علیقلی صفروف از تجار ثروتمند تبریز بود. وی زمانی که جوانی پرشور و فعال بود در روسیه وترکیه پدرش را درکار تجارت یاری میداده است. در این ایام وی با مهاجران رانده از ستم ایرانیان رابطه برقرار میکند و به یاری مادی و معنوی آنان میشتابد. در گرماگرم آزادیخواهی هم میهناناش، کار تجارت را رها میکند و با کولهباری از تجارب ارزنده و غنی به تبریز برمیگردد و آنچه را که از شیوه های اعتراض و عصیانهای مردم فقیر و بپاخاسته ترک و روس فراگرفته بود، در اختیار آزادیخواهان کشورش قرار میدهد.
صفروف مانند دانتوان اولین ضرورت یک ملت را بعد از نان، دانش و آگاهی میدانست . بنابراین برای آگاه کردن مردم، اولین روزنامه فکاهی و رادیکال «احتیاج» را انتشار میدهد. با این کار وی نمونهای از ژورنالیسم مترقی و خالی از سانسور را به نمایش میگذارد.
اولین شماره احتیاج با چاپ سنگی به تاریخ 16 محرم 1316 ه.ق (9-1898 میلادی) انتشار مییابد. روزنامهای که تاریکاندیشی را در آن راهی نبود.
روزنامه فکاهی سیاسی احتیاج سومین روزنامه ملی و غیردولتی پیش از صدور فرمان مشروطیت در ایران است که در تبریز انتشار یافته است.
«روزنامه احتیاج تنها روزنامهای است که برخلاف اکثر روزنامههای آن زمان بیپرده و جسورانه از وابستگی شدید ایرانیان به صنایع و علوم و دستاوردهای نوین اروپا سخن میگوید وریشخندگونه قدرتمندان سیاسی و اقتصادی کشور را مورد سؤال قرار میدهد. علیقلی با گزینش عنوان احتیاج برای روزنامه خود، در حقیقت خواسته است نیاز علمی و صنعتی را در ایران یادآور شود و در رفع احتیاجات مصرفی و واردات کالاهای خارجی به کوشش برخیزد...
روزنامه احتیاج در فضای تبآلود حکومت استبدادی محمدعلی میرزا در برابر غفلتها و خیانتها به مبارزه برمیخیزد و مسئولیت دولتیان را در قبال ملت و کشور آگاهانه جستجو میکند.»
ادوارد براون معتقد است «اولین روزنامه هجائی و فکاهی که به شیوه ریشخند انتقادی – فکاهی [در ایران] منتشر شده نامه طلوع است که در سال 1318 ه.ق (1-1900 میلادی) از طرف عبدالحمیدخان متینالسلطنه که بعدها نماینده دوره دوم مجلس شورای ملی گشت، تاسیس یافت.» لکن با توجه به تاریخ نشر شبنامه (1310 ه.ق) وروزنامه احتیاج (1316 ه.ق) برخلاف نظر ادوارد براون، علیقلی صفروف نخستین بنیانگذار جریده فکاهی وانتقادی در ایران است.و برای اولین بار از طنز که برندهترین وسیله مبارزه علیه حماقت صاحبان زور و زر است، استفاده کرده است.
صفروف در روزنامه احتیاج با قلم طنزآمیزش به وضعیت رقتآور نان یعنی به کمیابی، گرانی و نامرغوبی آن و بازار پرآشوب نانوایان و محتکران میتازد. مسئولان را به خاطر بیتوجهی به بهداشت عمومی شهر و گل و لای کوچه و خیابانهای تبریز، به ریشخند میگیرد. از نیاز مبرم ایرانیان به کالاهای خارجی حتی به قوری چای سخن میگوید.
بهمین جهت صفروف با عکسالعمل تند و خشن صاحبان قدرت روبرو میشود و روزنامه احتیاج به شاخ غول سانسور گرفتار میآمد. نیتجه آن که به دستور حکمران آذربایجان حاج علیقلی به کیفر توهینآمیز چوب وفلک – که مخصوص دزدان و راهزنان بود – محکوم میشود. صفروف نخستین روزنامهنگاری است که مورد آزار و اذیت فیزیکی قرار گرفته است.
وی پس از توقیف روزنامه احتیاج، دست از مبارزه قلمی برنمیدارد. و روزنامه دیگری را بنام «اقبال» منتشر میسازد. (29 ربیعالاول 1316 ه.ق برابر با 7 اوت 1898 میلادی.) شماره اول اقبال در واقع هشتمین شماره از روزنامه احتیاج بود. اقبال نیز پس از مدتی تعطیل شد.
علی قلی صفروف قبل از انتشار روزنامه احتیاج یعنی در سال 1310 ه.ق برابر با 3-1892 میلادی شبنامهای را نیز در زمانی که سانسور دولتی به اوج خود رسیده بود، پنهانی مینوشت و در تبریز پخش میکرد. شبنامه بطور مرتب ومنظم منتشر نمیشد و شکل روزنامه را نداشته است. این شبنامه به زبان طنز نوشته میشد و الهامبخش اندیشههای نوینی بوده است.
قبلا اشاره شد که صفروف بنیانگذار شبنامه در ایران است. استاد بزرگوار سید فرید قاسمی در کتاب خودشان «سرگذشت مطبوعات ایران، جلد 1، ص118» شخص دیگری بنام میرزا فتاح گرمرودی، نویسنده «کتاب شبنامه» را، بنیانگذار شبنامه دانسته است. ایشان مینویسند : میرزا فتاح گرمرودی، کتاب شبنامه را «در پاسخ به کتاب یک انگلیسی که در آن کتاب ایران و ایرانی به ویژه زنان ایرانی به باد ناسزا گرفته شدهاند، نوشته است. او حدود نیم قرن پیش از آقاقلی (علی قلی صفروف) ناشر «شبنامه» این واژه را بکار برده است. بدین ترتیب آنان که ساخت این واژه را در ایران به آقاقلی نسبت میدهند، نظرشان مردود است.»
محقق گرانمایه آقای سیدفریدقاسمی به این نکته توجه نکردهاند که «کتاب شبنامه» میرزا فتاح گرمرودی با «شبنامه» ای که صفروف انتشار میداد، دارای معنا و مفهوم وهدف یکسانی نبوده است.
شبنامه را صفروف زمانی چاپ میکرد که سانسور دولتی جریان اطلاعات را به انحصار خود درآورده بود و عرصه را به نشریات آزاد و بالندگی آنها سخت تنگ کرده بود. به سخن دیگر دهان روزنامهنگاران دوخته و زبانشان بریده شده بود.
علیقلی صفروف در چنین فضای تبآلود سیاسی، برای شکستن سد سانسور و مبارزه با نظام تجاوزگر زمان و آگاهی رساندن به جامعه مجبور شد، مطالب خود را پنهانی چاپ کند و نام آن را به جای «روزنامه» وبه طنز و تمسخر «شبنامه» نامگذاری کند. شبنامه در تاریکی شب به دور از چشم سانسورچیها به در و دیوار چسبانده میشد و بدین ترتیب با مردم ارتباط برقرار میکرد. در صورتی که «شبنامه» گرمرودی دارای چنین انگیزه و معنا ومفهومی نبوده است. سخن بر سر واژه خالی «شبنامه» نیست بلکه منظور بار اجتماعی و سیاسی و اهداف و خط مشی آن است. بنابراین بنیانگذار شبنامه با چنان تعریف وتوصیفی که از آن بعمل آمد همان ژورنالیست مبارز و فرهیخته علیقلی صفروف میباشد.
کسروی مینویسد صفروف برای کسب آگاهی از کارهای پشت پرده و نامردمی محمدعلی میرزا – ولیعهد – مدتی در دستگاه او زیر عنوان «راپورتچی باشی» کار میکرده و از این راه آزادیخواهان را از گرفتاریها نجات میداده است.
در کار چاپ و نشر روزنامه، صفروف را «حاجی قلی دوزفروش [دوز ساتان] و [روحانی مبارز شهید سید حسین] شریفزاده و مرحوم میرزا محمدعلی خان تربیت وحسنخان ناظمی کارمند اداره مالیه،یاری میکردند.»
شادروان حاجی صفروف در زمره مبارزان بزرگ و کمتر شناخته شده آذربایجان در عصر مشروطهخواهی است. متاسفانه دانستههای ما درباره زندگانی سراسر پیکار او، با استبداد و استعمار بسیار ناچیز است. حتی فرزند او نیز درباره پدرش معلومات بسیار اندک و ناقصی دارد و این معلومات کم نیز خالی از اشتباه نمیباشد. از آن جمله این که او مینویسد : «پس از تعطیل شدن روزنامه آذربایجان» روزنامه احتیاج انتشار یافته است.» در صورتی که میدانیم، حقیقت درست برعکس میباشد. دیگر این که فرزندش تعداد شمارههای چاپ شده احتیاج را جمعا هفت نسخه نوشته است. در صورتی که از این روزنامه تنها هفده شماره انتشار یافته است. ناگفته نماند که ممکن است این اشتباه آخری لغزش چاپی باشد.
شگفتا که صفروف به علت نامعلومی در سال 1326 ه.ق برابر با فوریه 1908 میلادی خودکشی میکند. «از وی سه پسر بیادگار میماند که زیر حمایت ستارخان قرار میگیرند. بعدها دو نفر از فرزندانش به استخدام اداره راه تبریز درمیآیند ونفر سومی در اداره دارائی بکار می پردازد.
فرزند بزرگ صفروف بنام صفرعلی گیسان در محاصره یازده ماهه تبریز همراه فدائیان در کنار ستارخان میجنگید»
روزنامه هفتگی آذربایجان ارثیه گرانبهائی است که از وی به یادگار مانده است. برای آشنائی با قلم طنز صفروف ابیاتی چند از اشعار او را تحت عنوان «ملانصرالدینه جواب» که در شماره اول روزنامه هفتگی آذربایجان چاپ شده، در زیر میآوریم. وی ماهرانه پلیدیها و خرافات زمانه خود را به تمسخر گرفته است.
منبع: عبدالحسین ناهیدی آذر، سایت ادبی - تحقیقی رضا همراز
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد