با «آزاده آل‌ایوب»، اولین خاله تلویزیونی

عروسک‌ها را باور می‌کنم

آزاده آل‌ایوب همان خاله نرگس است. مجری برنامه کودک. شاید از اولین مجری‌های کودکی بود که در برنامه زنده و با حضور کودکان‌رو در روی عروسک‌ها ایستاد. سال‌هاست دارد کار کودک می‌کند و از این بابت هم راضی است. آرام و شمرده حرف می‌زند.
کد خبر: ۸۱۳۶۷۶
عروسک‌ها را باور می‌کنم

تعریف؟

آزاده آل‌ایوب. عاشق زندگی. خاله نرگس بچه‌ها و یک آدم مستقل و آزاداندیش.

چرا «نرگس» شدید؟

به خاطر محدودیت‌های آن زمان نباید با اسم خودم می‌رفتم جلوی دوربین.

این اسم خاص چرا؟

هم گل نرگس را دوست دارم و هم اسم مادر امام زمان(ع) است.

اصلا چرا کار کودک؟

دیگران.

دیگران یعنی چه؟

به من گفتند با توجه به روحیه و حرکاتم به درد کار کودک می‌خورم.

این همه خاله و عمو در رسانه ملی...

تفریح و سرگرمی بچه‌ها.

از کی در تلویزیون باب شد؟

از زمانی که خاله نرگس خاله شد.

اولینشان بودید؟

بله.

بچه بودید مجری مورد علاقه‌تان چه کسی بود؟

خانم رضایی و خانم خامنه. معاونی را هم دوست داشتم.

دوست داشتید جای آنها باشید؟

بیشتر دوست داشتم ببینمشان و با آنها ارتباط برقرار کنم.

ارتباط برقرار کردن چرا؟

به نظرم شخصیت‌های ماورایی می‌رسیدند.

برای برنامه کودک نقاشی هم می‌فرستادید؟

نه.

چرا؟

آدم کوچکی بودم که مثل بزرگ‌تر‌ها فکر می‌کند.

عروسک‌ها؟

با عروسک‌ها هم نمی‌توانستم ارتباط برقرار کنم.

برای چه؟

می دانستم واقعی نیستند.

چه کسی شما را به تلویزیون آورد؟

شوقم. احساسم.

از شغلتان خسته هم می‌شوید؟

هرگز.

سر و کله زدن با بچه‌ها سخت است؟

در یک برنامه شسته و رفته کودک اصلا سخت نیست.

چطور ارتباط می‌گیرید با بچه‌ها؟

با نگاهم. و یک سلام از عمق دلم.

بچه‌های منزوی؟

باید حوصله کرد دیگر. سعی می‌کنم با آنها دوست شوم.

وقتی بچه‌ها در یک برنامه زنده حرکت نامعقولی انجام می‌دهند؟

من با بیننده یکی هستم.

عکس‌العمل‌تان چیست؟

کودک را به بیرون از استودیو هدایت می‌کنم.

کنجکاوی‌هایشان در کشف محیط استودیو معطوف چیست؟

دلشان می‌خواهد بدانند پشت دکور چه خبر است.

اگر بخواهند به چیزی دست بزنند؟

دور از چشم کارگردان و تهیه‌کننده باشد، همراهی‌شان می‌کنم.

مادرها در چه فاصله‌ای از بچه‌هایشان قرار دارند؟

کم است ولی به نظر بچه‌ها زیاد می‌آید.

دشوارترین بخش اجرای زنده برایتان چیست؟

زمانی که صدا به صدا نمی‌رسد.

با بچه‌ها هستید همیشه می‌خندید؟

همیشه.

وقتی حال خودتان خوب نیست؟

حتی وقتی غصه دارم می‌خندم.

گاهی لازم نیست سرشان داد بکشید؟

لازم است با آنها جدی برخورد کنی.

دیدن صحنه کتک خوردن یک بچه؟

چشم هایم را می‌بندم.

دخالت هم می‌کنید؟

اگر لازم باشد غیرمستقیم.

مردم ما حقوق کودکان را می‌شناسند؟

نه. زیاد نه.

پس این که می‌گویند زمانه، زمانه فرزندسالاری است؟

برای جبران کمبودهای کودکی خودمان است.

بچه لوس؟

تا یک حدی می‌توان در کنارشان بود.

در زندگی عادی لحنتان چه فرقی با جلوی دوربین دارد؟

خیلی آرام‌تر هستم. و البته خونسردتر.

جلوی آینه می‌ایستید چه می‌بینید؟

خود واقعی‌ام را.

چه شکلی است؟

یک موجود بی‌آزار، ساده، بی‌سیاست و عاشق‌پیشه.

عصبانی می‌شوید؟

وقتی حقوقم را زیر پا می‌گذارند.

زیاد می‌گذارند؟

بستگی به معاشرانم دارد.

رشته دانشگاهی؟

پژوهشگری اجتماعی.

دلتان نمی‌خواهد کار بزرگسال انجام دهید؟

نه. ولی بازیگری را دوست دارم. در یک کار عمیق و ماندگار.

چرا امتحانش نمی‌کنید؟

پیشنهادها سطحی بوده‌اند.

بالاخره باید از یک جایی شروع کرد.

خاله نرگس را فدای شهرت بیشتر نمی‌کنم.

دنیای شما چه رنگی است؟

سبز پررنگ.

موسیقی که گوش می‌دهید؟

موسیقی سنتی. گاهی هم پاپ.

وقتی با یک عروسک حرف می‌زنید مخاطب شما عروسک‌گردان است یا خود عروسک؟

قطعا خود عروسک.

یعنی برایتان هویت مستقل دارند؟

بله. خیلی هم این هویت پررنگ است.

ولی گفتید بچه بودید نداشتند.

حالا که به آنها نزدیک شدم، این فانتزی کودکانه را باور کردم.

حال و هوای کودکی؟

لطیف و بهاری.

تجربه جنگ؟

برای ما مثل یک بازی بچگانه بود.

نسل شما طعم محرومیت را چشیده است؟

نه. طعم واقعی محبت و دوست داشتن را چشیده است.

وقتی سیاست‌های رسانه به شما تحمیل می‌شود؟

زیر بار نمی‌روم. سخت است پذیرفتنش.

اصلا دست و پا گیر است این سیاست‌ها؟

تا جایی که به نفع مردم و به نفع فرهنگ باشد نه.

دلتان نمی‌خواهد دوباره به دوران کودکی برگردید؟

دلم می‌خواهد حال و هوای کودکی و حقیقت کودکی را امروز هم تجربه کنم.

اگر برگردید چه چیزی را تکرار می‌کنید؟

خوشحال کردن پدرم با دم کردن یک چای و راضی کردن مادرم با حرف‌شنوی.

نقطه‌ای در زندگی تان بوده که از آن پشیمان باشید؟

بله. هست. قطعا هست.

نمی توانید درباره‌اش حرف بزنید؟

جهل و تصمیم‌های سطحی اوایل جوانی.

تابستان‌های کودکی؟

دیگر تکرار نشد.

افطار؟

اوج زندگی.

اهل بازی‌های رایانه‌ای هم هستید؟

نوجوان بودم چرا. ولی حالا نه.

وقتی کودک بودید موهای دوستانتان را هم می‌کشیدید؟

بیشتر گوششان را می‌کشیدم.

کسی به شما نمی‌گفت آن‌قدر جیغ نزن؟

جیغ جیغو نبودم. آرام و معاشرتی بودم.

برنامه آینده؟

قرار گرفتن در مسیر خداوند. ترک کردن.

ترک کردن چه؟

عادت‌های زشت.

آخر قصه‌تان؟

عاقبت به‌خیری.

الناز اسکندری / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها