زن جوان میگوید: آقای قاضی سه سال از بهترین روزهای زندگیم را درکنار مردی گذراندم که کوچکترین اعتمادی به من ندارد. با این وجود سعی کردم بدبینیهایش را تحمل کنم اما وقتی متوجه شدم با بهترین دوستم تماس گرفته و از من بدگویی کرده خیلی بههم ریختم و از همان لحظه تصمیم به جدایی گرفتم.
وی ادامه میدهد: چند شب پیش یکی از دوستانم به خانهام آمد و از من خواست کمی در رفتارهایم تجدید نظر کنم. خیلی تعجب کردم. او از دعوای من و همسرم خبر داشت و وقتی از او پرسیدم که چطور از دعواهای ما با خبر است ناباورانه گفت که همسرم با او درددل کرده است. همسرم چند روز پیش با دوست صمیمیام تماس گرفته و از من بدگویی کرده بود. او رازهای زندگی ما را برای دوستم تعریف کرده و از او مشورت میخواست. باورم نمیشد چطور ممکن است مردی به دوست همسرش زنگ بزند و شروع به بدگویی کند. من هم وقتی این موضوع را شنیدم تصمیم به جدایی گرفتم. چون دیگر کوچکترین علاقهای به او ندارم. مگر میشود در کنار این مرد زندگی کرد و به او اعتماد داشت.
حرفهای این زن که به پایان میرسد مرد جوان به قاضی میگوید: آقای قاضی باور کنید هزار بار از او عذرخواهی کردم اما او حاضر نیست مرا ببخشد. انسان جایزالخطاست، درست است من اشتباه کردم نباید با دوستش تماس میگرفتم و از او بدگویی میکردم اما در آن شرایط تصور نمیکردم این موضوع باعث ناراحتی همسرم شود. او زن خوبی است اما بیشتر اوقات لجبازی میکند و من عصبی میشوم. میخواستم با کسی درددل کنم تا کمی آرام شوم. فکر نمیکردم به خاطریک اشتباه همسرم ساز جدایی کوک کند.
وی ادامه میدهد: وقتی این موضوع را متوجه شد وسایلش را جمع کرد و به خانه پدرش رفت، بعد از آن هرچه با او تماس گرفتم جوابم را نداد حتی به خانه پدرش رفتم، اما هیچ کس در را به رویم باز نکرد تا اینکه از خواهرش شنیدم همسرم قصد جدایی دارد. وقتی پی به این موضوع بردم حال و روزم بههم ریخت. شبها کابوسهای وحشتناک میبینم و مثل دیوانهها از خواب میپرم. دلم میخواست زمان به عقب برمیگشت و من هرگز چنین اشتباهی مرتکب نمیشدم. ای کاش همسرم مرا ببخشد. در این چند روزی که او خانه را ترک کرده، زندگی برایم مثل یک جهنم شده است. من نمیتوانم بدون همسرم زندگی کنم،زندگی بدون او برایم سخت است.
بعد از اظهارات این مرد، قاضی سعی کرد زن جوان را از جدایی منصرف کند، اما سمیرا باز هم اصرار به جدایی داشت و حاضر نشد از تصمیمش منصرف شود. زن جوان اصرار به جدایی داشت و مرد با التماس از او میخواست که به خانه برگردد و از اشتباه او بگذرد. برای همین در نهایت قاضی رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.
مشکلات کوچک را بزرگ نکنید
دکتر حسن عشایری / روانشناس: گاهی اوقات زندگی مشترک زوجها به جدایی ختم میشود اما هیچ دلیل موجهی برای آن وجود ندارد. زن و مرد در همه زمینهها با هم تفاهم دارند و از همه نظر با هم در یک طبقه هستند. اتفاقا خیلی هم عاشق یکدیگر هستند و حتی نمیتوانند بدون هم زندگی کنند. ولی با این وجود راهی دادگاه خانواده میشوند تا برای همیشه از هم جدا شوند. این افراد از یک اختلاف ساده یا مشکل ساده برای خود بحرانی درست میکنند و سرانجام راهی دادگاه خانواده میشوند. میشود اینگونه مشکلات را نه با جنگ و دعوا بلکه با صحبت و آرامش حل کرد و به یک نتیجه قابل قبول دست یافت. نتیجهای که از نابود شدن یک زندگی جلوگیری و زوج را به ادامه زندگی مشترکشان تشویق کند. به نظر من نباید یک مشکل ساده و کوچک را بزرگ کرد. نباید عجول بود و اختلافنظرها را سخت گرفت و خیلی راحت به جدایی فکر کرد. خیلیها در زندگیشان از خیلی چیزها میگذرند. چیزهایی که شاید اساسیترین و مهمترین خواستهشان باشد ولی گذشت میکنند. برای همین از اختلاف نظرهای ساده و مشکلات کوچک هم میتوان بسادگی گذشت و آن را با گفتوگو حل کرد. زن و مرد باید با هم صحبت کنند و از مشکلات هم باخبر شوند و پس از آن درصدد حل آن برآیند. نه اینکه با بروز کوچکترین مشکل به جدایی فکر کنند. البته در این پرونده، مرد به جای درد دل با دوستش میتوانست از یک مشاور کمک بگیرد. زنان بر افشا نشدن راز زندگی بخصوص در میان جمع دوستان تاکید دارند و زمانی که متوجه افشای این موضوعات میشوند، حس میکنند حفاظ اطراف خانهشان از هم پاشیده شده است.
سیما فراهانی / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد
یعنی این خانوم تو زندگیش هیچ وقت نرفته پیش كسی حتی یه نفر گله یا شكایتی از شوهرش بكنه بعید می دونم ،فرق این خانون باشوهرش این كه به گوشش رسیده حرفا همین،
چقدر خوبه كه بعضی وقتا كر باشیم و فكر كنیم كه نشنیدیم