در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
پسر جوان در سرما و با لباسهای کثیف و پاره کنار خیابان خوابیده بود. عسگری او را چند بار صدا زد، ولی پسر عکسالعملی نشان نداد تا جایی که صاحب رستوران فکر کرد که او مرده ولی با تکان خوردن پسر فهمید که او زنده است و نفس میکشد.
محمود عسگری که وضعیت وخیم پسر جوان را دیده بود، او را داخل مغازه برد و به او رسیدگی کرد. وقتی از پسر سوالاتی درباره هویتش کرد، متوجه شد که پسر کر و لال است.
صاحب رستوران درباره روزی که پسر را پیدا کرد میگوید: وقتی پسر را با آن وضعیت بد پیدا کردم و به مغازه بردم، هیچ چیز از او نمیدانستم، فقط اسم و فامیلش را روی کاغذ مینوشت و آن زمان فهمیدم که اسمش روحالله است. روحالله به سمت ترکیه اشاره میکرد و اول ما فکر کردیم از ترکیه آمده، ولی با توجه به این که اسمش را به فارسی مینوشت، شک کرده بودیم که شاید هم اهل ترکیه نباشد، اما با این حال او را چند بار تا نزدیک ترکیه فرستادیم و او هر بار با کارت مغازه و آدرسی که روی کارت نوشته شده بود، به سلماس برگشت.
هیچ کس آن زمان در سلماس نمیدانست که روحالله اهل سمیرم است و خانوادهاش به دنبالش میگردند. حتی به فکر کسی هم نرسیده بود که پسر جوان سمیرمی به قصد رفتن به جنوب از خانه خارج شده ولی سر از ترکیه درآورده است. او چند ماه در ترکیه آواره بود تا این که خود را به مرز رسانده و در آنجا دستگیر و زندانی شده است. او پس از آزادی با یک تانکر به سلماس آمده و در جاده کمربندی این شهر پیاده شده بود.
پسرعموی روحالله هم که تا قسمتی در جریان اتفاقاتی که برای او افتاده است قرار دارد، میگوید: پدر و مادر روحالله از پیداشدنش نا امید شده بودند. از زمانی که او به قصد رفتن به قشلاق از خانه خارج شده بود، یعنی حدود 12 سال پیش کسی در سمیرم از او خبر نداشت. بعدها هم از اشارههایی که روحالله میکرد فهمیدیم زمانی او برای رفتن به جنوب راهی جاده شده است، کنار جاده برای یک ماشین دست بلند کرده و به آنان فهمانده است که میخواهد به جنوب برود و راننده ماشین هم او را سوار کرده است. روحالله زمانی که به خود آمده متوجه شده که در ترکیه است. از اردیبهشت تا بهمن ماه در آنجا میماند و نمیتواند به ایران باز گردد تا این که با یک ماشین نفتکش به ایران آمده و چون مسیر را بلد نبوده، راننده تانکر او را در سلماس پیاده کرده و خانواده عسگری او را پیدا کرده و از او نگهداری کردند.
پسر جوان زمانی که از ترکیه به سمت ایران میآمد، به دلیل نداشتن مدارک شناسایی از طرف مرزبانی دستگیر شد و 15 روز در خوی زندانی میشود. اسم و فامیل روحالله در سیستم آگاهی خوی ثبت شده است. یکی از اقوام روحالله که در آگاهی سمیرم کار میکند در سال 87 اسم و فامیل او را در سیستم آگاهی بین زندانیان میبیند و این موضوع سرنخی میشود برای پیدا کردن پسر جوان.
زمانی که خانواده روحالله صادقی از موضوع باخبر میشوند به خوی میروند و چون ماجرای دستگیری روحالله برای سالها قبل بوده، آگاهی نمیتواند به آنها کمکی کند ولی خانواده او نا امید نمیشوند و به جستجو ادامه میدهند.
پسر جوان در طی این 12 سال از جستجوی خانوادهاش برای پیدا کردن او خبر نداشت و مانند یکی از اعضای خانواده عسگری کنار آنها زندگی میکرد تا این که دوازدهم اسفند 93 روحالله که حالا 35 سال دارد به آغوش خانوادهاش بازگشت. روحالله پس از چند سال به خانه برادر صاحب رستوران رفته و نزد آنها زندگی میکرد. محمد عسگری از روحالله مانند پسرش مراقبت میکرد و جوان گمشده روزها در نمایشگاه او کار میکرد.
او میگوید:روحالله مثل پسر خودم شده بود و هم در خانه و هم در نمایشگاه خودرو کنارم بود. مانند اعضای خانوادهام از او مراقبت میکردم. از زمانی که به شهر خودش برگشت، انگار یکی از فرزندانم رفته و کمی از این موضوع ناراحتیم، هم من و هم خانوادهام. در کنار این ناراحتی از اینکه روحالله سرانجام پیش خانوادهاش برگشته، خیلی خوشحالم. در این مدت خیلی تلاش کردیم تا خانواده او را پیدا کنیم، اما از هر راهی که میرفتیم به بنبست میرسیدیم.
روحالله صادقی طی برگزاری مراسمی که ستاد پیشگیری و حفاظت اجتماعی دادگستری سلماس تدارک دیده بود و با حضور فرماندار و رئیس دادگستری سلماس از خانواده عسگری خداحافظی کرد و به سمیرم بازگشت.
در سمیرم اما اوضاع جور دیگری است. همه فامیل برای دیدن روحالله بعد از 12 سال به خانه پدر او میروند.
علی صادقی بعد از پیدا شدن پسرش فقط خدا را شاکر است و میگوید: سالها شب و روز به درگاه خدا دعا کردم تا پسرم پیدا شد. حالا هم دیگر از خدا چیزی نمیخواهم. در این مدت برای پیدا کردن پسرم خیلی تلاش کردم و به هر جا که به ذهنم میرسید سر زدم، اما هیچ اثری از روحالله نبود. برخی به من میگفتند پسرم مرده است، اما من هیچ وقت امیدم را از دست ندادم و حسی به من میگفت که پسرم یک روز نزد من میآید. وقتی متوجه شدیم او مدتی را در زندان شهرستان خوی بوده، بارقهای از امید در دل ما روشن شد. سریع خود را به این شهر رسانده و برای یافتن او به پلیس آگاهی رفتیم. اما بعد از آزادی او از زندان کسی از سرگذشتش خبر نداشت. روزی که او را پیدا کردم بهترین روز زندگیام بود. خانواده عسگری در این مدت از پسرم مراقبت کردند و اگر آنها نبودند شاید هیچ وقت به پسرم نمیرسیدم.
حال و روز پدر و مادر روحالله وصفنشدنی است. پدر و مادری که 12 سال به این فکر میکردند که پسرشان کجاست و چه میکند. شاید حتی زمانی از بازگشتش ناامید شده باشند، اما حالا که پسرشان را صحیح و سالم در کنار خود میبینند در پوست خود نمیگنجند.
غزاله مالکی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: