویژه در دوره مدیریت فعلی سوگیری سیاسی مشخصی داشته است.
با این وجود باید دقت کرد که چون مباحثی مانند بهانهگیریهای هستهای طرف مقابل، اصولا ماهیتی سیاسی دارد، چالشهای موجود تا زمانی ادامه دارد که طرف مقابل از موضع قدرت برتر سعی میکند اهداف خود را تحمیل کند و تنها وقتی متوقف میشود که ما به قدرت خود باور پیدا کرده و در برابر این زیادهخواهی بایستیم. درست در جایی که کشوری چون ایران در برابر این قدرت بهاصطلاح برتر میایستد، شاهد هستیم که آمریکا پا پس میکشد.
بنابراین اگر بخواهیم به صورت مساله نخست بازگردیم که چه تضمینی میتواند 1+5 و بویژه آمریکا را ملزم به اجرای تعهدات خود در جریان توافق احتمالی کند، پاسخ، ایستادگی ایران بر مواضع خود است. این اقتدار الزاما مادی نیست و انقلاب اسلامی نشان داده است که مهمترین عنصر اقتدار، اعتقادی و معنوی است.
در واقع عنصر الهامبخشی است که طرف مقابل را به هراس میاندازد. این عنصر در سند چشمانداز هم مورد تاکید قرار گرفته و همین قدرت الهامبخشی است که ملتهای مسلمان در عراق، یمن، لبنان و بسیاری دیگر از کشورها را تحتتاثیر قرار میدهد؛ بدون اینکه ایران مداخلهای در این کشورها داشته باشد بنابراین همین روحیه ایستادگی مهمترین سرمایه ما برای جلوگیری از رفتار تهاجمی طرف مقابل است که جرأت این را نداشته باشد که با تکیه بر منافع خود، تعهدات را زیرپا بگذارد.
بر همین اساس ما باید ضمن مذاکرات فنی و توجه دقیق به ضمانتهای حقوقی که دیپلماتهای ما به دقت آن را مورد توجه قرار دادهاند، این سرمایههای ارزشمند خود را تقویت کنیم و این امر وظیفهای است که کل نظام و نهفقط دستگاه دیپلماسی بر دوش دارد.
با این حال تیم مذاکرهکننده هستهای کشورمان باید بخوبی از این سرمایه استفاده کند که البته در این مدت شاهد بودهایم چنین کرده است.
شاید مرور یک مثال تاریخی بهتر بتواند نقش سرمایههای معنوی در اثرگذاری بر طرف مقابل مذاکرات را روشن کند.
اگر نگاهی به روند مذاکرات فلسطینیها با طرف صهیونیستی انداخته شود، این پرسش مطرح میشود که چرا مذاکرهکنندگان فلسطینی در سالها مذاکره نتوانستند طرف مقابل را وادار به پذیرش و اجرای تعهداتش کنند؟ اتفاقا مذاکرهکنندگان فلسطینی چهرههایی سخنور، مسلط به زبان بینالملل، حقوقدان و باسواد بودند، ولی چون در جریان این مذاکرات، عنصر ایستادگی ملت فلسطین در برابر قدرت هژمون کمرنگ شد، این مذاکرهکنندگان نه در مذاکرات اسلو، نه کمپدیوید و نه گفتوگوهای دیگر نتوانستند نتیجهای را که میخواستند بهدست آورند.
با توجه به این تجربیات تاریخی، به نظر میرسد اکنون بهترین راه برای الزام طرف مقابل مذاکرات هستهای به توافقی که احتمالا بهدست خواهد آمد، این است که در کنار ضمانتهای حقوقی، سرمایه خود در ایستادگی در برابر قدرت هژمون را به رخ طرف مقابل کشیده و بدانیم که بیشترین هراس آنها، نه فقط از پیشرفت اقتصادی ایران یا حتی توانمندیهای بالای دفاعی کشورمان، بلکه از پایبندی ملت ایران به آرمانهای 36 ساله انقلاب اسلامی است.
برای همین است که وقتی رهبر معظم انقلاب، تیم مذاکرهکننده را فرزندان انقلاب میخوانند، این، بیشترین اقتدار را برای طرف ایرانی مذاکرهکننده به بار میآورد، زیرا نشان میدهد برخلاف محاسبات اشتباه طرف غربی، اینگونه نیست که در ایران گروهی با آرمانهای متفاوت روی کار آمده باشد، بلکه واقعیت این است که تنها تاکتیک تغییر کرده و آنچه همچنان مورد تاکید است، آرمانهای انقلاب اسلامی و قدرت مقاومت و ایستادگی است و همین روحیه و باور، مهمترین ضمانت برای اجرای توافق احتمالی در گذر زمان است.
دکتر علیرضا شیخعطار - سفیر پیشین ایران در آلمان
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد