کیهان:روسیه پوتین، پیامدهای قتل نمتسوف
«روسیه پوتین، پیامدهای قتل نمتسوف»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛قتل باریس نمتسوف در نزدیکی کرملین نقطه آغاز بروز یک جنبش اعتراضی علیه مقامات روسیه شده و شواهد و قرائن نشان میدهد که غرب از این مسئله به عنوان یک دستور کار برای تضعیف «روسیه پوتین» استفاده میکند و سعی دارد با توسعه دادن به ابعاد و پیامدهای آن روسیه را به دوره یلتسین برگرداند. در خصوص این موضوع گفتنیهایی وجود دارد:
1- نمتسوف در اواخر سال 1990- سال آخر ریاست جمهوری یلتسین- از فرمانداری «نیژنی نوگو رود» به معاونت نخستوزیر روسیه رسید که عمدهترین دلیل ارتقاء سریع او، ارتباط ویژه او با غرب و به ویژه سازمان اطلاعاتی آمریکا بود. او در زمان ریاست جمهوری پوتین به یکی از مخالفان سرسخت حکومت تبدیل گردید بدین جهت او بارها بازداشت شد و به زندان افتاد و در سالهای اخیر عملاً به رهبر مخالفان تبدیل شده بود و از این رو نمتسوف چند ساعت قبل از آنکه با شلیک چهار گلوله از پای درآید، در یک گفتوگوی رادیویی از ساکنان مسکو خواست که در تظاهرات روز یکشنبه گذشته شرکت نمایند. این موضوع سبب شد که در جریان قتل او، انگشت اشاره بسیاری به سمت مقامات روسیه چرخانده شود. اما مقامات مسکو به خوبی میدانستند که قتل فردی در اندازه و با سابقه باریس نمتسوف پیامدهای فراوانی دارد و به تقویت موضع غربگرایان در روسیه و کشورهای پیرامونی آن منجر میشود. کما اینکه «ولادیمیر پوتین» حدود دو ماه پیش در سخنرانی خود گفته بود: «غرب به دنبال راهاندازی انقلاب نرم در روسیه است» با این وصف میتوان گفت مقامات روسیه در زمان کشته شدن رهبر مخالفان در وضعیت هوشیاری بودهاند و از این رو فرضیه قتل او توسط پلیس امنیتی مسکو قابل قبول نیست.
2- باریس نمتسوف 55 ساله که رهبری «حزب همبستگی روسیه» را در دست داشت، علیرغم تلاش زیاد از نفوذ مردمی آنچنانی برخوردار نبود. آخرین نظرسنجیها بیانگر آن بود که در حالی که پوتین در نزد 86 درصد مردم روسیه دارای مقبولیت بود، نمتسوف کمتر از 3 درصد محبوبیت داشت. بنابراین شخص نمتسوف، حزب او و جریانی که او معرف آن به حساب میآمد، در اندازهای نبودهاند که برای روسیه و رئیس جمهور آن دردسرساز باشند.
بعضی از تحلیلگران در ماجرای قتل نمتسوف انگشتهای خود را به سمت سرویسهای اطلاعاتی غرب و بخصوص سیا نشانه رفته و معتقدند از آنجا که غرب از زنده نمتسوف به جایی نمیرسید، به مرده او دل بست و از این رو قتل مشکوک او را به غرب نسبت دادهاند. در کنار این بحث این موضوع مطرح میشود که کشته شدن رهبر مخالفان برای غرب مطلوب نیست و برای تحریک احساسات و مدیریت صحنه افکار عمومی، نیاز به قتل فردی در اندازه رهبر مخالفان نیست. اما در عین حال فرضیه قتل او توسط سرویسهای غرب زمانی قوت بیشتری مییابد که غرب از زمان کشته شدن نمتسوف، تلاش برای گسترش دایره کشمکش از مسکو به شهرهای دیگر و حتی به کشورهای مجاور را آغاز کردهاند. از اینرو بعضی معتقدند غرب به یک تلاش سریع برای دور کردن دستهای روسیه از شرق اوکراین نیاز داشت و این در حالی بود که مذاکره طرفهای این موضوع به جایی نرسیده بود. با این وصف پوتین ناچار است ثبات داخلی را اولویت بیشتری بخشد و دامن از ماجرای اوکراین برچیند. بنابراین نظریه ارتکاب قتل توسط سرویسهای غرب توأم با معمای جدی است و برای رسیدن به جواب دقیق باید در انتظار خبرها باقی ماند.
یک نظریه سوم هم وجود دارد و معتقد است که ترور باریس نمتسوف توسط راستگراها به وقوع پیوسته است. راستگرایان روسیه یا همان ناسیونالیستها، نمتسوف و حزب او را به دلیل مواضع او در بحران اوکراین «خائن» میدانستند. راستگرایان یا همان «نئونازیستها» فعالیت خود را از سالهای 1372-1373 آغاز کردند و 4 سال بعد در شهرهای مسکو، سنتپترزبورگ و ولگاگراد فعالیت خود را گسترش دادند. یک احتمال آن است که راستگرایان، نمتسوف را به خاطر تندرویهایش علیه مسکو به قتل رساندهاند. این فرضیه اگرچه کاملاً دور از ذهن نیست اما به نظر میآید دستگاههای امنیتی روسیه با توجه به هشدار دو ماه پیش پوتین، احتمال وقوع چنین قتلی را میدادهاند و لذا این فرضیه هم تا حد زیادی ضعیف به نظر میآید.
3- پاسخ به اینکه چه کسی رهبر حزب «همبستگی» روسیه را به قتل رسانده است، از اهمیت زیادی برخوردار است، اما بیش از آن سرنوشت روسیه پس از ماجرای قتل باریس نمتسوف اهمیت دارد. غربیها چه او را به قتل رسانده باشند و چه نرسانده باشند، بزرگترین میراثدار نمتسوف به حساب میآیند. انتساب فوری قتل به دولت پوتین و دستگاه امنیتی آن و برگزاری تظاهرات در اوکراین و چندین کشور دیگر که در دوره اتحاد شوروی بخشی از این امپراتوری بودهاند، از آمادگی غرب برای استفاده از فرصت حکایت مینماید و قاعدتاً غرب این ماجرا را رها نمیکند و تلاش میکند از آن به مثابه پلی برای رسیدن به مسکو استفاده نماید.
در این بین دو سؤال اساسی وجود دارد: آیا اولاً این ماجرا ظرفیت شکلدهی به یک جنبش مؤثر اجتماعی را دارد؟ و ثانیاً آیا غرب با هدف سرنگون کردن پوتین و جریان حامی وی پرونده قتل نمتسوف را پیگیری مینماید یا هدف غرب صرفاً تضعیف روسیه و کاستن از موقعیت و محبوبیت پوتین است. شواهد و قرائن بیان کننده آن هستند که در حال حاضر و تا مدتهای نامعلوم، جایگزینی برای پوتین و حزب او وجود ندارد و از این رو دست زدن به ترکیب روسیه که دارای تبعات امنیتی و سیاسی گستردهای است و شرایط شرق اروپا را کاملاً ملتهب مینماید، به نفع غرب نیست ولی از سوی دیگر رشد سریع روسیه در دوره پوتین و مدودف هم برای غرب غیرقابل قبول است. به نظر میآید غرب بین گزینه حذف پوتین قوی و کار با پوتین ضعیف به گزینه دوم علاقهمندتر باشد.
4- غرب میداند که قتل نمتسوف کار هر کس که باشد، آن قدر ظرفیت ندارد که به یک تحول کیفی در سیاستهای مسکو منجر شود. غرب با نگاه به ساختار و سابقه امنیتی روسیه و نحوه مواجهه دستگاه امنیتی آن با پدیدههایی نظیر نمتسوف، روی خطاهای دستگاه امنیتی روسیه حساب باز کرده است. غربیها معتقدند مسکو در مواجهه با مشکل، سریعترین و در عین حال سختترین گزینه را انتخاب میکند و از این رو میتوان او را به دام انداخت. غرب به زمانی چشم دوخته است که سرویس امنیتی روسیه در مواجهه با معترضان به شلیک متوسل شود و این بار کشتههایی پدید آیند که در انتساب آنها به پلیس و دولت روسیه تردید نباشد. در این شرایط میتوان جمعیتهای بیشتری به میدان آورد و کار دولت را با دشواری جدی مواجه کرد. غرب معتقد است در چنین شرایطی دولت اولین قربانی است و اگر پوتین تحت فشار به تغییر دولت تن دهد، در واقع امتیازدهی به غرب را آغاز کرده و این از سوی دیگر سبب کاهش جدی نفوذ او در میان مردمی که وی را به خاطر ایستادگیهایش در برابر غرب، دوست دارند میشود. آن وقت این کاهش محبوبیت، جرأت مخالفان را بیشتر کرده و دائماً بر تعداد آنان میافزاید و در نهایت این وضعیت حزب پوتین را به شدت تضعیف میکند.
5 - روسیه حداقل از زمانی که اولین کودتاهای مخملی را در اطراف خود مشاهده کرد، امکان تسری آن به روسیه را جدی گرفت و در طول این - حدود - 10 سال تلاش کرد تا ساختار خود را مطابق با الگوی امنیتی جدید، تغییر دهد و تا حد زیادی هم تغییر داده است. روسیه در این میان در مواجهه با داخل از روش «مهار نرم» استفاده میکند. نمونههایی از این سیاست را میتوانیم در جریان مواجهه دولت با مخالفان پس از انتخاب دوباره پوتین به ریاست جمهوری روسیه ملاحظه کنیم. در جریان این تظاهراتها دستگاه امنیتی و پلیس در حین کنترل روند مخالفت از روش مألوف روسیه استفاده نکرد و لذا کشتهای روی دست دولت باقی نماند.
روسیه طی سالهای اخیر در مواجهه با خارج از روش «ضربه قاطع» استفاده کرده است. نمونهای از این مسئله را در مواجهه قاطع روسیه با استقلال شبه جزیره کریمه در جنوب اوکراین و حمایت از روستبارهای ساکن در شرق اوکراین مشاهده کردهایم. این در حالی است که پیش از این آمریکاییها ادعا میکردند ارتش ایالات متحده آن قدر توانایی دارد که بحرانهای امنیتی را با سرعت و با ضربه قاطع مهار کند که البته طی ۱۰ سال گذشته این ادعا کاملا با شکست مواجه بوده است.
مقامات روسیه و به خصوص دستگاههای امنیتی، اطلاعاتی و پلیس آن طی سالهای اخیر مطالعات زیادی روی راههای مهار انقلابهای رنگی و خنثیسازی توطئه نرم غرب انجام دادهاند در این میان استفاده از تجربه موفق ایران در حدود 30 سال مهار حرکتهای غرب و از جمله انقلابهای رنگی، مورد توجه روسها بوده و هیاتهای ملاقاتکننده در مسکو و تهران فرمولهای معینی را برای مهار حرکت غرب به دست آورده و آنها را به محک تجربه هم زدهاند.
خراسان:به مردم دروغ نگوییم
«به مردم دروغ نگوییم»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛هیچ مسئولی حق ندارد به مردم دروغ بگوید پرواضح است که دروغگویی در شرع مقدس اسلام حرام و آ ن قدر مذموم و نکوهیده است که امام عسگری(ع) می فرماید: «همه بدی ها و پلیدی ها در یک اتاق گرد هم آمده و کلید آن دروغ است.» پس تکلیف دروغ گفتن از نظر شرع کاملا روشن است و گوینده دروغ مستوجب عقوبت سخت. اما این تنها یک طرف مسئله است، مسئله مهم و خطر دیگر دروغ گفتن از سوی هر کسی و هر مسئولی در هر رده ای، ضربه خوردن به اعتماد و اطمینان مردم است آن هم مردم عزیز ایران بزرگ، مردمی که همه سختی ها و مشقات و رنج های به پیروزی رساندن انقلاب اسلامی و تمامی سختی های دوران هشت سال دفاع مقدس و همه مشکلات ناشی از فشارهای سیاسی و تحریم های اقتصادی بر شانه های آنان بوده و هست.
مردمی که ناملایمات فراوانی را به خاطر رسیدن به آرمان های بلند انقلاب بزرگشان تحمل کردند و خواهند کرد چه برخی از مسئولان بفهمند، چه نفهمند و چه خود را به خواب غفلت بزنند یا نزنند و یادشان برود که مسئولیت، امانتی است که نظام از طرف مردم در اختیار آنان گذاشته و همه می دانند که چه سخت و وحشتناک است عقوبت خیانت در امانت. و بدیهی است که دروغ گفتن هر مسئولی در هر رده ای همانند کارشکنی، رشوه خواری، سوءاستفاده، حرام خواری، زد و بند، اختلاس، بی تعهدی، ناکارآمدی، بی لیاقتی و ... خود خیانتی در امانت خطیر مسئولیت محسوب می شود و آیا واقعا دروغ گفتن و ضربه زدن به اعتماد و اطمینان مردم و پشت پا زدن به خون شهیدان وطن و ترویج بدبینی و سوءظن، خیانتی نابخشودنی به کشور و مردم نیست؟ آن هم خیانت به مردمی که جان و وجود و فرزندانشان و همه داشته های مادی و معنوی شان را برای نگاهداشت و پاسداری از انقلاب بذل کرده اند مردمی که در هر شرایطی استوار و ثابت قدم از انقلاب و دین و میهنشان حفاظت و حمایت کرده اند اما متاسفانه برخی از مسئولان فقط هنگام رای گرفتن از مردم یاد آنان می افتند.
در حالی که همه مسئولان در تمامی رده ها در همه اوقات و احوال در هر مسئولیت اجرایی، قانون گذاری، نظارت، بازرسی و قضاوت باید به فکر خدمت صادقانه و بی منت به مردم باشند و کمر همت خود را برای توسعه و پیشرفت کشور محکم ببندند آری به این مردم فقط باید صادقانه و موثر خدمت کرد و نه تنها نباید کسی به ایشان دروغ بگوید بلکه حتی نباید به گونه ای رفتار کنند یا سخن بگویند که تلقی ناراستی و دروغ گفتن از رفتار و گفتار آنان در ذهن مردم ایجاد شود و مسئولان باید مراقب باشند که حتی به گونه ای سخن نگویند که حرف یکی در تناقض آشکار با سخن دیگر مسئول باشد و حرف ها و اظهارات مسئولان به گونه ای نباشد که تشخیص راست از دروغ برای عامه مردم دشوار شود با تحقق این مهم نه تنها به اعتماد و اطمینان مردم که اصلی ترین سرمایه دوام و بقای هر حکومتی است خدشه وارد نمی شود بلکه میزان همراهی هایشان با مسئولان برای فائق آمدن بر مشکلات، افزایش می یابد و مسلم است که با همراهی و همدلی مردم زمینه های رشد و شکوفایی کشور هر روز بیشتر می شود.باید بر این مسئله نیز تاکید کرد که همه مسئولان نظام اسلامی در تمامی رده ها در همه شئون رفتاری و گفتاری باید به گونه ای عمل کنند که نه تنها مورد اعتماد و اطمینان مردم بلکه الگوی مناسبی برای مسئولان دیگر کشورها باشند و البته رسانه های ما نیز باید اخبار و اطلاعات را دقیق و به دور از غرض ورزی های گروهی و جناحی در اختیار مردم قرار دهند نه این که خدای ناکرده حتی اندکی از آنان در مسیر شایعه پراکنی، دروغ گویی، تهمت زدن، سیاه نمایی و ... گام بردارند.
چرا که رسانه ها نیز نقش مهمی در سالم سازی فضای اخلاقی، فرهنگی، دینی، اجتماعی و سیاسی کشور می توانند داشته باشند.و البته آحاد مردم نیز در زندگی فردی و اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ضمن حساس بودن به دروغ گفتن دیگران خصوصا مسئولان باید خود را مقید و متخلق به همه شئون اخلاق انسانی اسلامی بدانند و راست گویی را زینت بی بدیل شرافت انسانی خود قرار دهند.
رسالت:این رسم ادای دین نیست!
«این رسم ادای دین نیست!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود گبرلو است که در آن میخوانید؛رهبر اندیشمند انقلاب اسلامی بار دیگر به بهانه دیدار سازندگان فیلم "شیار 143" با اشاره به گنجینههای سالهای دفاع مقدس مردم غیور ایران در سینما فرمودند: "قصور بزرگی اتفاق افتاده است که باید جبران بشود.ما پنجاه سال دیگر هم بایستی درباره دفاع مقدس بنویسیم، بگوییم، توصیف کنیم. انواع و اقسام هنرها را به خدمت بگیریم برای اینکه این حادثه عظیم را تبیین کنیم."
تذکر و یادآوری به موقع رهبر عزیز انقلاب خط روشن و شفافی را میتواند برای سینمای ایران تبیین کند. در سالهای پس از جنگ و در سینمای انقلاب اسلامی فیلمهای زیاد و جذابی ساخته شده و میشود گفت توانسته مخاطبین نسبی را به سینما بکشاند و رونق را در مسیر تولید و گردش اقتصادی سینما تا حدی برآورده سازد اما آنچه که در این سالها و بخصوص در جشنواره فیلم فجر امسال شاهد بودیم، کمبود آثاری است که بتواند با اکثریت جامعه ایرانی ارتباط برقرار کند یعنی جماعت خاموش ایرانی را به سالنهای سینما بکشاند!
ممکن است در مسیر تولید فیلم در سینمای ایران این گونه تصور شود که ممانعتها و مخالفتها باعث کاهش تماشاگر شده است اما واقعیت این است که عدم توجه به میل در ترغیب مردم برای دیدن آثاری که سرشار از هویت ملی و مجاهدت و رشادتهای این کشور باشد با ساختار درست دراماتیک نقطه ضعف اصلی محسوب میشود که اگر فیلمسازان و سیاستگذاران سینمایی به آن توجه کنند شاهد شکوفایی این جبهه بزرگ فرهنگی و بالطبع رونق تولید و اقتصاد مناسب آن در سینمای ایران خواهیم بود.
گمان میرود شرایط فرهنگی بیگانه حاکم بر اندیشهها و نگرشها باعث دوری از اصالتها و هویتهای ایرانی شده و فراموش کردیم جدا از ادای دینی که هر ایرانی همانند هر کشور مورد تجاوز به سربازان فداکار و مجاهد آن دارد از لحاظ رونق سینمایی نیز میتوانیم روی آن حساب متفاوت و شگفتانگیزی باز کنیم.
طبیعتا نسل جوان امروز فیلمساز ایرانی در سالهای دفاع مقدس به دلیل اقتضای سن حضور موثر نداشته و کمتر از اوضاع و احوال آن آگاه است اما متولیان میتوانند زمینه آشنایی هنرمندان این مرز و بوم را با آن شرایط سخت و طاقتفرسا که حیاتی دوباره به هویت ایران بخشیده فراهم آورند.
لازمه رسیدن به سینمای استراتژیک، فاخر و با هویت، بهرهوری از گنجینه سالهای دفاع مقدس است که علاوه بر افتخارات نظامی، بسیاری از فضایل اخلاقی، اجتماعی، خانوادگی مثبت و سازنده را برای جامعه امروز به ارمغان میآورد.مطمئنا فیلمسازان امروز ایران تشنه چنین مضامین جذاب و پرمخاطب و حتی برای حضور در مجامع جهانی هستند به شرط آنکه به جای پرخاشگری، حمله و اعتراض به فیلمسازان، متولیان حرکتهای فرهنگی در کشور دست به دست هم داده و به دور از تنشها و اختلافات گروهی و طیفی، مهربانانه از هنرمندان بخواهند به حریم آنان وارد شده و آنان با نگاه دراماتیک و جذاب خود قصه دلاوریها و مجاهدتها را بیان کنند. همانند فیلم شیار 143 که کارگردان خانم آن طبیعتا در سالهای دفاع مقدس حضور کمرنگی در جبهه داشته، با تحقیق و پژوهشی که در اختیارش قرار گرفته اثر خود را تبدیل به یک اثر درخشان، جذاب و حتی قابل طرح در مجامع جهانی کرده است.همه باید بپذیرند علیرغم سختیها و کارشکنیها و کاستیهایی که در این زمینه وجود دارد اما شرایط امروز سینمای ایران رسم ادای دین به نسلی نیست که با هدیه جان و تن خود هویت مقدس و اقتدار ملی را برای ایرانیان به ارمغان آوردهاند.
سیاست روز:آمریکا با مواضع تند از ایران بله میخواهد!
«آمریکا با مواضع تند از ایران بله میخواهد!»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛گفتوگوهای هستهای حساستر شده است، اما نه به آن خاطر که توافق میشود یا نه؛ اگر توافق بشود چه میشود، اگر توافق نشود چه میشود. اتفاقی نمیافتد و دنیا به آخر هم نخواهد رسید.
حساسیت گفتوگوهای هستهای ایران و ۱+۵ و البته آمریکا، از این خاطر حساستر شده است که اختلافاتی هر چند شاید به ظاهر در دو طرف دیده میشود.
اختلافات نتانیاهو و اوباما بر سر موضوع هستهای ایران و توافق احتمالی، سرمنشاء این اختلافات است. سیاهبازیهای نتانیاهو هر چند در ظاهر نشان میدهد که با اوباما بر سر توافق هستهای با ایران اختلاف دارد، اما در باطن هیچگاه چنین نبوده است. این به ظاهر اختلافات، به خاطر امتیازگیری بیشتر از ایران است. تصور این که آمریکا و اسرائیل بر سر ایران اختلاف دارند، یک تصور و خیال بچهگانه و واهی است و اگر کسی در داخل هم چنین اعتقادی دارد، ضعف در تحلیل این رفتار است.
روز دوشنبه خبری منتشر شد مبنی بر این که اوباما به نتانیاهو هشدار داده است که اگر جنگندههای رژیم صهیونیستی به تأسیسات هستهای ایران حمله کنند، ارتش آمریکا به آنها شلیک خواهد کرد. گرچه این تهدید ادعایی و البته خیالی در سال ۲۰۱۴ میلادی مطرح شده بود، اما باور آن بسیار مشکل و ناممکن است.
دلیل آن هم این است که اسرائیل بر فرض هم اگر بخواهد حملهای به ایران داشته باشد، بدون اجازه آمریکا نخواهد بود و اگر هم اجازه نداده باشد، اسرائیل باید از آن تبعیت کند که خواهد کرد. اما اگر بدون اجازه آمریکا دست به چنین اقدامی هم بزند، آمریکا هیچگاه متحد استراتژیک خود را به خاطر ایران مورد هدف قرار نخواهد داد.
اوباما روز دوشنبه در گفتوگو با رویترز درباره اختلاف با اسرائیل گفت؛ بین دولت آمریکا و اسرائیل اختلافی مهم بر سر نحوه تحقق هدف مشترک وجود دارد.
این جمله را باید با فعل «نداد» پایان داد. هدف هر دو رژیم این است که جمهوری اسلامی ایران را وادار به پذیرش خواستههای خود کنند. خواسته مشترک آنها تضعیف ایران در منطقه و داخل است. همراهی اوباما با اختلافاتی که نتانیاهو مطرح میکند را نباید به عنوان اختلاف تعبیر کرد. بلکه یک همراهی برنامهریزی شده برای تأثیرگذاری بیشتر بر افکار عمومی داخل و جهان است.
آمریکا سعی میکند با این فضاسازی نشان دهد که حتی در مقابل رژیم اسرائیل که اهمیت راهبردی برای او دارد، مقابل رفتارهای او در برابر ایران ایستاده است.
آنهایی که تصور میکنند آمریکا بر سر موضوع هستهای ایران با اسرائیل اختلاف شدید و اساسی دارد به این پرسش پاسخ دهند که، آیا آمریکا اسرائیل را رها میکند و به سوی ایران گام بر میدارد؟! آیا آمریکا، اسرائیل را به خاطر ایران میفروشد و از او دست برمیدارد؟!
اما در داخل؛ اختلافاتی که مطرح است، نباید باعث شود که منافع ملی به خطر بیفتد. اگر اختلافی هم وجود دارد که دارد، نباید سبب شود که یکدیگر را متهم کنیم و علیه هم شمشیر را از رو ببندیم.
چنین اتفاقی، بدون شک خواسته اصلی آمریکا و رژیم صهیونیستی است.
چرا متوجه نیستیم که آنها از چنین فضایی استفاده مطلوب خود را میبرند و از این اختلافات، در روند گفتوگوهای هستهای بهره خواهند برد.
اتهام به مخالفان داخلی بر سر موضوع هستهای، به همراهی و همنوایی با نتانیاهو آیا تعبیر درستی است؟!
جناب آقای هاشمیرفسنجانی، از شما به عنوان شخصیتی که در برهههای گوناگون نظام حضور داشتهاید، بیشتر از این انتظار میرود که دلواپسان را چنین خطاب کنید.
تنها نیاز است به سخنان اوباما توجه کنید و به این جمله او دقت نمایید که گفت «ایران باید ۱۰ سال فعالیتهای هستهای خود را متوقف کند» این سخن و موضع رسمی رئیسجمهوری است که اکنون به عنوان طرف اصلی مذاکرات شناخته میشود.
آیا رواست، خودیها را متهم به همراهی با نتانیاهو کنیم، اما نسبت به مواضع، سخنان و اظهارنظر اوباما و نتانیاهو علیه ایران سخن نگوییم؟
تا پیش از این که رهبری معظم انقلاب نسبت به موضوع دو مرحلهای شدن توافق هستهای ورود نکرده بودند و این توطئه را خنثی نکرده بودند، اگر تحلیلگر و منتقدی به این موضوع ورود پیدا میکرد، متهم به اخلال در روند مذاکرات میشد، اما خدا را شکر که درایت و هوشیاری کامل و بیمثال رهبری معظم انقلاب، این توطئه دوگانه توافق را خنثی کرد. توطئهای که میرفت، تا در میز مذاکرات به نتیجه برسد.
آیا نشانهای از به ثمر رسیدن گفتوگوهای هستهای و توافق احتمالی دیده میشود؟ آن هم با توجه به اظهارات طرف آمریکایی و اوباما رئیسجمهور این کشور که گفته است؛ «من میگویم که هنوز هم احتمالاً شانس این که ایرانیها به آری نرسند، بیشتر است.»
موافقان توافق هستهای، آیا بله گفتن در این شرایط به آمریکا، به وصل دو کشور میانجامد یا این که، باعث میشود، تهاجم و دشمنیهای آمریکا علیه ایران اسلامی افزایش یابد؟!
در داخل کشور همه موافق توافق هستهای هستند، اما توافقی که در بر گیرنده منافع ملی کشور باشد و دستاوردهای هستهای ایران حفظ شود.
وطن امروز:نتانیاهو در واشنگتن هاشمی در تهران
«نتانیاهو در واشنگتن هاشمی در تهران»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم سیدعابدین نورالدینی است که در آن میخوانید؛ «مهمترین پروژه دولت، تیم مذاکرهکننده است اما دلواپسان چه سرشان میآورند. آنها با نتانیاهو همنوا شدند. نتانیاهو اوباما را تحریک میکند و دلواپسان هم میگویند اسرار را میگوییم. تریبون مجلس تریبون بازی است و هرچه میخواهند میگویند. اینها مزاحم کارند!»
اشتباه نکنید! اینها اظهارات یا نوشتههای امثال صادق زیباکلام نیست! اینها را دیروز حجتالاسلام هاشمیرفسنجانی گفت! البته با توجه به وضعیت فعلی در زمین گلآلود مذاکرات هستهای، انتظار اتخاذ چنین مواضعی از هاشمیرفسنجانی میرفت. واقعیت آن است که آقای هاشمیرفسنجانی تمام حیثیت و آبروی سیاسی خود را پای مذاکرات هستهای دولت آقای روحانی گذاشته است! او تمامقد برای پیروزی حسن روحانی در انتخابات ایستاد و همین اواخر نیز صراحتا اعلام کرد حسن روحانی را کاملا تایید میکند! همانگونه که او در همین اظهارات دیروز هم گفته، دولت روحانی قائم به پروژه مذاکرات هستهای است! بنابراین خوب یا بد، درست یا غلط، آینده هاشمی و اطرافیانش، وابسته به مذاکرات هستهای است! آنها با گارد هستهای وارد انتخابات شدند و با وعده لغو تحریمها و بهبود آنی معیشت، اعتمادی موقت و اجارهای از مردم گرفتهاند!
بنابراین خودشان میدانند نسبتشان با مردم چیست. البته موضوع پنهانی نیست و جواد ظریف بارها چه در مذاکرات سعدآباد در دولت اصلاحات و خطاب به محمد البرادعی و چه در نشست شورای روابط خارجی آمریکا در دولت روحانی و خطاب به هاله اسفندیاری، چه به تلویح و چه به تصریح، گفته است آینده سیاسی آنها وابسته به نتایج مذاکرات هستهای است.
وضعیت دولت مورد تأیید صددرصد آقای هاشمی در مذاکرات هستهای هم مشخص است. حالا یک سال و نیم پس از مذاکرات هستهای، آنها آمار مردم را گرفتهاند! و میدانند شیب بازگشت نظر مردم از آنها، ملایم نیست! «لغو تحریمها» بهعنوان شاخص میزان موفقیت یا عدم موفقیت مذاکرات هستهای، وضعیت مساعدی در مذاکرات ندارد. قرار نیست تحریمها لغو شود. آنچه آمریکاییها میخواهند؛ توقف (در واقع تعطیلی) حداقل 10ساله برنامه هستهای ایران است. در ازای این اقدام ایران، آنها تنها بخشی از تحریمها را به صورت موقت برمیدارند!
بنابراین در این وضعیت کلی، عصبانیت آقای هاشمی و بد و بیراه گفتن به عدهای منتقد که داد آنها حتی به «جام جم» هم نمیرسد؛ چندان عجیب نیست. اما بهرغم این واقعیات، نکاتی درباره اظهارات دیروز آقای هاشمی وجود دارد که نباید آنها را بیپاسخ گذاشت.
1- دستاوردهای هستهای ایران چه کسانی را در دنیا وحشتزده کرد؟ صهیونیستها! کدام رژیم از افزایش ظرفیت غنیسازی ایران نگران شد؟ رژیم صهیونیستی! کدام مقام سیاسی در دنیا آن نقاشی معروف را درباره افزایش سطح غنیسازی ایران از 5 به 20 درصد کشید؟ نتانیاهو! واقعیت آن است که رژیم جعلی اسرائیل بیشترین خطر را از ناحیه برنامه هستهای ایران احساس کرده و میکند! اکنون توافق ژنو و آنچه جریان آقای هاشمی با این توافق بر سر برنامه هستهای ایران آورد را در همین پازل ارزیابی کنید. توافق ژنو به سود صهیونیستها بود یا نه؟ تعطیلی غنیسازی 20 درصد و از بین رفتن ذخایر اورانیوم آن امنیت مردم ایران را بیشتر کرد یا امنیت صهیونیستهای سرزمینهای اشغالی را؟ عقیم کردن رآکتور اراک و پلوتونیومزدایی از پسماند سوخت این رآکتور امنیت ایران را بیشتر کرد یا نتانیاهو را؟ متروکه کردن تاسیسات فردو برای حفظ ایمنی مردم ایران بود یا غاصبان قدس؟
لطفا آقای هاشمی بگوید با وضعیتی که توافق ژنو بر سر برنامه هستهای ایران آورده و قرار است با پذیرش دیکته آمریکا در توافق نهایی، تکمیل شود، اساسا چیزی از برنامه هستهای میماند که عدهای در تلآویو از آن احساس نگرانی یا خطر کنند؟! این البته یک واقعیت بدیهی و آشکار است. باراک اوباما و جان کری بارها و بارها در مجامع جهانی اعلام کردهاند توافق ژنو، امنیت اسرائیل را بیشتر کرده است! به معنای دقیقتر، آمریکاییها معتقدند آنچه با جریان آقای هاشمی بستهاند منجر به افزایش امنیت اسرائیل میشود. البته همان زمان در ایران اعلام شد چه با توافق و چه بدون توافق، اسرائیل همیشه ناامن میماند! از سوی دیگر مقامات آمریکایی صراحتا اعلام کردهاند جزئیات مذاکرات با طرف ایرانی را در اختیار نتانیاهو قرار میدهند. جان کری هفته گذشته در نشست استماع کمیته روابط خارجی آمریکا صراحتا گفت نتانیاهو با تمدید توافق ژنو موافق است! وزیر خارجه آمریکا همین هفته نیز در حاشیه اجلاس ژنو گفت عدم توافق بهتر از توافق است و توافق خوب توافقی است که به سود اسرائیل باشد! البته معنای این حرف جانکری را زمانی میتوان متوجه شد که به اظهارنظر وزیر امور راهبردی کابینه نتانیاهو توجه شود. «یووال اشتاینیتز» هفته گذشته به اشپیگل گفت: ما مخالف توافق هستهای با ایران نیستیم. ما خوشحال میشویم در صورتی که بتوانیم با یک توافق با ایران موافقت کنیم. او در ادامه مطالباتی را درباره برنامه هستهای ایران مطرح کرد که در واقع بسیار نزدیک به همان دیکتهای است که وندی شرمن، هفته گذشته درباره کلیات طرح پیشنهادی آمریکا برای توافق با ایران از آن خبر داد! بنابراین کاملا مشخص است که اساسا اعتراضهای نتانیاهو همانند مصوبات کنگره و همانند نگرانیهای برخی کوچولوهای خلیجفارس، همه ابزار فشار آمریکا برای تحمیل دیکته هستهای به مردم ایران است! نتانیاهو اساسا دلیلی برای مخالفت با روند فعلی ندارد! او بدون آنکه حتی یک گلوله به سمت تاسیسات هستهای ایران شلیک کند و منتظر فرود آمدن موشکهای ایران در حیفا و تلآویو باشد؛ شاهد تبدیل برنامه هستهای ایران به یک ویترین هستهای است! شاهد این موضوع نیز اظهارات صریح او در کنگره است. او صراحتاً از توافق با ایران حمایت کردو گفت که جایگزین عدم توافق، جنگ نیست. او صراحتاً گفت که باید بر ایران فشار بیشتری وارد کرد تا امتیازات بیشتری گرفته شود. بنابراین اکنون همه میدانند نتانیاهو حامی توافق است.
2- در ایران نیز عقلا معتقد به «عدم توافق بهتر از توافق بد» هستند اما تنها چند ساعت قبل از آنکه نتانیاهو به کنگره برود، هاشمیرفسنجانی با این اظهارات خود، عملا فرمان حمله به منتقدان توافق بد در ایران را صادر کرد! در واقع این اظهارات هاشمی، در تنگنا قرار دادن منتقدان است! آن هم سر بزنگاه!
میتوان 2 انگاره درباره این رفتار آقای هاشمی مطرح کرد:
اول؛ با این اقدام و فرمان آقای هاشمی به اطرافیان و وابستگان سیاسی خود، تلاش میشود در صورت شکست مذاکرات و عدم اعتنای اوباما به جریان آقای هاشمی، پروژه «نگذاشتند» آغاز شود! تا شاید از طریق این بهانهجویی و شلوغکاریهای انتخاباتی پس از آن، واقعیتی به نام «پایان زودهنگام دولت» در افکار عمومی تثبیت نشود!
دوم؛ حمله به منتقدان آن هم در سطح آقای هاشمی میتواند به معنای ایجاد شرایطی برای پذیرش دیکته آمریکایی در مذاکرات هم باشد. یعنی تخریب منتقدان در سطح هاشمی میتواند برای دولت آقای روحانی به معنای سدی باشد تا آنها بتوانند پشت آن توافق را قطعی کنند! در هر 2 حالت، اظهارات روز گذشته آقای هاشمی متاسفانه در راستای همان هدفی است که نتانیاهو روز گذشته در کنگره آمریکا دنبال میکرد!
3- آقای هاشمی بهگونهای منتقدان خود و اطرافیانش را متهم به همنوایی با اسرائیل میکند که گویی تصور کردهاند جامعه و بویژه منتقدان باید نسبت به سوابق او و همنواییهایش با اسرائیلیها بیاطلاع باشند! آقای هاشمی یادشان هست که 8 اردیبهشت سال گذشته در کاخ مرمر و در آستانه کاندیداتوری در انتخابات ریاستجمهوری صراحتا اعلام کردند: «ما با اسرائیل سر جنگ نداریم»! همان زمان گفته شد این یک پیام انتخاباتی است! پیامی که در واقع پاسخی بود به نگرانی نتانیاهو در سازمان ملل! چند ماه قبل از آنکه هاشمیرفسنجانی بگوید با اسرائیل سر جنگ ندارد (یعنی افزایش امنیت اسرائیل) بنیامین نتانیاهو آن نقاشی معروف را در سازمان ملل نشان داده بود! و در بخشی از صحبتهایش جمله عجیبی گفت. او گفت: «حتی اکبر هاشمیرفسنجانی که آیتاللهی میانهرو محسوب میشود، گفته است اسرائیل با یک بمب نابود میشود.» شاید نتانیاهو میخواست به عدهای در آمریکا بگوید در انتخابات آینده ایران نباید روی هاشمی حساب باز کنند! اما هاشمی در آستانه کاندیداتوری، صراحتا گفت با اسرائیل سر جنگ ندارد!
البته این ماجرا ادامه داشت. همزمان با آشوبهای سوریه، آقای هاشمی علیه اسد، یعنی یکی از مهمترین تهدیدات نتانیاهو موضع گرفت! و سرنوشت صدام را برای او پیشبینی کرد! انتشار فایل صوتی اظهارات او علیه نظام اسد در سوادکوه نیز نشان داد او در پروژه بزرگ خاورمیانه، در کدام سو ایستاده است! ناامنی سوریه، امنیت اسرائیل را بیشتر کرد! همانند توافق ژنو! و آقای هاشمی کارنامهای تاسفانگیز در این ماجرا دارد!
4- منتقدان رفتار جریان آقای هاشمی در مذاکرات هستهای منطق روشنی دارند! اما متاسفانه صدای آنها به جایی نمیرسد! مجلس شورای اسلامی برای آنکه متهم به سنگاندازی در مذاکرات جریان آقای هاشمی نشود، عملا در موضوع مذاکرات منفعل عمل میکند! نمایندگان منتقد نیز به دادگاه کشانده شدهاند و رسانههای منتقد نیز به لطایفالحیل یا توقیف شدهاند یا روانه دادگاه! منتقدان تنها میتوانند در یک مقیاس کوچک اعتراض کنند!
حتی آنها را به صدا و سیما نیز راه نمیدهند! که اگر تنها یک درصد زمانی که در اختیار دولت و جریان مذاکرهکننده آقای هاشمی برای دفاع از عملکردشان در اختیار منتقدان قرار گیرد، قطعا مردم متوجه یک کلاهبرداری بزرگ سیاسی خواهند شد! مردم خواهند فهمید قطعنامه 1929 که بسترساز اعمال تحریمهای بانکی و نفتی است؛ نتیجه فتنه دوستان آقای هاشمی و دوستانش در سال 88 است و جالب اینکه همین جریان اکنون به بهانه رفع همین تحریمها، بدهبستانهای انتخاباتی را با آمریکاییها طرح کردهاند! واقعیت آن است که آقای هاشمی باید بخشی از شرایط فعلی را مرهون بیاطلاعی مردم از واقعیات مذاکرات هستهای بداند! واقعیت آن است که «مردم نمیدانند» و این ندانستن به دلیل یک حجم انبوه فشار بر رسانهها و منتقدان است!
منتقدان با زشتترین ادبیات در همه سطوح نواخته میشوند! منتقدان هنوز حتی نمیتوانند مردم خود را در جریان اصل ماجرا قرار دهند! بنابراین سناریوی «نگذاشتند» یک سناریوی مضحک است! چراکه در واقع جریان منتقد با توجه به اهرمهای فشار داخلی، نمیتواند به تنهایی عامل شکست مذاکراتی در چنین سطح شود!
اسرائیل سگ هار منطقه است! سگ شیطان! یا همان کدخدای آقایان! آقایان بهگونهای از نتانیاهو میگویند که گویی ماهیتی منفک از کدخدا برای او قائلند! جریان آقای هاشمی پای میز مذاکره با شیطان نشسته است، آنگاه پاکترین و معتقدترین مردمان این سرزمین را متهم به همراهی با سگ شیطان میکنند! اتفاق اصلی و نگرانی اصلی به خاطر مذاکره با شیطان است! نتانیاهو در مرحله بعدی پلیدی است! آقایان فکر کردهاند با جفنگی به نام «همنوایی با اسرائیل» میتوانند ننگ چانهزنی برای شیطان را پاک کنند! اینجا نیز سگی نتانیاهو برای آمریکا اثبات میشود! به نتانیاهو سنگ میزنند تا شیطان را سفید کنند!
جوان:پیام اصلی رزمایش سپاه در تنگه هرمز
«پیام اصلی رزمایش سپاه در تنگه هرمز»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر یدالله جوانی است که در آن میخوانید؛با فاصله کمی از رزمایش بزرگ ارتش جمهوری اسلامی، نهمین رزمایش پیامبر اعظم سپاه به مدت سه روز در منطقه عمومی تنگه هرمز و آبهای نیلگون خلیج فارس، با رمز یا محمد رسولالله(ص) و با شعار «نمایش اقتدار و امنیت پایدار، در سایه عزم ملی و مدیریت جهادی»، برگزار شد.
در این رزمایش با به کارگیری بخشی از تجهیزات و سلاحهای پیشرفته، موشکهای دقیق و نقطهزن و اجرای تاکتیکهای نوین عملیاتی در حوزه دریا، ساحل و زمین از سوی رزمندگان سپاه اسلام، پیامهای روشن و قاطعی از سوی ملت ایران و جمهوری اسلامی برای جهانیان صادر شد.
پیامهای این رزمایش برای دشمنان ملت ایران و دیگر ملتهای استقلالطلب و آزادیخواه منطقه تولید نگرانی و دغدغه و برای دوستان و متحدان جمهوری اسلامی و مردم منطقه ایجاد امید و تقویت روحیه برای رسیدن به آیندهای درخشان میکند.
سردار جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران، پیام کلی و اولیه این رزمایش را اینگونه بیان میدارد: «پیام این رزمایش بازدارندگی است؛ از اینکه دیگران حواسشان را جمع کنند و پیرامون حریم امنیتی جمهوری اسلامی اقدام نکنند. ما خودمان را مدافع امنیت تنگه هرمز میدانیم و این را در این رزمایش به دنیا نشان دادیم.»
فرمانده سپاه در استدلال برای پیام بازدارندگی رزمایش با توصیف رزمایش و سلاحها و تجهیزات مدرن و تاکتیکهای جدید به کار گرفته شده در آن میگوید: «این فناوریهای پیشرفته امروز ما وقتی با نیروی ایمان ما مخلوط میشود قدرت بینظیری را ایجاد میکند. البته ما دلمان نمیخواهد این را به امتحان واقعی بگذاریم، اما اگر چنین وضعیتی پیش بیاید قطعاً منطقه دریای عمان، تنگههرمز و خلیج فارس، در تسلط کامل نیروی دریایی سپاه خواهد بود.»
برخی از رسانههای خبری جهان، پیام بازدارندگی رزمایش را دریافت و در بازتاب رزمایش، طی تحلیلها و تفسیرهایی، بر این پیام تأکید کردند. به عنوان مثال رسانههای روسی مانند ایتارتاس، با بازتاب رزمایش پیامبر اعظم 9 سپاه، اعلام کرد: «ایران پیشرفتهترین نیروی دریایی منطقه خاورمیانه را دارد که امکان دفاع از مرزهای دریایی این کشور را فراهم میکند.»
از اولین پیامدهای این پیام کلی رزمایش غیرمعتبر ساختن تهدیدهای نظامی امریکا علیه جمهوری اسلامی ایران است. واقعیت آن است که امریکاییها با تکرار تهدیدهای خود علیه ملت ایران، ناخواسته عظمت و اقتدار ملت ایران را آشکار و ضعف و ناتوانی خود را برای برخورد نظامی با جمهوری اسلامی برجسته میسازند.
مقامات امریکایی که در توهم دوران امپراتوری گذشته به سر میبرند، هر از چندی طوطیوار جملاتی را تکرار میکنند، لکن غافل از پیامدهای سخنان نسنجیده خود و خسارتهای این ادبیات برای ایالات متحده هستند. به تازگی آقای جان کری، وزیر امور خارجه ایالات متحده، در نشست کمیته روابط خارجی سنا گفته است: «هیچ گزینهای از روی میز خارج نشده، چه تحریم چه گزینه نظامی.»
وی همچنین در گفتوگو با شبکه العربیه با اشاره به مذاکرات هستهای و آینده این مذاکرات میگوید: « اگر ایران به توافق هستهای پایبند نباشد و آن را نقض کند، گزینه نظامی فوری بازخواهد گشت!»
این سخنان اگر در چارچوب عملیات روانی نباشد و مبتنی بر نوعی باور بیان گردد، نشان میدهد که مقامات ایالات متحده تا چه اندازه از درک ماهیت تحولات در غرب آسیا عاجز و ناتوان میباشند. این نوع ادبیات نشان میدهد که امریکاییها تا پیدا کردن یک درک و فهم منطبق با واقعیت از سه پدیده انقلاب اسلامی، جبهه مقاومت با محوریت جمهوری اسلامی و بیداری اسلامی نشئت گرفته از انقلاب اسلامی، فاصله بسیار دارند.
امریکاییها باید بدانند تا زمانی که شناخت و تحلیل درستی از این پدیدهها پیدا نکنند و بر اساس انگارههای خودساخته از واقعیت و بر اساس نوعی واقعیتپنداری اقدام به سیاستگذاری، طرحریزی و عملیات نمایند، جز شکستهای سنگین و مفتضحانه چیز دیگری نصیبشان نخواهد شد. غربیها و خصوصاً امریکاییها، باید بدانند که روند تحولات در منطقه به گونهای است که زمان حضور چندصد ساله آنان در غرب آسیا پایان یافته است. غرب باید بپذیرد و تسلیم این واقعیت گردد که دوران سیادت و تسلطش بر خلیج فارس و کشورهای منطقه پایان یافته و این دوران سپری شده، هرگز قابل تمدید نیست.
آری، یکی از جلوههای بسیار زیبای پیچ تاریخی در پیش رو در منطقه غرب آسیا و به ویژه در خلیج فارس و تنگه راهبردی هرمز به زودی نمایان خواهد شد. از مختصات این پیچ تاریخی، بازگشت حاکمیت بر منطقه به دست ملتهای منطقه و پایان مداخله نیروهای بیگانه در این منطقه است. به اعتقاد نگارنده پیام اصلی رزمایشهای جمهوری اسلامی در خلیج فارس، تنگه هرمز و دریای عمان و خصوصاً پیام اصلی رزمایش پیامبر اعظم (ص) 9 سپاه در روزهای اخیر در همین مطلب نهفته است. بررسیهای تاریخی سرزمین کهن و با سابقه تمدنی ایران، نشان میدهد که ایرانیان برای یک دوران طولانی، قدرت برتر منطقه بوده و دارای حاکمیت تاریخی بر خلیج فارس بودهاند.
بعد از ورود اسلام به ایران، این برتری ادامه یافت و دریانوردان ایرانی و عرب، از خلیج فارس به دریاهای سراسر جهان رفت و آمد داشته و تجارت در این منطقه با فعال بودن مردم بومی رونق بسیار داشت. در دوره امویان و عباسیان که صنعت کشتیسازی و دریانوردی به رشد خوبی رسیده بود، ایرانیان ادارهکنندگان اصلی امور دریانوردی بین خلیج فارس و چین بودند و در همین دوران بود که اسلام از راه آبی و عمدتاً از طریق تجار و دریانوردان ایرانی به چین راه یافت و در این مسیر گروههایی از مردم در کشورهای هند، مالزی، اندونزی و تایلند به اسلام گرویدند.
اما به دلایل گوناگون و با گذشت زمان، شرایط در این منطقه راهبردی جهان، به ضرر ملتهای منطقه تغییر کرد و با ورود کشورهای اروپایی سلطهگر، این قدرتهای فرامنطقهای بودند که امور تجارت و ترتیبات امنیتی این منطقه را به دست گرفتند. تسلط کشورهای اروپایی بر ملتهای منطقه، در پرتو قدرت نظامی، خشونت و کشتار و چپاول و غارت بود.
اولین تجاوز و قتل و غارت از سوی پرتغالیها رخ داد. پرتغالیها در سال 1506 میلادی با فرماندهی شخصی به نام «آلفونس دالبوکرک» همراه با دستهای از کشتیهای جنگی وارد خلیج فارس شدند و به جزیره هرمز و جزایر دیگر ایرانی یورش بردند، سواحل مسقط را مورد هجوم قرار دادند و با گلولهباران مسقط و کشتار فراوان بر مردم بومی مسلط شدند. اینگونه پای کشورهای اروپایی به منطقه و خلیج فارس باز شد و کشورهای سلطهگر اروپایی، هر کدام برای دورهای به قدرت برتر در خلیج فارس تبدیل شدند. پرتغالیها، انگلیسیها، هلندیها و فرانسویها هر کدام در دورهای قدرت اصلی و تعیینکننده امور در خلیج فارس بودند و در نهایت انگلیسیها پس از جنگ دوم به دلیل ضعف و ناتوانی جای خود را به امریکاییها دادند.
دلیل اصلی حضور و مداخله قدرتهای غربی در خلیج فارس و کشورهای منطقه، ضعف و ناتوانی ملتهای منطقه در دفاع از خود بوده است. رزمایش سپاه در تنگه هرمز نشان داد که جمهوری اسلامی به یک قدرت منطقهای تبدیل شده و قادر است از امنیت منطقه و منافع ملتهای منطقه در برابر هر تجاوز خارجی دفاع کند و این قدرت، نویدبخش آینده درخشان ملتهای منطقه است.
حمایت:خیز ارتش عراق برای آزادسازی موصل
«خیز ارتش عراق برای آزادسازی موصل»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم سید جعفر قنادباشی است که در آن میخوانید؛روزنامه آمریکایی وال استریت ژورنال روز گذشته به بررسی نقش ایران در عملیات نیروهای عراقی جهت بازپس گیری شهر زادگاه صدام از تروریستهای داعش پرداخت و در این باره نوشت: «این حمله، آزمونی برای آمادگی نیروهای امنیتی عراق برای چالش بسیار بزرگتر بازپس گیری موصل دومین شهر بزرگ این کشور است». در گزارش این روزنامه وابسته به تندروهای آمریکایی به «نقش برجسته و پیشتاز» ایران در کمک به نیروهای عراقی در عملیات بازپسگیری شهرها از تروریستهای داعشی اشاره شده است. وال استریت ژورنال با تاکید بر عدم کمک نیروها و هواپیماهای این کشور در عملیات تکریت نوشت: «به طور کلی، هر وقت نیروهای شبهنظامی شیعه در عملیاتی حضور دارند، آمریکا حمایت نمیکند».
آزاد سازی تکریت، از زوایای گوناگون از جمله نظامی، سیاسی و منطقهای قابل بررسی است.
1- خبر انجام این عملیات پیشتر توسط ارتش عراق اعلام شده بود که مغایر با اصل غافلگیری در تهاجمات نظامی است که غالباً مورد استفاده قرار میگیرد. تکفیری های داعش در بالاترین سطح آمادگی قرار داشتند و طبیعی است که با وجود آگاهی دشمن، حمله نظامی بسیار دشوار خواهد بود.
2- این شهر مدت ها در اشغال داعش قرار داشت و آنان به اندازه کافی برای ایجاد استحکامات و موانع نظامی مرگبار فرصت داشتند که می توانست این شهر را به مکانی غیرقابل تصرف و دژی تسخیرناپذیر تبدیل کند. اما موانع تروریست ها، نتوانست مانع حمله رعدآسای ارتش و نیروهای مردمی به این موانع و تصرف آنان گردد.
3- ترکیب نیروهای مهاجم برای آزاد سازی تکریت در این حمله بسیار قابل توجه است، زیرا نوید شرایط امنیتی بسیار بهتر را در عراق می دهد. برای اولین بار در تاریخ عراق، نیروهای مردمی آموزش دیده در کنار ارتش رسمی این کشور، پس از فتوای مرجعیت در مورد وجوب کفایی مقابله با داعش، دوشادوش یکدیگر شرکت کرده اند و حضور توأم این دو در این عملیات بسیار بزرگ، برگی درخشان در تاریخ دفاعی و امنیتی عراق به شمار می آید. این در حالی است که تصرف تکریت از این جهت که زادگاه صدام است حائز اهمیت جداگانه ای است.
در خبرها آمده بود که به هنگام خیزش داعش، شیوخ قبایل شهر، تکریت را خائنانه به تکفیری ها تحویل داده بودند. توحش داعش در این مدّت، مردم تکریت را چنان به تنگ آورد که از ارتش عراق حمایت و استقبال نمودند و اگر کمک و یاری آنان نبود ، یقیناً ارتش و نیروهای مردمی برای تصرف این شهر راهبردی با دشواری های زیادی مواجه می شدند.
از سوی دیگر امکانات و تجهیزات پیشرفته ارتش عراق در این نبرد، چشمگیر و قابل توجه بود که بخشی از این تجهیزات پیشرفته توسط نیروهای آموزش دیده مردمی مورد استفاده قرار گرفت. 4- فرار گروهی، دسته جمعی و ذلت بار داعش، از قوّت، تاثیر، هوشمندی و برنامه ریزی دقیق ارتش، حکایت دارد و آثار آن به لحاظ اجتماعی در میان مردم ستمدیده عراق و نیز در میان صفوف از هم گسسته داعش در موصل، قابل توجه است. این حمله و به تبع آن فرار داعشی ها، روحیه آنان را در سایر جبهه ها تضعیف و مقدمه روانی برای فتح الفتوح موصل را تسهیل خواهد کرد.
زمانی که داعش پس از اشغال الانبار، به سرعت موصل و سایر شهرها و استان ها را فتح نمود، از مقبولیت و استقبال بخشی از مردم سنّی عراق بهره مند بود. در آن زمان، تبلیغات وسیعی در مورد تسلط دولت شیعی نوری المالکی بر سنّی ها صورت گرفته بود و اینگونه وانمود می شد که با پیروزی داعش، مردم از ظلم دولت رها شده و به مدینه فاضله خواهند رسید. اما توحش بی سابقه تکفیری ها باعث شد که سنی های عراق در صف اول مخالفان قرار گرفته و برای جنگ و نبرد با آنان، سلاح به دست گیرند و در کنار برادران شیعه خود به مصاف با عروسک های خیمه شب بازی غرب و صهیونیست بروند.
در حال حاضر، مردم عراق به شدت از ارتش حمایت می کنند و تبلیغات منفی علیه آن از ذهن ها پاک شده و به چشم ارتشی آزادی بخش نگریسته می شود. مناسبات غیراسلامی و حیرتآور داعش در روابط جنسی از قبیل جهاد نکاح و یا تخریب ابنیه اسلامی و تاریخی از عوامل تنفر مردم عراق و همکاری آنان با ارتش بود. نکته قابل توجه اینجاست که فروش آثار باستانی سرزمین بین النهرین در فلسطین اشغالی به صهیونیست ها نشان می دهد که خواستگاه تکفیر از کجاست و به کجا وابسته است. 5- این عملیات همانگونه که اشاره شد، مقدمه ای برای فتح موصل و به نوعی تمرین خیزش برای تصرف این شهر کلیدی به حساب می آید.
در این عملیات که حضور سردار سلیمانی برای هدایت و فرماندهی آن از شاخصه های جنگ روانی به شمار می آید، نشانه ای دیگر از پیروزی منطقه ای ایران و نفوذ بیش از پیش آن در عراق و منطقه است. عملیات بازپس گیری تکریت چندین بار با شکست مواجه شده بود و این بار اما، حضور سردار سلیمانی و نقش پررنگ ایران، منجر به آزادسازی نهایی آن گشت. همین پیروزی و تسلط ایران در عراق است که منجر به تزلزل در میان حامیان داعش شده است. داعش که با کمک تسلیحاتی عربستان سعودی در زمان تصدّی بندر بن سلطان ظهور کرد، اکنون حامیان متزلزلی در منطقه و جهان دارد و تکفیری هایی که عربستان، وعده پیروزی آنان را در سوریه داده بود، به تدریج در حال ضعف و از دست دادن جایگاه خود هستند. عربستان سعودی، آنچنان سرگرم مشکلات داخلی خود پس از مرگ ملک عبدالله است که نه تنها نمی تواند به داعش رسیدگی کند بلکه از حمله آنان به مکه و مدینه خوفناک است.
پیروزی های مردم و ارتش عراق و نقش راهبردی ایران در عراق و منطقه، حقیقتی است که دشمنان و بدگویان ما به آن اذعان دارند. یقیناً آزادسازی تکریت، نویدبخش پیروزی های بزرگ و فرخنده دیگری است که وسعت و عمق تاثیر جبهه مقاومت را سرعت خواهد بخشید و این جبهه را به قدرت بلامنازع منطقه و جهان در آینده ای نزدیک تبدیل خواهد نمود.
آفرینش: دین و مذهب قربانی امیال افراط گرایان
«دین و مذهب قربانی امیال افراط گرایان»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛ بیان و توضیح مبانی و اصول ادیان آسمانی برعهده مبلغان وکارشناسان امور مذهبی است و اظهار نظر درمورد آنها شاید از حیطه توانایی ما خارج باشد. لیکن از نگاهی برون دینی و جامعه نگر، متاسفانه در سراسر جهان سعی براین شده تا "دین و مذهب" را عامل خشونت جلوه دهند و اتفاقات تلخ و منزجر کننده را به گردن آن بیاندازند. این عارضه برای تمام ادیان الهی در سراسر جهان وجود دارد و به سبب اهداف پشت پرده لابیهای قدرت در رسانه، تمرکز و فشار بر دین اسلام و مسلمانان بیش ازهمه به چشم میخورد.
اما یک نکته ظریف در این میان وجود دارد که تامل درآن می تواند حساب دین و مذهب را از خشونت و خون ریزی جداسازد، و آن چیزی نیست جز استفاده از وجهه ومشروعیت عمومی دین، به عنوان ابزاری در دست افراط گرایان، برای رسیدن به امیال وخواستههای نامشروعشان!. امروز دین اسلام، یهود و مسیحیت، به عنوان رایج ترین ادیان دردنیا، به تناسب خواستههای افراط گرایان برای دسترسی به اهدافشان مورد استفاده ابزاری قرار میگیرد.
متاسفانه آلوده کردن دین به دست سیاسیون از جمله ضربات سنگینی است که بروجهه اغلب ادیان الهی وارد شده است. امروز مشاهده میکنیم که نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی، گرایشات افراط گرایانه خود را مزین به ابزار دین میکند و به دنبال مشروعیتی فرا زمینی برای اقدامات دولتش میباشد. وی پیش از سفر به واشنگتن و سخنرانی علیه پرونده هستهای ایران خود را به "دیوار ندبه" یکی از مقدس ترین مکانهای عبادتی یهودیان می رساند و باتوسل به این جایگاه دینی خود را ناجی و عملش را الهی جلوه میدهد! آیا در سوء نیت نتانیاهو و افراط گراییهای سیاسی وی شکی وجود دارد؟! لذا میبینیم که وی برای مقبولیت عمل خود دین را به ابزاری مشروعیت بخش تبدیل میکند.
همین رویه را در مسیحیت و اسلام نیز مشاهده می کنیم. امروز می بینیم که داعش و حامیان آن جنایات خود را در زیر پوشش دین قرار میدهند و دلیل عمل خود را برمحور وظیفهای شرعی و الهی، عنوان میکنند. آیا واقعا هدف داعش و دغدغه آن دین است؟! آیا آنها به دنبال گسترش اسلام در بلاد مختلف هستند؟ اگر این چنین پس چرا به سراغ غیرمسلمانان نرفتند، چرا به کشورهای مسلمانان هجوم آوردند؟ اینها همه سوالاتی است که به راحتی اهداف و خواستههای منفور گروهها و تفکراتی همچون داعش را برملا میسازد. اما جدای از تحولات خارجی، باید نگران اشاعه این طرز تفکر و استفاده ابزاری از دین در داخل جامعه خودمان باشیم. نظام سیاسی درایران برپایه یک انقلاب مذهبی- مردمی، شکل گرفته، لذا استفاده ابزاری و مخدوش کردن وجهه دین میتواند ضربات غیر قابل جبرانی به پایههای این حکومت و جامعه دینی بزند.
مردمی که انقلاب اسلامی را برای کشورشان برگزیدند، اگر اعتمادشان نسبت به دین کاسته شود، عواقب آن برعهده کسانی است که به اسم دین دست به تخلفات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی میزنند. امروز برخی افراد و گروههای سیاسی هر عارضهای که درکشور حادث میشود، اگر در راستای خواستههای آنها نباشد، رنگ و لعابی مذهبی به آن میزنند و جوری فضا سازی میکنند که انگار هرلحظه امکان انحطاط دینی در جامعه وجود دارد. نکته قابل تامل اینجاست که این دسته از ریاکاران هیچگاه در مورد به خطر افتادن اصول دین دغدغه ندارند!.
درمورد بیت المال و نابود شدن سرمایههای ملی نگرانی ندارند، اما در مورد نوع رفتار و پوشش جوانی که دوران پرشور و هیجان زندگی را سپری میکند، نگرانی و اضطراب دارند! متاسفانه بهره گیری افراط گرایان از دین و مذهب صرفاً به مسائل عقیدتی محدود نمیشود، بلکه بازتاب و عملکرد نگرش، عمل و نوع گفتار آنها را میتوان در عرصههای مختلف سیاست خارجی نیز مشاهده کرد.
آنجا که منافع خود را در خطر مییابند، تمام توان خود را در ظرف دین میریزند و فریاد وا اسلاما سر میدهند، تا جامعه نیز تحت تاثیر قرار گیرد و مشروعیت عملشان را توجیه کنند. اما جدای از امیال غیراخلاقی افراط گرایان درداخل و خارج از کشور، باید به این نکته اشاره کرد که امروز مردم از بینش و آگاهی قابل توجهی برخوردار شدهاند و نمیتوان از این ابزار برای فریفتن جامعه بهره برد.
اما عارضه این رویکرد آنجا نمود پیدا میکند که مردم نسبت به دین بدبین می شوند. سست شدن پایههای ارزشهای دینی در جامعه موجب بروز بسیاری از معضلات و چالشهای اجتماعی خواهد شد که هرکدام تهدیدی بالقوه برای سلامت جامعه و نظام محسوب میشوند. اگر امروز غرب باصرف هزینههای سنگین به دنبال اسلام هراسی در سراسر جهان میباشد، باید مراقب بود که ما با دست خودمان این هدف آنها را در داخل محقق نکنیم و خواسته یا ناخواسته مجری نقشه بازی دشمن نشویم!.
ابتکار:دروغ های جهانسوز
«دروغ های جهانسوز»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم حمید قاسمی فیض آباد است که در آن میخوانید؛ای آتش تنور، صورت معنویت را بسوزان، تا در گستره ی مـدیریت علی (ع)، بیوه سربازی از بـی خبری علی (ع) گله مند نباشد.
ما در روز چند باربه خــود تذکر میدهیم، در آموزه های دینی بزرگان، نه تنها به خود تذکر میدادند و اهل ذکر بودند بلکه یکی از خصوصیات برجسته آنان این بود که به طور دائم از خدا طلب بخشش میکردند. استغفار امامان دین چه دلیلی داشت و آنها از چه چیزی درخواست غفران و آمرزش الهی میکردند؟ در جواب این سوال گفته اند آنها از ترک اولی در برابر خداوند استغفار میکردند. و یکی از عرفا نیز میگوید بزرگان دین از غرور نظر به آستان ملکوت چنین میکرده اند.
هرچه باشد یک چیز روشن است. فرزندان آدم اگر بخواهند به بزرگی و عظمت خدا دست یازند چاره ای ندارند جز اینکه دمادم به خود تذکر دهند که آدمیان آنگاه که قدر خویش را بدانند در مییابند بی نگاه دوست هرقدر فربه و گسترده شوند در لحظه ای به بی نظری دوست، هیچ خواهند شد. خدا و جهان معنویت آنقدر بزرگ است که آدمی فقط با قدر شناسی، در آستان دوست باقی میماند. اما چرا بعضی چنین میکنند؟ چرا قدر ناشناسند! هم قدر خود را نمیدانند و هم نسبت به بزرگی جهان معنویت بی اعتنا هستند و در این بی اعتنایی با نگاهی از سر بی اندیشگی و تفکر به اعمالی دست مــیزنند کـه این اعمال آنها را از آستان دوست دور میکند.
با این اتفاق آدمی به سوی ناچیز شدن و عدم میرود. آدمهای نا چیز شده،آبرو میبرند، آدم میکشند، مال یکدیگر را به یغما میبرند،سخت وسنگ میشوند. بی آنکه کمی بیاسایند و تامل کنند که آنچه میماند تنها لطافت محبت دوست است و جز لطافت در جهان چیزی نمیماند. آنانکه لطیف شده اند چه در عالم خاک باشند و چه نباشند برای همیشه میمانند. و هرکس از لطافت دور شد و سنگین شد. جان معنایش از او جدا خواهد شد و آنگاه هم این دنیا و هم آن دنیایشان سیاه و جهنم خواهد شد. جلاد های عالم نمونه های خوبی از جهنم دنیایند،جهنم از همین جا، از درون ماشروع میشود. وقتی ما تنها هستیم و بی ارتباط با عالم معنویت، آنگاه جهنم خلق میشود و خلق جهنم دست ما است.دوست با خلق جهنم نگران میشود و نگرانی اوتنها با نابودی جهنم در اینجا و آخرت، رفع خواهد شد. حواسمان باشد ما اگر در تذکر به روی جان خویش ببندیم حتی اگر جلاد جان دیگران نباشیم،عاقبت قاتل معنویت و جان خویش خواهیم شد.
به نظر میآید در عالم معنویت،بازار سیاست بازار مکاره فروش معنویت و بی متاع شدن جان آدمیت است.
گویی کشتار قدیم و مدرن امروز به جلادی پسا مدرن رسیده است. روزگاری آدمیان با سنگ و چوب وشمشیر به هم زخم میزدند و یکدیگر را میکشتند و در گذر از گذشته سنگ و چوب و شمشیر تبدیل به سلاح های مدرن و کشتار جمعی شد. لیک در دنیای پسا مدرن شکل کشتار نیز تحول یافته است، در این زمانه هم میکشند و هم آبرو میبرند البته ابتدا آبرو میبرند تا جان فرد را با شکنجه روحی بستانند.
با تاسف، این فرایند به نوعی درحال جهانی شدن است. داعش میسازند تا آبروی مسلمانی ببرند. نژاد پرستی راه میاندازند تا آبروی یهودیان را حراج کنند، پکیدا ایجاد میکنند تا اروپای مسیحی متمدن را به چوب شقاوت سر ببرند.
کشتن و سر بریدن داعشیان چنان و حشتناک است که هر انسانی را از انسانیت خویش شرمسار میکند. لیک در جهان پسا مدرن امروز، سربریدن آبروی آدمها تا وصل به آبروی ما نشود چندان درک نمیشود. و چه بد جامعه ای است؛که با آبروی مردمان عزیز خداوند،بازی میکند.وچه بد گروه هایی هستند که سلاخانه سر آبرو رامی برند. در عالم سیاست،مذاکرات هسته ای ایران با 1+5 میدان کار زاری شده است که در این میدان نخست وزیر اسرائیل و حزبش درک نمیکنند که هم با آبروی درون گروهی خویش بازی میکنند و هم میخواهند آبروی حامیان خود در امریکا را به سر بازار بکشانند.این رویه ی حزب نتانیاهو یک شیوه ی کشتار پسا مدرن است آنها میخواهند با دروغ گویی و آبروریزی منطقه را در التهاب نگه داشته و گمان میکنند از این طریق به امنیت پوشالی برسند و این راه جز رفتن به بیراهه و سقوط کشنده چه بیخیال حیثیت کشی میکنند.چه بی خیال از آبروی خویش میخواهند آبروی دیگران را ببرند تا در این جنگ پسامدرن پیروز شوند اما نمیدانند هم خود را میکشند و هم دیگران را به مسلخ میسپارند.
نخست وزیر فعلی گروه افراطی اسرائیل، گمان میکند که میتواند در سمت و سوی آبروریزی و زدن اتهام دروغ گویی به سیاست خارجی ایران، راهی برای فرار از شکست خویش و بی آبرو گری خود پیدا کند. این در حالی است که درنیافته اند آنانکه زبان به دروغ آلوده میکنند،بی آنکه با خبر شوند، از همان ابتدا قصد جان خود را کرده وکوس رسوایی خود را میزنند، آنان صدای بعضی از حامیان جمهوری خواه و دمکراتشان را نیز در آورده اند. ظاهرا نژاد پرستان هنوز در نیافته اند، کشتار سبعانه در جهـــان پســامدرن، رواج آبروبری است. و این دشنه نامریی بس بی رحمانه میدرد.
در این مسیر باید کاری کرد. اگر دیروز کوس رسوایی گناه کسی در محله ای به صدا در میآمد امروز، رسوایی قدرت جهانی شدن دارد. نخست وزیر اسرائیل بیهوده تلاش میکند چرا که او خیلی پیش تر ها با دروغ گویی و فریب آبروی خویش را برده و قاتل گروه خویش شده است. من برای کنگره ی آمریکا دعا میکنم تا در این کشتار پسامدرن گرفتار بی آبروگری چنین بی آبرویی نشود و فریب دروغ های جهان سوز را نخورد.
مردم سالاری:شهادت کوثر قرآن
«شهادت کوثر قرآن»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم سیدرضا اکرمی است که در آن میخوانید؛
1- رسول اکرم یادگاری داشت که از هر جهت دوست داشتنی بود، معصومه بود و مطهره، راضیه بود. و مرضیه، محدثه بود و زکیه، حانیه بود و حبیبه، وامابیها، کینه یافت و برای پدر مادر بود، خداوند وی را «الکوثر» عنوان داد و از رسول خدا خواست نماز شکر به جا آورد و شتر قربانی کند «انا اعطیناک الکوثر، فصل لربک و انحر، انشانئک هوالابتر» و اعلام شد که دشمنان پیامبر اعظم نابود شدنیاند و نسل پیامبر از طریق زهرای اطهر علیهاسلام ماندگار خواهد بود. مشاهدات میدانی و تاریخی به وضوح اعلام میدارند که از «عاص بنوائل» با داشتن پسران بسیار شجره و نسلی نمانده و از یادگار رسول خدا بیشاز صد میلیون مرد و زن به «سادات» شهرت دارند و نسل حضرت معرفی میگردند.
2- درباره روز شهادت حضرت زهرا علیهاسلام «75 روز و 95 روز» پس از وفات پیامبر را نقل نمودهاند و این اختلاف در تاریخ، فرصتی است که درباره این کوثر تاریخ، سخن بیشتری گفته شود و عرض ارادت بیشتری به ساحت وی عرضه گردد. حضرت زهرا علیهاسلام سیمای قرآنی دارد که در آیات «تطهیر، مباهله، هلاتی، آیاتی از سوره الرحمن، فبئی» مشاهده میشود و طهارت مطلق و اطعام و نذر و واگذاری فدک به حضرت توسط رسول خدا، را در کارنامه وی اعلام میدارند و از جمله یک سوره قرآن دارد با ویژگیهای متعدد، با عنوان «کوثر» که تاکنون «26» مصداق در تفاسیر نقل نمودهاند.
3- حضرت «سیده نساءالعالمین» سرور زنان دو جهان است و بدین جهت شناخت حقیقت وی دشوار است و چون نمونه برتر و نخبه کامل هستی میباشد، شناساندن ولی برای ما غیرممکن «الفاطمه و ما ادراک ماالفاطمه» است، آیتالله جوادیآملی میفرمایند: تنها راه شناخت او اظهار عجز و ناتوانی معرفتی، میباشد و سروری «موهبت سماوی» است. وی تنها کسی است که توانست امتحان طاقتفرسای الهی را در ماموریت با موفقیت «یا ممتحنه، امتحنکالله الذی خلقک» و پیروزمندی پشت سر بگذارد. حضرتش میزان «خشم و خرسندی» خداوند میگردد، یعنی حالات روحی وی مورد توجه «انالله لیغضب لغضب فاطمه و یرضی لرضاها» خداوند قرار میگیرد و میزان میباشد.
4- حضرت زهرا تنها بانویی است که «حوراءانسیه» عنوان گرفته و وجودی زمینی و عبرت بشری است و بایستی وی را اسوه و الگو دانست و در همه حیات و زندگی به سیره علمی و عملی و اخلاقی و پنداری و شنیداری و گفتاری وی اقتدا نمود. در عین زمینی بودن که در مکه به دنیا آمد و در مدینه بدرود حیات میگوید، آسمانی و بهشتی است که پیامبر اعظم «یک اربعین» عبادت روزانه و شبانه مینماید و با افطار بهشتی، افطار میکند تا حضرت فاطمه تکوین یابد. پیامبر میفرمود: فاطمه بوی بهشت میدهد و او را بو میکشم.
5- دو واژه «قرآن و عترت» را میشناسیم و میدانیم که معارف قرآن مراتبی دارد و ظاهر و باطن «قرآن حقایقی دارد، عبارات و اشارات، محکمات و لطائف. عترت نیز مراتبی دارد و درجاتی، «آنگونه که یقین مراحل، علمالیقین، عینالیقین، حقالیقین دارد، علم نیز مراتب متعدد دارد. عترت رسول خدا از جمله حضرت زهرا، بر پیامبران گذشته در عرفان و علم و عبادت برتری دارند، که آنان به تعبیر قرآن «علم من الکتاب» داشتند و این حضرت «علمالکتاب» را و صد البته حضرت علیعلیهالسلام برائمه دیگر تقدم علمی و تفضیل علمی داشت که حضرت «ابالائمه» بود و «افضل الاوصیاء» و بنابراین رتبه حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام بسیار والا بود. رسول اکرم او را میبوسید و میبویید و به احترام وی «تمام قد» میایستاد و در هر سفری، در پایان با وی وداع میکرد و پس از ورود ابتدا به دیدن میرفت.
6- از دریچههای محکم و مستحکم عترت «توسل» به آنان میباشد که در آیه 35 سوره مائده میخوانیم «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیله و جاهدوا فی سبیله، لعلکم تفلحون» که در این آیه شریفه، تقوای الهی و توسل و مجاهدت همه جانبه، عوامل فلاح و پیروزی معرفی شدهاند. جهان محیط زیست ما کانون وسائل و توسلات است، برخی از کارهای خداوند توسط فرشتگان و پیامبران و امامان حق و عدل، انجام میگیرد و قاعدهای اعلام شده «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها» که امور عالم با اسباب و ابزار انجام گیرد. زهرای اطهر علیهاسلام از توسلات است و میتواند وسیلهای برای اجابت دعا و شفاعت باشد و چه بسا افراد فراوانی از طریق توسل به حضرت، بهبودی یافتند و از طریق حضرت نجات یافتند و نماز استغاثه به حضرت «در مفاتیح الجنان» آورده شده و امری مجرب است البته با خود همانند حقایق دیگر عالم، شرایط و آداب و آئیننامه دارد.
آرمان:انرژی و بحران اوکراین
«انرژی و بحران اوکراین»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم الههکولایی است که در آن میخوانید؛
نقش انرژی در اقتصاد جهانی به گونهای آشکار افزایش یافته است. این موضوع رابطهای مستقیم و هماهنگ با مسائلی مانند رشد اقتصادی، رکود و موازنه تجاری کشورها پیدا کرده است. از دهه 1980 تاکنون، کشورهای صنعتی غرب با محدودیتهایی در ارتباط با منابع انرژی مواجه شده اند. شواهد نشان میدهد که ذخایر طبیعی انرژی، بهترین پشتوانه اقتصاد جهانی محسوب میشود و قدرتهای بزرگ صنعتی ناچارند کنترل موثری در رابطه با این کالای راهبردی جهانی داشته باشند. در واقع انرژی از گزینههای بسیار تاثیرگذار در تولید ثروت و قدرت در جهان کنونی به شمار میآید. اقتصاد جهانی با تمامی پیچیدگیهای خود اعم از جهانی شدن، وابستگی متقابل، تاکید بر رقابت، استفاده از مزیتهای نسبی، همچنان وابسته به انرژی نفت و گاز و تامین امنیت آن است.
از سوی دیگر، خود انرژی یکی از گزینههای قدرت محسوب میشود. بر این اساس کالایی راهبردی محسوب میشود که تامین امنیت آن، نقش کانونی در امنیت بینالمللی دارد. باتوجه به دگرگونیهای اقتصاد جهانی، رقابت کشورهای تازه صنعتی شده آسیا با سایر قدرتهای اقتصاد جهانی و نیاز روزافزون این کشورها به انرژی (نفت و گاز) و تامین امنیت آن، به نظر نمیرسد در دو دهه آینده از نقش نفت و گاز (انرژی) در اقتصاد جهانی کاسته شود. در چنین روندی کشورهای برخوردار از ذخایر اصلی انرژی، اهمیتی راهبردی در سیاست بین الملل مییابند و با تدبیر و بهرهگیری از فرصتها میتوانند جایگاه و موقعیت خود راارتقا بخشند.
گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی و تحقیقهای جامعی که به وسیله شورای ملی نفت ارائه شده است هم نشان میدهند سوختهای فسیلی بیش از 80درصد از منابع انرژی جهان را فراهم میکنند. بر اساس این بررسیها تقاضای رو به رشد جهان برای انرژی با چالشهای پیچیدهای هم برای مصرف کنندگان و هم تولید کنندگان روبهروست. با این نگاه بحران اوکراین را میتوان بحران بر سر انرژی دانست. اوکراین خط حایل بین اتحادیه اروپا و روسیه است، اگر این کشور به اتحادیه اروپا بپیوندد، این اتحادیه توانسته حوزه نفوذ خود را تا مرزهای غربی روسیه ببرد.
از طرف دیگر، حدود 60 تا 70 درصد خطوط گازی که تأمین انرژی اتحادیه اروپا را به عهده دارد، از اوکراین میگذرد. به علاوه، اوکراین میتواند بازار خوبی برای این اتحادیه باشد. زمینههای سیاسی هم وجود دارد. عضویت این کشور در اتحادیه اروپا در درازمدت میتواند موضع و جایگاه این اتحادیه در سطح بینالمللی را تقویت کند و نفوذ روسیه در اوکراین را کاهش دهد. با این حال، به سود اوکراین است که هم با اتحادیه اروپا و هم با روسیه روابط مثبت داشته باشد. بنابراین باید راهی پیدا کند تا هر دو طرف را راضی نگه دارد.
از طرف دیگر، روسیه نیز آنگونه که با ناتو مخالف است، با اتحادیه اروپا مخالف نیست. حتی هدف روسیه از تشکیل اتحادیه اوراسیا نیز در بلندمدت پیوستن به اتحادیه اروپاست و دلیل اصرار اتحادیه اروپا بر امضای قرارداد تجارت آزاد با اوکراین، زمینهسازی برای پیوستن کییف به این اتحادیه است. دلیل اصلی بروز اعتراضات در اوکراین هم پس از عدم امضای توافقنامه توسط یانوکوویچ، وجود پیشزمینههای مردمی در غرب این کشور برای همکاری با کشورهای اروپایی به جای روسیه است.
دنیای اقتصاد:الگوی جدید تولید؟
«الگوی جدید تولید؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر فرخ قبادی است که در آن میخوانید؛در خبرها آمده بود که نقدینگی به مرز 700 هزار میلیارد تومان نزدیک میشود. در همین رابطه مدیرعامل یکی از بانکهای خصوصی از ابتلای اقتصاد کشور به «دیابت نقدینگی» سخن گفته است و معاون پارلمانی رئیسجمهور نیز ضمن ابراز نگرانی از حجم عظیم نقدینگی سرگردان که «یک روز در دلالی ارز و روزی دیگر در بازار سکه وارد میشود» گفته است که «باید به حال این نقدینگی فکری کرد.» واقعیت هم این است که بهرغم کاهش شدید نرخ رشد نقدینگی در نیمه اول سال 93، میزان نقدینگی در سالهای اخیر افزایش چشمگیری داشته است.
بهطور مشخص از پایان آذرماه سال 1389، تا آذرماه سال جاری، نقدینگی بیش از 5/ 2 برابر شده است (جدول صفحه13 را ملاحظه فرمایید). این جهش در نقدینگی طی 4 سال، آن هم در دورهای که تولید ناخالص داخلی واقعی کشور کاهش یافته، با هر مقیاسی که نگریسته شود، نگرانکننده است.
آنچه که در این میان موجب شگفتی است، شکایت تولیدکنندگان از کمبود نقدینگی و بهطور مشخص از خسارت شدیدی است که محدودیت سرمایه در گردش بر عملکرد آنها وارد میآورد. در حقیقت در تمام نظرسنجیهایی که طی چند سال گذشته توسط اتاق بازرگانی ایران و مرکز پژوهشهای مجلس صورت گرفته، مدیران بنگاههای تولیدی کمبود نقدینگی و سرمایه در گردش را بزرگترین معضل در میان مشکلات عدیده خود ارزیابی کردهاند.
اما این معمای کمبود نقدینگی و سرمایه در گردش بنگاهها، در شرایطی که اغلب صاحب نظران اقتصادی نقدینگی کنونی را نه تنها بیش از اندازه که تهدیدی برای اقتصاد کشور ارزیابی میکنند، چه توضیحی میتواند داشته باشد؟ آیا میتوان گلایه بنگاههای تولیدی را اغراق آمیز و ناشی از زیادهخواهی آنها تلقی کرد و اساسا اصل مساله را بیپایه و اساس دانست؟ متاسفانه شکایت تولیدکنندگان بیاساس نیست و بهرغم دریای بیکرانه نقدینگی، اقتصاد کشور ما هم اکنون تاوان سنگینی از بابت محدودیت سرمایه در گردش بنگاههای تولیدی پرداخت میکند. در توضیح معمایی که به آن اشاره شد، لازم است به نقش محوری سرمایه درگردش در عملکرد واحدهای تولیدی توجه کرد. یک بنگاه تولیدی برای خرید مواد اولیه و کالاهای واسطه مورد نیاز خود، برای پرداخت حقوق و مزایای کارکنان و برای تامین مالی هزینههای فروش، بهره بانکی و دیگر مخارج مرتبط با عملکرد عادی خود، به مبلغ کم و بیش معینی «سرمایه در گردش» نیاز دارد. به بیان دیگر، گذران امور یک بنگاه در یک بازه زمانی – از هنگام خرید ملزومات تا دریافت وجوه حاصل از فروش محصولات تولید شده – نیازمند نقدینگی است که باید همواره در دسترس باشد. این بازه زمانی و مبلغ مورد نیاز، برای بنگاههای فعال در رشتههای مختلف البته متفاوت است؛ اما برای هر بنگاه، هم بازه زمانی و هم سرمایه مورد نیاز، برای فعالیت با ظرفیت کامل، کم و بیش معین و معلوم است. حال فرض کنید قیمت همه ملزومات یک بنگاه، بهطور متوسط، در یک سال 20 درصد افزایش یابد.
مدیران بنگاه ممکن است بتوانند با صرفهجویی در هزینهها و بالا بردن بهرهوری و بدون کاستن از حجم یا کیفیت محصولات خود، اندکی از سرمایه در گردش مورد نیاز بکاهند؛ اما بالا بردن بهرهوری بیهزینه نیست و به هرحال، در شرایط کنونی و برای اکثریت بزرگ بنگاههای کوچک و متوسط کشور ما، فرض کاستن از سرمایه در گردش مورد نیاز بدون کاهش کمیت یا کیفیت تولید، فرضی واقعبینانه نخواهد بود. در آن صورت باید این واقعیت را پذیرفت که افزایش هزینههای تولید به میزان 20 درصد، سرمایه در گردش مورد نیاز بنگاهها را کم و بیش به همان اندازه افزایش خواهد داد. حال باید دید که در دوره 4 ساله مورد بحث ما که نقدینگی 5/ 2 برابر شده، هزینههای تولید چقدر افزایش یافتهاند؟ بر اساس آمار بانک مرکزی ایران، از آذرماه 1389 (زمان آغاز هدفمندسازی یارانهها) تا آذرماه سال جاری (1393)، «شاخص بهای تولیدکننده – صنعت» (که نشاندهنده هزینههای تولید در همه بخشها غیر از کشاورزی و خدمات است) بیش از 3 برابر شده است. با توجه به مطالبی که پیشتر گفته شد، این افزایش به آن معنا است که سرمایه در گردش مورد نیاز بنگاههای صنعتی نیز کم و بیش به 3 برابر افزایش یافته است.
به بیان دیگر، هر گاه سرمایه درگردشی که امروز در اختیار واحدهای صنعتی است، بهطور متوسط 3 برابر رقمی میبود که در آذرماه سال 89 در اختیار آنها قرار داشت، تازه این واحدها خود را در وضعیتی مشابه آن زمان مییافتند که البته در آن زمان نیز بنگاههای صنعتی به لحاظ نقدینگی و سرمایه درگردش به شدت در مضیقه بودند.
در هر حال میدانیم که چنین افزایشی در کار نبوده است. دستکم تا آنجا که به اکثریت بزرگ بنگاههای بخش خصوصی (بهویژه بنگاههای متوسط و کوچک) مربوط میشود، تسهیلات بانکی برای سرمایه در گردش آنها طی دوره مورد بحث به هیچوجه چنین افزایشی نداشته است. علت آن هم روشن است. بانکها با کمبود منابع مواجهند و رغبتی هم ندارند که این منابع محدود را در اختیار بنگاههای تولیدی قرار دهند. آنها بهخوبی میدانند که واحدهای تولیدی با چالشهای عدیدهای دست به گریبانند و اگر زیانده نباشند، سودآوری بسیار نازلی دارند. تجربه نیز به آنها آموخته است که خطر نکول یا تعویق بازپرداخت تسهیلات تولیدی به مراتب بیش از تسهیلاتی است که برای فعالیتهای غیرتولیدی و دادوستدهای مقطعی پرداخت میشود.
پیامد این وضعیت برای بنگاههای صنعتی چه بوده است؟ پاسخ این سوال از پیش معلوم است. برخی از آنها کارخانه خود را تعطیل کرده و از فعالیت دست برداشتهاند. سفری کوتاه به هر یک از شهرکهای صنعتی، دامنه این رخداد تاسف بار را به روشنی نمایان میسازد. اغلب آنهایی که باقی ماندهاند نیز دقیقا همان کاری را کردهاند که ناگزیر از انجام آن بودهاند. از مواد اولیه و کالاهای واسطه مورد نیازخود کاستهاند، تعدیل نیرو کردهاند و با ظرفیتی کمتر به کار خود ادامه میدهند.
تولید با 30 یا 40 درصد ظرفیت تولید، مشکل کمبود سرمایه در گردش را برطرف میسازد یا به شدت کاهش میدهد. با نگاهی به اخبار اقتصادی روزنامهها و مشاهده فراگیری این شیوه مقابله با کمبود سرمایه در گردش، بهنظر میرسد که مدیران بنگاههای صنعتی ما به الگوی جدیدی از تولید روی آوردهاند که لا اقل در کوتاه مدت ادامه فعالیت آنها را میسر میسازد، ضمن آنکه از تنشهای روزمره و فشارهای عصبی آنها نیز میکاهد. البته تولید با ظرفیت پایین به معنای بهرهوری نازل و هزینه تمام شده بالا است که این خود با کاهش رقابتپذیری، بر مشکلات آنها میافزاید. در همین حال زیانها نیز روی هم انباشته میشوند، بدهی به بانکها و دارایی و تامین اجتماعی سنگینتر میشود و رهایی بنگاهها از مخمصهای که در آن گرفتار شدهاند، روز به روز دشوارتر میشود؛ اما همه اینها دغدغههایی است که ظاهرا و ناگزیر، فعلا به فراموشی سپرده شدهاند. آنچه فراموششدنی نیست و تاوانش هر روز پرداخت میشود، خسارتی است که از بابت عاطل و باطل ماندن 60 یا 70 درصد ظرفیت تولید صنعتی به اقتصاد کشور تحمیل میشود.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دولت جمهوری اسلامی سالها تلاش كرده به مردم نشان دهد هرگز دنبال سلاح هسته ای نیست آنوقت جنابعالی در مقاله خود مینویسید آیا كاهش ذخایر اورانیوم وپلوتونیوم زدائی از نیروگاه اراك امنیت رژیم صهیونیستی را بیشتر كرده است
اگر واقعا دولت جمهوری اسلامی ایران بدنبال تولید سلاح هسته ای نیست (كه واقعا هم همین است)افزایش یا كاهش اوانیوم وپلوتونیوم تاثیری در امنیت رژیم صهیونیستی نداشته وندارد هدف ایران از تولید موارد مذكور استفاده صلح آمیز از آنها (تامین سوخت نیروگاهها وتولید رادیو داروها )میباشد بنابراین طرح این موضوعات به این شكل آب در اسیاب دشمن ریختن است امنیت رژیم صهیونیستی با گسترش تفكر انقلاب اسلامی در منطقه و بالا گرفتن احساسات ضد صهیونیستی مسلمانان به خطر افتاده است نه با تولید اورانیوم وپلوتونیوم در ایران .
كاش تعبیر مقام معظم رهبری در از بین رفتن رژیم صهیونیستی را یكبار دیگر مطالعه كنید كه ایشان گفتند معنی از بین رفتن اسرائیل از طریق برگزاری رفراندوم با شركت تمام فلسطینیها صرفنظر از نژاد ومذهب آنها وانتخاب آزادانه حكومت اتفاق می افتد
در نوشته هایمان دقت كنیم تا نا خواسته تبدیل به بلندگوی نتانیاهو نشویم