کیهان:گزینه اصلی زیر میز است!
«گزینه اصلی زیر میز است!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد صرفی است که در آن میخوانید؛آمریکاییها میگویند سه گزینه روی میز مذاکرات است و جمهوری اسلامی باید یکی از آنها را انتخاب کند؛ 1- توافق؛ که با توجه به محتوا و ابعاد فعلی آن، چیزی بیش از یک کلاه گشاد و بی انتها نیست! 2- تشدید تحریمها 3- گزینه نظامی.
نگاهی دقیق به فعل و انفعالات محیطی نشان می دهد آنچه روی میز در جریان است، چیزی جز یک نمایش تردستانه برای پنهان کردن بازی مرموز زیر میز نیست. گزینههای روی میز آمریکاییها از دو حال خارج نیستند. گزینه اول فرعی است و دو گزینه دیگر کارتهای سوخته و بی ارزش. گزینه واقعی و اصلی آمریکا که از قضا زیر میز قرار دارد و صحنه سازیهای روی میز برای پوشاندن آن است، چیزی نیست جز؛ «Regime Change From Within» یا همان «تغییر رژیم از درون». این موضوع جای تحلیل و بررسی بسیار دارد و در این مجال به برخی از ابعاد و نشانههای آن میپردازیم.
«رژیم» در ادبیات سیاسی واشنگتن، یک عبارت کنایی است که به «آرایشهای سیاسی نامطلوب» اطلاق می شود. تعریف مبسوط یک رژیم از منظر واشنگتن «مجموعهای حاکم از قوانین، هنجارها و ارزشهاست که رفتارها را تنظیم و کنترل میکند» و این مجموعه در تضاد با منافع و تعاریف آمریکا تعریف می شود.
این گزینه درباره جمهوری اسلامی ایران یک گزینه تازه تلقی نمی شود و اگر بخواهیم دقیق بگوییم، عمری به اندازه عمر جمهوری اسلامی دارد. عبارت «تغییر رژیم از درون» تا سال ۲۰۰۳ تقریبا در ادبیات سیاسی و رسانهای آمریکا دیده نمی شود و نخستین استفاده از آن به سال 2003 باز میگردد. زمانی که دولت آمریکا به سردمداری جرج بوش افغانستان را اشغال، به عراق حمله کرده و زمزمههایی مبنی بر تدارک حمله به ایران نیز به گوش میرسید. در این زمان اغلب کارشناسان و تحلیلگران آمریکایی به کاخسفید درباره نتایج چنین حماقتی هشدار داده و ایران را لقمهای بزرگتر از دهان آمریکا میدانند و گزینه «تغییر رژیم از درون» را به جای گزینه نظامی ارائه میکنند. تکرار این مفهوم در 5 سال اخیر رشدی تصاعدی و انفجاری داشته است.
تحقیقات نشان میدهد تا سال 2014 میلادی، 82 مورد مطالعه و تحقیق مستقل درباره «تغییر رژیم از درون» در کتابها، پایاننامهها و ژورنالهای علمی به چشم میخورد و نکته جالب آنکه بیش از دو سوم این تحقیقات و تالیفات درباره ایران بوده است! «ایوان ساشا شیهان» از محققان دانشگاه بالتیمور یکی از اصلیترین نظریه پردازان در این زمینه است که سخنرانی، یادداشت و تالیفات مختلفی درباره این موضوع داشته و ارتباط تنگاتنگی با مراکز سیاسی و تصمیم سازی در آمریکا نیز دارد. شیهان در یکی از تحقیقات منتشر شده خود در این زمینه مینویسد؛ «برخی شاید معتقد باشند «تغییر رژیم از درون» یک مفهوم صرفاً ذهنی است که برای تشویق مخالفان و اپوزیسیون داخلی کاربرد دارد اما اینگونه نیست.» این همان چیزی است که ما را به آن متهم میکنند؛ توهم توطئه!
وی در ادامه به بررسی این مفهوم پرداخته و معتقد است؛ تحریمهایی که از ابتدای انقلاب سال 1979 علیه ایران وضع شد، اگر چه با عنوان «مهار» جمهوری اسلامی مطرح می شد اما ماهیتاً کارکردی جز تغییر از درون نداشت.
تحریم های واشنگتن علیه ایران بطور کلی به سه بهانه انجام شده است؛ حمایت از تروریسم، حقوق بشر و فعالیتهای هستهای. آمریکا مدعی است این تحریمها برای تغییر رفتار ایران در حوزههای مورد اشاره وضع شده است اما جان بولتون -سیاستمدار آمریکایی که به واسطه سیاستهای ضد ایرانیاش مشهور است- در مصاحبه ای با فایننشال تایمز در سال 2006 پرده از واقعیت تحریمها برمیدارد و میگوید؛ «تغییر رژیم «هدف نهایی» از سیاست تحریمها بود. سیاست تحریم، ایران را از داخل تحت فشار قرار داده و به نیروهای دموکراتیک کمک میکند.»
در موردی دیگر میتوان به مقدمه طرح تحریمهای نفتی -به عنوان یکی از سختترین تحریمهای تاریخ- اشاره کرد. در این پیشنویس آمده است؛ هدف از تحریمها حرکت ایران به سوی انتخاب دولتی آزاد و دموکراتیک است!
گزینه واقعی آمریکاییها نه یک مفهوم تئوریک که یک دستور عملیاتی در حوزه سیاست خارجی است و شامل گزینههای متنوعی میشود؛ از فعالیتهای رسانهای و تبلیغی گرفته تا کمکهای مخفیانه به اپوزیسیون داخل کشور و فراریها.
کاندولیزا رایس -وزیر خارجه وقت آمریکا- در سال 2006 از کنگره تقاضای 85 میلیون دلار برای کمک به مخالفان جمهوری اسلامی میکند و در توضیح این درخواست میگوید؛ «این پول صرف حمایت از آرمانهای مردم ایران برای آزادی و دموکراسی خواهد شد.» کنگره با اختصاص 75 میلیون دلار موافقت میکند. در پایان سال مالی 2006 اعلام میشود کل این بودجه خرج شده و بطور سر بسته اعلام میشود این بودجه صرف کمک به رسانههای فارسیزبان، گروههای طرفدار دموکراسی در ایران و کمک به دانشجویان ایرانی در آمریکا شده است!
اوایل دسامبر 2012 ـ آذر ماه 1391 - در محافل سیاسی و رسانهای غرب این احتمال مطرح شده بود که ممکن است ایران برای اعتمادسازی، غنیسازی 20 درصدی اورانیوم را متوقف کند و غرب در قبال آن برخی از تحریمها را لغو کند. در پی این احتمال، دیوید فروم، یکی از نظریهپردازان نزدیک به کاخسفید طی مقالهای در سایت CNN نوشت؛ «اگر پرونده هستهای ایران به نقطه پایان برسد، غرب برای حفظ پرستیژ بینالمللی خود چارهای جز لغو برخی از تحریمها ندارد و حال آن که تحریمها با دو هدف پلکانی تعریف شدهاند. اول تغییر رفتار سیاسی ایران - BEHAVIOR - و دوم تغییر ساختار - STRUCTURE - نظام.»
از منظر آمریکاییها این تغییر میتواند در سه قالب محقق شود؛ انقلاب، کودتا و اصلاحات و از همین منظر است که طیفهای متنوعی زیر «چتر» این گزینه قرار گرفته و مورد حمایت واقع میشوند؛ از گروهک منافقین که برای تغییر جمهوری اسلامی دست به اسلحه برده و ترور میکنند تا برخی اصلاح طلبان داخلی که مدعی کار در چارچوب قانون اساسی فعلی هستند. نمود بارز این گردهمایی زیر یک چتر را می توان در فتنه سال 88 دید که «همه احزاب و گروههای ضدانقلاب در داخل و خارج کشور» زیر چتر فتنه جمع شدند.
نخستوزیر رژیم صهیونیستی در سخنرانی جنجالی و البته نمایشی اخیر خود در کنگره آمریکا به موضوع حساس و قابل تاملی اشاره کرد که اغلب رسانهها توجه چندانی به آن نکردند. نتانیاهو گفت؛ آمریکا به دنبال توافقی 10 ساله با ایران است اما من فکر نمیکنم که جمهوری اسلامی بعد از این مدت رژیم بهتری باشد!
این نکته سربسته با توجه به موارد فوق گویای واقعیتهای بسیاری است. این اعتراف نشان میدهد آمریکاییها به این توافق نه به عنوان یک قرارداد مرسوم و دو طرفه، بلکه به عنوان ابزاری در جهت اجرایی کردن گزینه اصلی و البته زیرمیز خود نگاه میکنند.
خراسان:باله ایتالیایی با دشمن!
«باله ایتالیایی با دشمن!»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم محمد اسلامی است که در آن میخوانید؛دیروز رنتزی و پوتین در کرملین دست های هم را فشردند و یکدیگر را در آغوش گرفتند. نخست وزیر ایتالیا عالی ترین مقام غربی است که از زمان الحاق شبه جزیره کریمه به روسیه، به مسکو سفر کرده است. این ملاقات در حالی رخ داده است که روسیه تحت تحریم های اقتصادی اتحادیه اروپا قرار دارد و سردترین روزهای روابطش با غرب، از جنگ سرد تا کنون را تجربه می کند. این ملاقات برای ما در ایران هم پیام های روشنی دارد که باید درباره آن ها تامل کرد:
1 - روسیه سوراخ دعای اروپا را پیدا کرده است
پوتین در دیدار دیروز با رنتزی ایتالیا را "شریکی ویژه" برای روسیه توصیف کرد. البته آقای پوتین در ماه های گذشته همین "شریک ویژه" اش را در فهرست تحریم های متقابل روسیه در قبال اتحادیه اروپا قرار داده بود. به عبارت دیگر وقتی روسیه در پاسخ به اتحادیه اروپا، خرید برخی محصولات از کشورهای اروپایی را متوقف کرد، ایتالیا از جمله مهم ترین کشورهایی بود که متضرر شد. با این حال در ماه های گذشته علیرغم تنش های فراوان بین روسیه و کشورهای غربی، رنتزی و پوتین تلاش کرده اند که عاقلانه رفتار کنند. اگرچه دیدار دیروز رنتزی و پوتین در کاخ کرملین، همه توجه ها را جلب خود کرده، اما باید یادآوری کرد که آن ها در 3 ماه گذشته هم 3 ملاقات داشته اند. پوتین در این ماه ها تلاش نکرده است که نظر آلمان یا فرانسه را تغییر دهد، بلکه استراتژی خود را توسعه روابط با کشورهایی تعریف کرده است که به دور از رویکردهای سیاسی، متمرکز بر دغدغه های اقتصادی شان هستند. حضور نخست وزیر ایتالیا در کاخ کرملین، شکست در سد سیاسی غرب در برابر روسیه است. پوتین آموخته است که برای شکست اجماع در میان کشورهای غربی، باید به سراغ دسته دومی ها برود. کشورهایی که ما آن ها را با عنوان کشورهای "اروپای دوم" نامیده ایم. (رجوع کنید به شماره اول کتاب مجله "خراسان دیپلماتیک") البته وقتی این اجماع شکست خورد، طبعا باید منتظر چانه زنی کرملین با تروئیکای اروپایی، اتحادیه اروپایی و آمریکا بر سر دستاوردهایش در تعامل با اروپای دوم هم باشیم.
2 - ایتالیا آقا بالاسر نمی خواهد
از سوی دیگر فارغ از این که روسیه چه سیاستی را در قبال اروپا، اجماع تحریمی و اروپای دوم اتخاذ کرده باشد، باید رفتار ایتالیا هم مورد توجه قرار گیرد. آقای ماریو رنتزی، سیاستمدار جوان ایتالیایی سر پر سودایی دارد. او که پیش از این شهردار فلورانس ایتالیا بوده است با سنی پایین به نخست وزیری ایتالیا رسید. رنتزی سال گذشته هم با کمک ماریو دراگی، رئیس ایتالیایی بانک مرکزی اروپا توانست فدریکا موگرینی، سیاستمدار جوان ایتالیایی را جایگزین کاترین اشتون، سیاستمدار سالخورده و ثروتمند انگلیسی کند. رنتزی به روشنی می داند که سیاستمدارهای اتحادیه اروپا چیزی جز سخنرانی کردن بلد نیستند و دغدغه وضعیت اقتصادی ایتالیا را هم ندارند. رفتار رنتزی به روشنی نشان می دهد که اتحادیه نتوانسته است نیازهای کشورهای اروپایی را پاسخ دهد و برای مشکلات شان راه حل پیدا کند. رنتزی با این ملاقات نامتعارف خود، دارد به تروئیکای اروپایی، اتحادیه و آمریکایی ها می گوید که ایتالیا آقا بالاسر نمی خواهد.
3 - داعش، لیبی و کریمه، فرصت های سیاست خارجی
گفته می شود که رنتزی به این دلیل پا به کرملین گذاشته است که از سوی داعش در مدیترانه مورد تهدید جدی قرار داد و قصد دارد که از روسیه در این زمینه کمک بگیرد. در مقابل برخی تحلیل گران هم گفته اند رنتزی برای این که بتواند کمک پوتین را جلب کند باید مراوداتی اقتصادی را بپذیرد که نافی تحریم های غرب علیه مسکو هستند. به نظر می رسد که رنتزی قصد دارد با یک تیر 2 نشان بزند. هم همکاری امنیتی روسیه را جلب کند و هم با بهانه ای معقول، کشورش را از بند سیاست های تحریمی غیرعقلانی اتحادیه خلاص کند. رفتار رنتزی نشان می دهد که بحران های منطقه ای و بین المللی می توانند فرصت های عرصه سیاست خارجی باشند. بنابراین یک سیاستمدار که خودش را دربند کلیشه کهنه شده غربی نگه نمی دارد، از بحران آفرینی ها در عراق و سوریه و لیبی توسط داعش استفاده می کند.
4 - پرونده اروپای دوم را باید همیشه باز نگه داشت
تصمیم گیری در اتحادیه اروپا به ویژه در شورای اروپایی که یکی از 3 نهاد پایه ای اتحادیه اروپا با حضور سران کشورهای عضو اتحادیه است، براساس رای هم ارزش کشورها نیست. به عبارت دیگر رای کشورها براساس پیمان نیس (Treaty of Nice) مبتنی بر مولفه هایی مانند شمار جمعیت کشورشان، با یکدیگر متفاوت است. به عنوان مثال رای تروئیکای اروپایی یعنی آلمان، فرانسه و انگلیس بیش از بقیه ارزش دارد. رأی آلمان در 9.55 ضرب می شود، رای فرانسه در 8.11 و رای انگلیس در 8.09. پس از تروئیکای اروپایی به ترتیب کشورهای ایتالیا، اسپانیا، لهستان، رومانی، هلند، یونان و ... قرار دارد. با این حال این غیر هم ارزش بودن ساز و کار رأی گیری در اتحادیه به گونه ای است که می تواند فرصت هایی را در سیاست خارجی دیگر کشورها در قبال اتحادیه ایجاد کند. غیر از فریبی که دیگر کشورها دارند مهم ترین مسئله این است که ساختار اتحادیه اروپا به گونه ای است که بدون اجماع نسبی نمیتوان تصمیم مهمی چون تحریم و ... را گرفت و کشورهای عضو را مجبور به سیاستی کرد که با آن مخالف اند، پیش از روسیه، چین هم به سیاست توجه به اروپای دوم، یعنی کشورهای پس از تروئیکا توجه کرده بود. (رجوع کنید به شماره نخست "خراسان دیپلماتیک") اکنون نیز به نظر می رسد روسیه در حال بهره بردن از این راهبرد است. راهبردی که در بسیاری از حوزه های سیاست خارجی کشورمان نیز می تواند کارآمد باشد و نشان می دهد که پرونده اروپای دوم را باید همیشه باز نگه داشت.
رسالت:اهانت به دلواپسان
«اهانت به دلواپسان»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حامد حاجی حیدری است که در آن میخوانید؛قضیه در حالی که لحن دلواپسان، منطقی، آرام، متین و پرسشگر است، و همه این خصال در انتخاب عنوان ملیح و معتدل «دلواپس» به جای «مخالف» و «مبارز» و «منتقد» و «به جهنم»، و ...، نمود یافته است، آقای اکبر هاشمی بهرمانی رفسنجانی، در سخنانی تند، دلواپسان را همنوا با بنیامین نتانیاهو تلقی فرمودند (فارس، خبر شماره 12000372/12/1393).
آقای اکبر هاشمی بهرمانی رفسنجانی، به این حقیقت که مذاکرات در خط منویات مقام ولایت فقیه پیش میرود استناد فرمودند، و دلواپسیهای دلواپسان را همنوایی با نتانیاهو خواندند. این در حالی است که مقام ولایت فقیه تأکید دارند که «ما از هر اقدام مسئولان که در جهت مصلحت کشور باشد، حمایت میکنیم، اما این توصیه را هم به مردم و مسئولان و بویژه جوانان داریم که چشمهای خود را کاملاً باز کنید زیرا تنها راه رسیدن به اهداف ملت، حفظ آگاهی و هوشیاری است» (وبگاه leader.ir، بیانات شماره 11230). این دو قافیه، خط اصلی است که دلواپسان خود را در آن مسیر تنظیم میکنند: حمایت از اقدامات مسئولان مشروع کشور، در عین حفظ آگاهی و هوشیاری؛ همین ... همین ...
در این رابطه، طرفه آن که محمد علی ابطحی، در متابعتی شورتر و تندتر از آقای اکبر هاشمی بهرمانی رفسنجانی، در صفحه فیسبوک خود، نه فقط دلواپسان را با بنیامین نتانیاهو قیاس فرمودهاند، از آن بیش، ابرام ورزیدهاند که «هم اسرائیلیها، و هم مشابههای داخلیشان، نمیخواهند ایران سربلند بماند» (انتخاب، خبر شماره 192933). دلواپسها نمیخواهند ایران سربلند بماند؟ واقعاً؟ دلواپسها نمیخواهند، و عاملان آتشفشان هشتاد و هشت که سرود سرور را برای نتانیاهو به ارمغان آوردند، میخواهند؟
الکی مثلاً ما نمیدانیم که چندی پیش، نتانیاهو برای چه کسانی هورا میکشید!
مگر «دلواپس»ها چه میگویند، جز این که میپرسند، چرا در مورد مهمترین مذاکرات صد سال اخیر این کشور، به مردم گزارش نمیدهید و از آن بیش، رسماً نا محرمانه بودن مذاکرات برای مردم خود را در معرض دید جهانیان اعلام میدارید؟ آخر مردم دنیا در مورد ملت ایران چه گمان میبرند، وقتی میبینند مذاکره کنندگان ایرانی، ملت خود را به صراحت نامحرم اعلام میدارند؟ حتی به اساتید دانشگاه اطلاعات نمیدهند؟ حتی به نمایندگان پارلمان گزارش نمیدهند؟ حتی به اعضای کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی گزارش نمیدهند؟
ولی، باید به «دلواپس»ها آفرین بگوییم. آنها جو سکوت غیر منطقی میدان عمومی را شکستند، و نقدهای فاضلانهای را که اساتید دانشگاه و دیپلماتهای با تجربه و اعضای سابق تیم مذاکرات اتمی طی هشت ماه اخیر در رسانههای محدود در اختیار «دلواپس»ها مطرح میشد را به میان میدان عمومی مردم آوردند.
باید به «دلواپس»ها آفرین بگوییم. آنها واژه «دلواپس» را وارد فرهنگ گفتگوهای این کشور کردند، تا لااقل، مردم دنیا بدانند که در ایران، جماعتی «معتدل» واقعی هستند که بدون آنکه چوب لای چرخ تیم مذاکره کننده بگذارند، لااقل خواهان دفاع از حقوق قانونی افشای اطلاعات خود هستند. این جماعت به راستی «معتدل»، عنوان بسیار معتدل «دلواپس» را برای خود برگزیدهاند. آنها از بین این همه عنوان، مانند «منتقد» و «مبارز» و «مخالف» و...، عنوان ملیح و معتدل «دلواپس» را برای خود برگزیدند، اما در این حد هم تحمل نشدند.
باید به «دلواپس»ها آفرین بگوییم. مهم نیست که هواداران رئیس جمهور و حتی اصلاح طلبان که زمانی «دانستن حق مردم است» را شعار خود «وانمود میکردند»، در دفاع از پنهان کاریهای زمخت و توهین آمیز مذاکره کنندگان، «دلواپس»ها را تندخو و خودسر شمردند. ولی واقعیت آشکار آن است که «دلواپس»ها، با همه طمأنینه و آرامش خود، آن قدر مهم و منطقی بودند که این همه واکنش ناجور و نا معتدل را برانگیزند.
باید به «دلواپس»ها آفرین بگوییم. آنها برای چندمین بار ثابت کردند که کسانی که در این کشور بلندترین صدای آزادی و اعتدال و گفتگو و «دانستن حق مردم است» را فریاد میکنند، در عمل چگونهاند، و در مقابل خواست آرام مندرج در بیان «دلواپس»، چقدر خشن و زمخت «برخورد میکنند». آنها «برخورد میکنند». خیلی «برخورد میکنند».
رگ و ریشه خشونت علیه دلواپسان
هیچ چیز در زیر این آسمان نیست که آفت یا بَدل نداشته باشد، و مفهوم «مدارا» در این کشور، به همین قاعده است، و یکسونگر کسی است که فقط دانه را میبیند و دام را نمیبیند و در بند آفت یا بدل چیزی میافتد.
حکایت تمایز «دلواپسان» با دیگران از قرار تمایز «مدارا» و «مداهنه» است، و آفت مدارا، مداهنه است و آفت عدم مداهنه، عدم مدارا.
برخی از ما برادران مسلمان، حرف از مدارا میزنیم، ولی در عمل، این چنین خفقان را برای هم ریش و هم ریشههای خود میخواهیم.
مرد انقلابی دیروز، که به خفقان حکومت ستمشاهی پیشین، سخت می تاخت، به جوانان امروز حق نمیدهد تا در مورد مهمترین مذاکرات صد سال اخیر که از قضا، به قرینه سخنان وزیر محترم خارجه در شورای روابط خارجی آمریکا، بوی امتیازات قجری هم میدهد، پرسش کنند. ... فقط پرسش کنند ... فقط پرسش کنند ... فقط پرسش کنند ...
مرد انقلابی دیروز، در مقابل شعار «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران»، ابداً نگران همصدایی با نتانیاهو نبود، و اکنون، نگران است ...؛
نگران دلواپسهایی که آن زمان پشت انقلاب را در مقابل آتشفشان خالی نکردند و پای انقلاب ایستادند؛ درست وقتی که امثال او، پشت انقلاب را در مقابل شعار «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران»، خالی کردند؛ و حتی از فعل فرزندی دفاع کردند که برای خوردن ساندویچ به خیابان پهلوی (خیابان ولی عصر (عج) فعلی) رفته بود تا در گرما گرم گاز زدن ساندویچ، با دهان پر، برای سبزپوشان هم سخنرانی کند و آنها را علیه نظام تشویق و تحریض نماید.
برخی از ما برادران مسلمان، سهل انگاری در حق و حقیقت و تندی در فعل و قول را جایگزین روابط سالم با برادران مسلمان کردهایم. در حالی که مسلمان بر عکس است. مسلمان، در «حق و حقیقت»، محکم و ثابت قدم، و در قبال مردم مسلمان، اهل مداراست. اگر کسی تفاوت مدارا و مداهنه را نداند، به جای مدارا، مداهنه میورزد و به جای مداهنه نکردن، مدارا نمیکند.
آنچه در مدارا و مداهنه مشترک است، «نرمی» است؛ با این تفاوت که «مدارا»، «نرمی با مردم» است و «مداهنه»، «نرمی در حقیقت». متعلّق «مدارا»، انسان است و متعلّق «مداهنه»، حقیقت. او که در برخورد با مسلمین کوتاه میآید (یعنی با حلم و تحمّل و عفو رفتار مینماید)، مدارا میکند، اما، آن که از حقیقت کوتاه میآید (یعنی برای خوشامد مردم، از حقیقت، یا بخشی از آن، دست میکشد)، مداهنه میورزد. در «مدارا» حقیقت قربانی نمیشود، و حتی، امید میرود با او که مدارا میشود به حقیقت راه یابد؛ ولی، در «مداهنه»، حقیقت، وجه المصالحه قرار میگیرد، و فدا میشود. مدارا، مرافقت با مخالف است، اما، مداهنه، موافقت با مخالف. اگر ما ضمن مخالفت با اندیشه کسی با او نرمی کنیم، مدارا کردهایم، ولی، اگر ضمن باطل شمردن اندیشه کسی، با وی موافقت کنیم، مداهنه ورزیدهایم. مداهنه، عقب نشینی از موضع حقیقت است، در حالی که مدارا برای نزدیک کردن دیگری به موضع حقیقت است. مدارا از مکارم اخلاقی است و حاصل وسعت نظر و بردباری (علم و حلم)، اما، مداهنه سازش با باطل و ناشی از ترس و طمع و سست باوری و سست عنصری است.
سیاست روز:عصر گسترش و نفوذ ایدئولوژی اسلام ناب محمدی(ص)
«عصر گسترش و نفوذ ایدئولوژی اسلام ناب محمدی(ص)»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛اکنون عرصه، عرصه گسترش، نفوذ و تأثیر ایدئولوژی در دنیا است و جمهوری اسلامی ایران هم، نه تنها از این غافله عقب نمانده بلکه پیشتاز است و گامهای بلندی دراین زمینه برداشته است.
دیگر نمیتوان با لشگرکشی و زور، کشوری را با خود همراه ساخت و یا با دیکتاتوری وابسته و دستنشانده که از سوی یک کشور قدرتمند حمایت میشود، مردم را با خود همراه ساخت.
این اصل در همه مناطق و کشورها مصداق مییابد و نمیتوان استثناء قائل شد، چون روز به روز بر آگاهی ملتها افزوده میشود و به خوبی میتوانند، تشخیص دهند که چه کشوری و کدام یک از سران دیکتاتور و وابسته فتنهانگیزی میکنند و کدام کشور، میتواند آنها را رها سازد و استقلال واقعی را برای آنها به ارمغان آورد.
پیش از این عربستان به عنوان رهبر جهان عرب مسلمان شناخته میشد، بسیاری از کشورهای عربی منطقه با داشتن سران مرتجع و وابسته، تابع سران کشوری چون عربستان بودند. گرچه هنوز هم چند کشور وجود دارند که همچنان متحد آلسعود هستند و سیاستهای آن را در منطقه دنبال میکنند، اما این نفوذ و تأثیر، مدتهاست سقوط خود را آغاز کرده است و میرود تا این بلوک عربی مرتجع همسو با آمریکا و اسرائیل را هر چه بیشتر، از شکل و شمایلی که دارد، تغییر دهد.
تغییرات در کشورهای مسلمان عربی منطقه چند سالی است که آغاز شده، هر چند با مشکلات و موانع بسیاری روبرو است اما همچنان زنده و پوینده این تغییر ادامه دارد و سکون و خاموشی برای آن متصور نیست.
انقلابی که در بحرین آغاز شده، سرانجام به نتیجه خواهد رسید و یکی از حاکمان وابسته و دستنشانده منطقه، تبدیل به حکومتی مردمی خواهد شد. آلسعود برای سرکوب مردم بحرین دست به هر کاری زده است، اما آتش انقلاب همچنان زبانه میکشد تا روز پیروزی.
در عراق و سوریه علیرغم گسیل نیروهای تروریستی تکفیری، مردم و ارتش به مبارزه با آنها مشغول هستند و پیروزیهای بزرگی هم به دست آوردهاند. بزرگترین پیروزی این دو کشور، جلوگیری از سیطره کامل گروههای تروریستی است که از سوی سران مرتجع کشورهای عربی و غربی حمایت میشوند. مقاومت چندین ساله سوریه مقابل حملات داعش، قابل تصور برای حامیان تروریستها نبود.
در عراق هم تقریباً وضعیت مشابهی حاکم است، با این تفاوت که همسایگی ایران با این کشور، این فرصت را آماده کرده تا عراقیها از کمکهای ایران بیشتر بهره ببرند. در واقع نقش اصلی و اساسی در مقابله و مبارزه واقعی با تروریستهای تکفیری که دستپرورده وهابیون هستند، جمهوری اسلامی ایران بر عهده دارد و تاکنون هم این وظیفه اسلامی و انسانی را به خوبی انجام داده است.
در یمن هم که با یک انقلاب مردمی گسترده همراه بود، ایدئولوژی ناب ایران اسلامی توانست، مردم این کشور را به پیروزی برساند، اما توطئهها و دسیسههای کشورهای خارجی به ویژه عربستان برای جلوگیری از استقرار یک دولت و حکومت مردمی و انقلابی، یمن را با مشکلاتی روبرو ساخته است. که البته مردم این کشور به خوبی خواهند توانست با این توطئهها مقابله کنند.
حوزه نفوذ و تأثیرگذاری ایران، همچنان در حال گسترش است و موانع ایجاد شده هم نمیتواند سر راه آن باشد. دلیل آن هم به خاطر ایدئولوژی و تفکری است که در قلب انقلاب اسلامی ایران وجود دارد و آن اسلام ناب محمدی(ص) است.
تروریستهای تکفیری به نام اسلام دست به هر جرم و جنایتی میزنند و تنها نیرویی که میتواند مقابل آنها ایستادگی کند، اسلام ناب محمدی(ص) است که البته ایران اسلامی پرچمدار آن است.
پرچمدار فتنه تروریستی در منطقه عربستان خاصه آلسعود است. تشکیل و ایجاد چنین گروههای تروریستی - تکفیری از آنجا نشأت میگیرد که تفکر و ایدئولوژی وهابیت دیگر در نزد مردم منطقه جایگاهی ندارد و در واقع مشت آنها برای مردم مسلمان باز شده و ماهیت پلید آنها رونمایی شده است. اگر تا پیش از این با چنین تفکراتی فکر و ذهن مردم مسلمان را با خود همراه میساختند، اما اکنون به خاطر افول شدید محبوبیت، دست به اقدامات تروریستی میزنند و در واقع انتقام خود را از مردمی که از آنها رویگردان شدهاند، اینگونه میگیرند.
هر چند نیازی به تعریف دیگران از نقش ایران در مقابله با تروریسم در منطقه نیست، اما گهگاهی در میان دشمنان ما هم افرادی پیدا میشوند تا کمی عادلانه قضاوت کنند.
«مارتین دمپسی» وزیر دفاع آمریکا میگوید؛ «ایران حتی بدون سلاح هستهای هم در منطقه خاورمیانه از قدرت و نفوذ گستردهای برخوردار است».
«جان آلن» نماینده رئیسجمهور آمریکا در ائتلاف بینالمللی مبارزه با داعش که البته تاکنون اقدام درخور توجهی هم از این ائتلاف سرنزده، میگوید؛ از نقش سازنده ایران در مبارزه با داعش استقبال میکنیم.»
این سخنان و مواضع تعریف و تمجید از ایران نیست، بلکه اعتراف اجباری است که از سوی مقامات آمریکایی سر میزند.
حال عربستان سعودی، که بازنده اصلی چالشهای منطقه است، سعی دارد، ائتلافی را علیه جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه تشکیل دهد.
ملک سلمان که همچون ملکعبدالله بیمار است و پیر، گرچه تازه بر مسند پادشاهی نشسته و سودای قدرت چرانی دارد، اما ائتلاف و بلوکی که او سعی دارد آن را شکل دهد از هماکنون شکست خورده است چراکه، در منطقه کشورهایی که بخواهند با عربستان سعودی علیه ایران متحد شوند، تن به ائتلاف با عربستان نخواهند داد و اگرهم بدهند، کشورهایی هستند که خود با مشکلات داخلی از جمله چالشهای جدی سیاسی و اجتماعی و مشروعیت مردمی روبرو هستند و توان برقراری یک ائتلاف تأثیرگذار را نخواهند داشت، ضمن این که چنین ائتلافی نیازمند نقش مردم در آن است.
به نظر میرسد سران عربستان تهدید جدی و واقعی که رژیم صهیونیستی و سپس گروههای تروریستی است، فراموش کردهاند و یا این که چنین اقداماتی علیه ایران ثابت میکند که آلسعود ارتباط مستقیم با رژیم صهیونیستی دارد و برنامهها و اهداف او را در منطقه علیه ایران دنبال میکند. نقش منفی عربستان در منطقه اگر ادامه داشته باشد، آلسعود را هم به قعر خواهد برد.
وطن امروز:پنج + یک + اسرائیل!
«پنج + یک + اسرائیل!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛همین که آقای رفسنجانی هم با آنهمه سوابق هشتاد و هشتی، عاقبت به زشت بودن همصدایی با اسرائیل پی برده، فی حد ذاته چیز خوبی است و خبر از توفیق گفتمان اصولگرایی بر گفتمان تقلب میدهد. این را ما همان سال 88 مکرر گفته بودیم که نگارش نامه سرگشاده، فتنهگری، بیقانونی، دمیدن در دروغ تقلب، بدل شدن به سرمایههای اسرائیل و تبدیل شدن به دوستان خوب نتانیاهو، امری بسیار زشت و فوقالعاده مذموم و نکوهیده است. البته بهتر بود ایشان همان سال 88 پی به این نکته میبردند و همصدایی با دموکراسی، رای مردم و قانون انتخابات مملکت را به همصدایی با اغیار نمیفروختند لیکن تو هر وقت بفهمی همصدایی با دشمن، خطا و خیانت است، ناخودآگاه داری اعتراف میکنی که دروغ تقلب هم خطا و خیانت است! در تاریخ سراسر «مرگ بر اسرائیل» جمهوری اسلامی، اوج همصدایی با اسرائیل در همین دروغ تقلب علیه جمهور و جمهوریت بود. اینک وقتی آقای رفسنجانی هم در مذمت همصدایی با نتانیاهو سخن میگوید، در اصل دارد شعار «نه غزه، نه لبنان» را هو میکند! خب! نگارنده ضمن اینکه این همه را به فال نیک میگیرد، در ادامه نکاتی را به اختصار بیان میکند.
یکم: در سالیان گذشته، هیچ پیشرفت علمی و البته بومی ملت ایران، اندازه انرژی هستهای روی مخ سران اسرائیل رژه نرفته. بدیهی است هر اقدامی که - ولو اندازه یک پیچ و مهره کوچک - صنعت هستهای ما را محدود کند، مورد رضایت اسرائیل است.
این دیگر یک تحلیل سیاسی نیست که بتوان علیه آن ردیه اقامه کرد. کاملا واضح است. فلذا این یک اصل مسلم و غیرقابل خدشه است که محدود کردن صنعت هستهای با هر نیتی که صورت بگیرد خواسته یا ناخواسته حکم همصدایی با اسرائیل دارد. پس همصدایی با اسرائیل فقط خلاصه در نامه سرگشاده علیه یک انتخابات باشکوه 40میلیونی یا شعار «نه غزه، نه لبنان» نمیشود، بلکه حذف نماد هستهای هم همصدایی و همراهی با نتانیاهو محسوب میشود. باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی علیرضا و آرمیتا کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
دوم: من تعجب میکنم از آقای رفسنجانی. ایشان با علم بر آنکه همصدایی با نتانیاهو چیز بدی است، آنهمه علیه خط مقدم مقاومت علیه اسرائیل سخنپراکنی کرد؟! باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی حامیان حزبالله و مدافعان حرم عقیله بنیهاشم کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
سوم: در تحلیلهای مندرآوردی، دبه درمیآوردند که اسرائیل، نه فقط مخالف توافق کذا بلکه اساسا مخالف پر و پا قرص هر گونه توافقی میان دولت اعتدال و 1+5 است! نگو اول دیوانه عالم، جماعتی از اصلاحطلبان ما را با عرض معذرت مثل خودش دیوانه فرض کرده و بازی داده! چه گفت نتانیاهو در آن کنگره آمریکایی، جز آنکه؛ «موافق توافق خوبم»؟! نتانیاهو حتی این را هم نمیگفت، باز معلوم بود که اسرائیل – بسی جلوتر از اعضای پنج بهعلاوه یک!- دنبال یک توافق خوب میان دولت اعتدال و غرب است. توافق خوب به آن معنی که در ازای امتیازات نقد و فراوانی که از طرف ایرانی گرفته میشود، به او فقط مشتی وعده نسیه داده شود! برای اسرائیل و در مواجهه با جمهوری اسلامی، چه چیزی بهتر از این؟! نِقی هم اگر این وسط نتانیاهوی ابله میزند، از ورای شکم سیریناپذیر اوست، نه آنکه مشکلی استراتژیک مثلا با توافق کذا داشته باشد! با این حساب، بهتر بود این مردک، حرف حساب خود را واضحتر میزد و میگفت؛ «موافق توافق خوبترم!» جای شگفتی اینجاست که غرب و حامیانش این همه روی موضع باطل خود محکم ایستادهاند، آن وقت بعضیها در داخل، هر توافقی ولو توافق بد را بهتر از عدم توافق با غرب میدانند! «هر توافقی» یعنی همان «توافق خوب» مد نظر نتانیاهو، اما «توافق بد» معنای بدتری هم دارد، یعنی همان «توافق خوبتر» مد نظر اسرائیل! حال، همصدا با اسرائیل و مشخصا نتانیاهوی دیوانه چه کسی است؟! آنان که طرف ایرانی را هم ترغیب به یک توافق خوب و همشأن با منافع بلندآوازه ملی میکنند یا کسانی که شعر میگویند؛ «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست»؟! در رابطه با بحث پیش رو، زاویهدارترین صدا با صدای نتانیاهو، از آن منتقدانی است که ضمن تشویق طرف ایرانی به بستن یک توافق خوب و منطبق با منافع ملی، در عین حال، عدم توافق را بسی بهتر از توافق بد میدانند، همچنان که شبیهترین صدا به صدای نتانیاهو، از آن کسانی است که با سرودن بعضی اشعار، به توافق خوب مد نظر نتانیاهو گرا... گرا که چه عرض کنم، رسما پر و بال میدهند! این بار اما باورم هست هر آنچه بغض را در گلوی خود روزگار میهمان کند، همصدایی با اسرائیل خبیث کرده!
چهارم: اسرائیل دشمن ما است و ما نیز با افتخار، اول دشمن او هستیم و قسم خوردهایم تا روزگار را از این موجود نکبت و جعلی پاک نکنیم، از پای ننشینیم. اگر داشتههای اسرائیل، غصبی است، لیکن داشتههای ما واقعا داشتههای ما است. تو اگر این داشتهها را دعوت کنی که ارزان یا اصلا مفت و در حد یک آبنبات بفروشند، فراتر از همصدایی با اسرائیل، همراهی کردهای با دشمن اول بشریت. همصدایی با اسرائیل، سال 88 شاخ و دم نداشت، الان هم ندارد! آقایان! وسط مذاکره، با برداشتن نماد هستهای از اسکناس ملی، ممنونیم که دست آخر، ما را متوجه معنای «تدبیر» کردید! اما هستهای، احمدیروشن، رضایینژاد و... اتفاقا همه از دل همین دانشگاه و همین سر در بیرون آمدهاند! امیدوارم تحمل این سخن را داشته باشید؛ بیشتر به شما میخورد اگر که به جای نماد هستهای، همان نقاشی معروف را میگذاشتید پشت اسکناس کشور! راستی شما آمده بودید ارزش پول ملی را افزایش دهید یا در آستانه سال نو، حتی هنگام پول نو گرفتن علیرضا و آرمیتا از بزرگترانشان هم، بغض را میهمان گلوی روزگار کنید؟!
تیتر را زدم «پنج + یک + اسرائیل». از بس توافق کذا را بد برای ما اما خوب برای اسرائیل بستید که فیالحال نتانیاهو خودش را رئیس سر گردنه مذاکرات میداند و از آمریکا و آن پنجتای دیگر، داعیهدارتر است! خب همصدایی نکنید با نتانیاهو! بس کنید این بساط را! دیپلمات اگر دیپلمات باشد، مایه دلواپسی دشمن میشود، نه دوست! بس کنید این بساط را!
جوان:بازی در میدان دیگران
«بازی در میدان دیگران»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم عباس حاجینجاری است که در آن میخوانید؛سخنان روز سهشنبه گذشته نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی در کنگره امریکا که محور اصلی آن اذعان به نقش و نفوذ منطقهای ایران و اعتراض به روند مذاکرات هستهای بود، اگرچه با بیتفاوتی بسیاری از رسانههای غربی مواجه شد، به گونهای که حتی اوباما نیز با بیاهمیت جلوه دادن آن و اینکه هیچ مطلب جدیدی نداشت، از کنار آن گذشت اما از جهاتی چند نیازمند ارزیابی و تأمل دقیقتر است.
حضور سران رژیم صهیونیستی در کنگره و سخنرانی در نشست مشترک مجلس نمایندگان و سنای امریکا اگرچه سابقهای دیرینه دارد، اما دعوت از نتانیاهو برای نشست امسال از سوی جان بئز، رئیس جمهوریخواه مجلس نمایندگان امریکا صورت گرفته که البته این دعوت با مخالفت اوباما و کاخ سفید همراه شد. اوباما دلیل مخالفت خود را نزدیک بودن انتخابات در سرزمینهای اشغالی ذکر کرد، چرا که مدعی بود این دعوت و حضور نتانیاهو میتواند در فرآیند رقابتهای داخلی صهیونیستها در سرزمینهای اشغالی تأثیرگذار باشد، مضافاً بر اینکه سخنان او را در روند مذاکرات هستهای گروه 1+5 با ایران، برهم زننده سناریوی طراحی شده امریکا میدانست. فارغ از انگیزهها و رقابتهای درونی دو حزب قدرتمند حاکم بر امریکا در دعوت یا مخالفت با حضور نتانیاهو در کنگره امریکا یا حتی تأثیر محدود آن بر روند مذاکرات هستهای، این سخنان از چند بعد مهم دیگر باید مورد توجه قرار گیرد.
1- نکته اول اینکه نحوه و محتوای سخنرانی نتانیاهو قبل از اینکه در روند مذاکرات تأثیرگذار باشد، تحقیرکننده دستگاه هیئت حاکمه امریکا بود و این نشاندهنده این است که یک قدرت بزرگ جهانی چگونه در چنگال لابی صهیونیستی اسیر است که فردی مانند نتانیاهو که همچون دیگر صهیونیستهای حاکم بر اسرائیل فاقد جایگاه و اعتبار شخصی است، اینگونه برای کنگره، کاخ سفید و حتی مردم امریکا خط و نشان کشیده و در مهمترین مرجع قانونگذاری این کشور و برای آنها تعیین تکلیف میکند. اهمیت این موضوع به گونهای بود که حتی صدای امریکا نیز نتوانست آن را نادیده بگیرد. این رسانه مرتبط با سازمان سیا از قول خانم نانسی پلوسی، رئیس اقلیت دموکرات مجلس نمایندگان امریکا، سخنان وی را توهین به اطلاعات امریکا دانست و گفت که از غمگینی توهینی که به اطلاعات امریکا شده نزدیک بود که اشک بریزد.
این سخنان حتی اعتراض صهیونیستها را نیز برانگیخته، به گونهای که روزنامه اسرائیلی معاریو مینویسد که نطق او در درازمدت بیشتر زیانبخش خواهد بود تا سودمند. نتانیاهو آخرین پلهای ارتباطی خودش با کاخ سفید را نابود کرد.
2- سخنان نتانیاهو اگرچه با هدف ایرانهراسی و ایجاد رعب در نمایندگان کنگره نسبت به گسترش نفوذ ایران مطرح شده است، اما در اصل اذعان یک دشمن اصلی به موقعیت و جایگاه ایران در سطح منطقه و جهان است.
وی با اشاره به اینکه ایران 36 سال است که در قدرت است میگوید که ایران اکنون بر چهار پایتخت بغداد، بیروت، صنعا و دمشق سیطره یافته و در حال گسترش نفوذ خود است و این در حالی است که اکنون زیر بار فشار تحریمهاست.
3- نتانیاهو، جمهوریخواهان کنگره و کاخ سفید در پرونده هستهای ایران، دیدگاههای به ظاهر متفاوت اما یک هدف مشترک را دنبال میکنند و آن هدف نیز بهرغم تمرکز بر ظرفیت و توان غنیسازی هستهای ایران، مهار اقتدار روزافزون ایران در روند تحولات منطقهای و جهان معاصر به رغم اعمال بینظیرترین تحریمهاست.
از منظر جبهه مشترک صهیونیسم و استکبار، این بازی چندگانه به دلیل هدف قرار دادن توان فنی هستهای و اقتدار نظامی ایران علاوه بر تأثیرگذاری بر بخشی از جامعه هدف در ایران، قادر خواهد بود آنها را به اهداف خود در تضعیف توان و اقتدار ایران و مهار موقعیتهای منطقهایاش برساند.
اما تأسفبار این است که در داخل کشور این بازی حسابشده آنها به درستی رصد نشده و حتی انتقادهای به حقی که از سوی برخی دلسوزان نسبت به روند مذاکرات و هشدار نسبت به این بازی دشمن مطرح شده و اتفاقاً تاکنون به تقویت عقبه تیم مذاکرهکننده و اصلاح برخی روندهای نابجا انجامیده است، به همراهی «دلواپسان و نتانیاهو تعبیر شده» که البته با خوشحالی زایدالوصف رسانههای بیگانه و صهیونیستها و سرپلهای داخلی آنها مواجه میشود.
آنچه که متاسفانه هفته گذشته از سوی آقای هاشمیرفسنجانی در تشبیه منتقدان داخلی با نتانیاهو مطرح شد، عملاً بازی در همان میدانی است که دیگران زیرکانه برای تضعیف جبهه داخلی و تحمیل شرایط خود در روند مذاکرات هستهای طراحی کردهاند.
حمایت:هجمه سکولاریسم پنهان به جزاییات اسلامی
«هجمه سکولاریسم پنهان به جزاییات اسلامی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر عباسعلی کدخدایی است که در آن میخوانید؛آیت الله آملی لاریجانی ریاست محترم قوه قضائیه در مراسم رونمایی از موسوعه شهید ثانی با بیان اینکه در دستگاه قضا احساس نیاز می کنیم که قوانین جزایی اسلام به خوبی تبیین و استخراج شوند تاکید نمودند: «امروز در دانشگاه ها برخی استادان که اتفاقا کتاب های آنها در تیراژ وسیع هم به چاپ می رسد در ذهن دانشجویان ما وارد کرده اند که قوانین جزایی اسلام به درد دنیای امروز نمی خورد و حتی قضات ما شاگرد همین استادان هستند. بنابراین باید تفقه و اجتهاد در معارف دینی را آنقدر گسترش دهیم تا بتوانیم مطالبی قابل عرضه در دنیای امروز داشته باشیم.»مباحث مرتبط بر ناکارآمدی قوانین اسلامی در دنیای امروز، موضوعی است که تنها به سالیان اخیر محدود نمیشود.
اما پیش از آن باید در مورد اصالت این قوانین نکاتی را یادآور شد. قوانین دین مقدس اسلام قوانینی است که از منشأیی الهی و وحیانی منشعب شده که در جریان تمامی شرایط انسان و خلقت قرار دارد. طبیعتاً هر منبعی که وقوف کامل بر خصوصیات و ویژگی های یک موضوع داشته باشد، به وضعیت خلقت دنیا و انسان علم داشته و خالق آن باشد، بهترین قوانین، مقررات و موازین را وضع می کند که با طبیعت انسان مطابقت داشته باشد.
قوانین اسلام به همین دلیل نسبت به قوانین مکاتب دیگر برتری دارد و حتی نسبت به ادیان دیگر، قوانین کامل تری را داراست. پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) در ادامه ماموریت پیامبران پیشین مبعوث شدند و به همین دلیل است که پیامبر خاتم(ص) کامل ترین و جامع ترین روش زندگی را ارائه نموده اند. بنابراین، چنانچه عقل انسان هم در این میان حَکَم قرار بگیرد، به این نتیجه می رسد آن قانونی که کامل تر و آن منبعی که اصالت بیشتری دارد باید به عنوان تنظیم کننده روابط انسانی انتخاب گردد. روشن است با استدلالاتی که ذکر شد، منابع اسلامی و الهی کامل ترین هستند و با فطرت و طبیعت انسان، سازگارترند؛ زیرا منشأء الهی دارند و خداوند به عنوان خالق انسان، از راز خلقت آگاه است. در نتیجه، قانون الهی می تواند بهترین میزان و معیار برای تنظیم روابط انسان ها باشد.
این نکته گفتنی است که علمای اسلام، بارها تاکید کرده اند که شرایط و اقتضائات زمان باید برای وضع قوانین مدّنظر قرار گیرد اما اصول تغییرناپذیرند. این اصول در جای خود و اقتضائات زمان هم در جای خود، به تنظیم روابط افراد کمک می کنند و معتقدیم رابطه ای را برقرار می نمایند که اگر به خوبی اجرا شود، بهترین سرنوشت را برای انسان ها رقم می زنند. گاهی اوقات سخنانی گفته می شود که قوانین اسلامی، قوانین کافی و یا جامعی نیستند، این قبیل اظهارات عمدتاً از سر ناآگاهی است و برخی از این سخنان نیز از سوی دشمنان القاء و افراد ساده لوح نیز آن را باور میکنند. به نظر ما اگر موازین اسلام در هر جامعه ای رعایت گردد، سرنوشت آن جامعه متحول شده و می تواند در رشد و تعالی افراد آن جامعه اثرگذار باشد. البته ممکن است گاهی از اوقات در اجرای این قوانین مشکلاتی رخ دهد که این بحث دیگری است و باید تلاش شود این قوانین به درستی به اجرا در آیند.
بخشی از مخالفت ها به دشمنان دین اسلام و موازین آن باز می گردند که حساب آن جداست و در واقع باید با نگاه دیگری با آنان برخورد نمود، از این جهت که ممکن است این دشمنان، اصولاً قابل هدایت نباشند. اما بخش دیگر این مخالفت ها، به صاحبنظرانی بر می گردد که دچار ساده لوحی شده و این القائات دشمنان را باور می کنند. حضرت امام رضوان الله تعالی علیه، قبل از انقلاب و پس از آن، بر مسئله ای مهم و اساسی تاکید مینمودند و آن اینکه مردم مسلمان ما «برای اجرای احکام اسلامی» قیام کرده اند و نهضت اسلامی یعنی نهضتی که خواستار اجرای احکام اسلام است. ایشان در آن دوران می فرمودند که برخی القائات دشمنان در بین افراد ساده لوح مسلمان اثر کرده است و برخی از آنان به این عقیده رسیده اند که قوانین اسلامی پاسخگوی نیاز فعلی جامعه نیست و یا امکان اجرا را ندارد. رویکرد حضرت امام(ره) نسبت به این افراد چنین بود که القائات دشمن را پذیرفته اند.
مقام معظم رهبری نیز طی چند سال گذشته، به نکته ظریفی مبنی «سکولاریسم مخفی» در میان برخی از مسلمانان اشاره کرده اند. بر خلاف انحراف در کلیسا که با بینشی متشتّت، دین و دنیا را از هم جدا و در دو قطب مقابل هم می دیده است، اسلام، دارای بینش توحیدی بوده و هستی را به قطب های جدا از هم تقسیم نمی کند. در اسلام، دین و سیاست از هم تفکیک ناپذیرند و از همین رو پیامبر(صلی الله علیه وآله) هم رییس امور دینی و هم رهبر سیاسی مردم بوده و کسانی نیز که از طرف آن حضرت برای حکومت بر ولایات تعیین می شدند، هم مسؤول امور دینی و هم مسئول امور دنیوی به شمار میآمدند. برخی علیرغم مسلمان بودن، اما قائلند که قوانین اسلام، قابلیت اجرایی خود را از دست داده اند. این در حالی است که ما معتقدیم قوانین اسلامی برای یک مقطع تاریخی در صدر اسلام نازل نشده است بلکه برای تمامی بشریت و تمامی جوامع الی یوم القیامه وضع شده اند. در صورتی که موازین راهگشای الهی توسط همه انسان ها به خوبی درک و اجرا شوند، همه آحاد جامعه در تمام قرون و اعصار می توانند از امتیازات و بهره های قوانین نورانی اسلام بهره مند گردند و شبهه هایی از این قبیل خود به خود خنثی و فرامین الهی، تضمین کننده سعادت تمام جوامع خواهد بود.
آفرینش:اهمیت نقش اعراب در مذاکرات هستهای
«اهمیت نقش اعراب در مذاکرات هستهای»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛قریب به اتفاق مقامات و دیپلماتهای غربی و برخی منابع غیر رسمی، دراظهارات خود به نزدیک بودن یک توافق و دست یافتنی بودن آن تاکید میکنند. از آنجا که در عالم سیاست نمیتوان براین اقوال استناد کرد و ممکن است راهی برای واکنش سنجی وفشار بر طرف مقابل برای پذیرش خواستهها و سیاستهای طراحی شده باشد.
اما ازآنجا که خواسته عمومی مردم و ما براین است که نتیجه این مذاکرات یک توافق خوب و منطقی باشد، زیاد برجنبه منفی قضیه تمرکز نمیکنیم و قصد داریم به پارهای مسائل پیرامون دست یابی و تحقق یک توافق هستهای اشاره داشته باشیم. درهمین راستا باید اذعان داشت که هرچه قدر که مذاکره کنندگان برسر میز مذاکره به بحث و گفتگو می پردازند تا موانع اختلافی را رفع کنند، در بیرون از فضای مذاکرات مخالفین با تمام قوا نفوذ سیاسی و مالی خود را هزینه میکنند تا این اتفاق نیفتد!.
در ظاهر ماجرا اینطور دیده میشود که تلآویو به عنوان تابلودار مخالفت با توافق هستهای عمل میکند، اما به نظر میرسد در پشت مخالفتهای علنی صهیونیستها، دستها و ارادهای به مراتب قوی تر از امثال نتانیاهو قرار دارند که هزینههای سنگینی برای برهم خوردن میز مذاکره انجام میدهند. لذا نباید از جبهه عربی به رهبری عربستان سعودی غافل شد. نمود اهمیت این موضوع را میتوان در سفر جان کری به ریاض و دیدار با مقامات این کشور و دیگر مقامات حوزه خلیج فارس مشاهده کرد.
اما نکتهای که میتوان به صورت یک ضرورت آن را مطرح کرد، این است که ما باید همچون آمریکا در راستای تحقق خواستهها و اثبات سیاستهای هستهای و یا منطقهای خود، در تعامل و دیپلماسی با همسایگان با نفوذ، کمی قوی تر و منسجم تر عمل کنیم. امروز وزیر خارجه آمریکا برای آسوده خاطر نمودن و تضمین حقوق اعراب، از انجام توافق با ایران شخصاً به منطقه میآید و تا با رایزنیهای خود جلوی لرزشهای تخریب کننده و پس لرزههای زمان توافق را بکاهد؛ آیا جای دیپلماسی ایرانی در این میان خالی نیست؟!
برکسی پوشیده نیست که رقابت منطقه ای ایران و عربستان، در صحنه تحولات سیاسی در عراق، لبنان، سوریه، یمن و...، موجب ضخامت یخ روابط طرفین گردیده است، اما نباید اجازه داد این مسئله تاثیری منفی بر توافق احتمالی و حتی به چالش کشیده شدن آن پس از مذاکرات، منجر شود. جدای از عربستان، روابط ما با دیگر همسایگان خلیج فارس آنطور که باید و شاید گرم و راهبردی نیست. تمام این مسائل میتواند در روند مذاکرات فعلی و توافق احتمالی و حتی پس ازآن خلل ایجاد کند.
اما راه گریز از این مسئله تنها از طریق کاهش تنشها و رایزنی پیرامون مسائل اختلافی خواهد بود. شاید مدل رفتاری ایران با ترکیه مثال مناسبی برای حفظ روابط درعرصه سیاست خارجی باشد. ما برسر مسئله سوریه و نحوه مبارزه با داعش با ترکها اختلافات عمیقی داریم و حتی یکی از دلایل رشد سریع تروریستها در این منطقه را عملکرد غیرمسولانه آنها قلمداد میکنیم. اما در نوع روابط دیپلماتیک به گونه پازلهای سیاست خارجی را چیدهایم که این اختلافات حداقل در ظاهر منجر به خصومت و کارشکنی نشده است.
اعراب از دست یابی ایران به توانایی هستهای واهمه دارند و معتقدند تحقق چنین امری موجب افزایش قدرت منطقهای ایران نسبت دیگر همسایگان خواهد شد. اگرچه توانایی هستهای ایران غیر قابل بازگشت میباشد و تضمینهای کافی از سوی مقامات بلند پایه نظام مبنی برصلح آمیز بودن فعالیتهای هستهای داده شده است، اما باید پذیرفت که این به تنهایی کافی نیست. در عرصه سیاست خارجی، افزایش رایزنیها و تعاملات دیپلماتیک میتواند نگرانیها را برطرف سازد و جلوی بسیاری از اختلافات و کارشکنیها را بگیرد.
امیدواریم دستگاه دیپلماسی و سیاست گذاران پرونده هستهای کشورمان، نگاه عمیق تری بر نقش و جایگاه همسایگان در مسئله هستهای و توافق با غرب داشته باشند. اگر ما حمایت و اجماع منطقهای را به همراه خود داشتیم، مسلماً باقدرت بیشتری میتوانستیم در مقابل غرب حاضر شویم و بسیاری از هزینههای فعلی کاسته میشد.
آرمان:راه همان شفافیت است
«راه همان شفافیت است»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم حسن عابدی جعفری است که در آن میخوانید؛اظهارات چند روز گذشته وزیر کشور درباره تاثیرگذاری گردش مالی پولهای ناشی از قاچاق موادمخدر در انتخابات بار دیگر توجه و حساسیت را به مساله فساد و راههای مقابله با آن سوق داده است. وقتی صحبت از ورود پولهای کثیف به انتخابات میشود، این نگرانی برای مردم به وجود میآید که نمایندگان مجلس تا چه اندازه ممکن است وامدار کسانی باشند که به آنها در امر تبلیغات کمک کردهاند.
صحبتهای وزیر کشور در تائید این موضوع و تکرار این صحبت در سخنرانیها و موضعگیریهای متعدد نشان از آن دارد که وزارت کشور اطلاعاتی درباره ورود این پولها و تاثیرگذاری آن در انتخابات به دست آورده است. بحث فساد اداری بهعنوان یک بیماری مطرح است و قوای سهگانه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران عزم ملی برای مبارزه و ریشهکنسازی این بیماری در کشور دارند.
باید با همت و مطالعات گسترده بتوانیم برنامهای تدوین کنیم تا دو برنامه قبلی را هم جبران کنیم و به سوی کشوری عاری از تخلفات اقتصادی برسیم. اما برای مقابله با این پدیده میتوان به روشهایی که در کشورهای پیشرفته مورد استفاده قرار گرفته نگاه کرد و از آن روشها الگوبرداری کرد. در واقع روشی که وزیر کشور در این باره پیشنهاد کرده است بهترین روشی است که میتواند مانع دخالت افراد فاسد در امر انتخابات شود. معرفی حساب بانکی و شفافیت درآمدها و هزینههای ستادهای انتخاباتی، ابزاری است که منجر به شفافیت گردش مالی در ستادهای انتخاباتی خواهد شد.
شأن مجلس و اهمیت آن از هر شرکت کوچک و بزرگی بیشتر است و همانگونه که شرکتها بازرسی دارند و در بازههای زمانی گزارشی از عملکرد مالی و اقتصادی خود منتشر میکنند، احزاب سیاسی و ستادهای انتخاباتی کاندیداهای انتخابات نیز باید برنامههای مالی خود را بهصورت شفاف منتشر کنند و در اختیار افکار عمومی قرار دهند. هیچ اشکالی ندارد که خود احزاب و کاندیداهایی که داعیه مبارزه با فساد دارند در این داستان پیشقدم شوند و بیلان مالی خود و جزئیات دخل و خرج ستادهای انتخاباتیشان را برای مردم به صورت شفاف مطرح کنند.
وقتی مردم در جریان حامیان مالی کاندیداها قرار بگیرند، اطلاعات بهتر و کاملی از سابقه سیاسی افراد به دست خواهند آورد. از سویی دیگر شفافیت در نقطه مقابل فساد قرار دارد. یعنی هر چقدر یک شرکت بازرگانی، شفافیت بیشتری داشته باشد و اطلاعات اقتصادی خود را با جزئیات بیشتری منتشر کند، این شرکت فساد کمتری دارد و هر چقدر فساد در آن بیشتر باشد، شفافیت شرکت برای انتشار اطلاعات اقتصادی خود کمتر خواهد بود.
شرق:عصبانیت قابل درک
«عصبانیت قابل درک»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق زیباکلام است که در آن میخوانید؛علت این همه نارضایتی «نتانیاهو» از توافق احتمالی ایران و غرب بر سر برنامه هستهای ما برای چیست؟ در ایران روایتهای مختلفی در پاسخ به این پرسش وجود دارد. از جمله اینکه برخی اساسا مخالفت او را یک جنگ زرگری میدانند. بهزعم طرفداران این تئوری که غالبا در میان تندروها طرفدار دارد، از آنجا که ما در توافق هستهای خیلی عقبنشینی کردیم و از آنجا که این ما بودهایم که امتیازات زیادی دادهایم و غربیها هیچ امتیازی ندادهاند لذا برای حفظ ظاهر و ردگمکردن هم شده، نتانیاهو به این توافق بهشدت حمله میکند تا تیم مذاکرهکننده ایران خیلی سرافکنده به کشور باز نگردد! حسب این تئوری توطئه، همه این برنامههای آمدن نتانیاهو به واشنگتن و سخنرانی در کنگره، نمایشی برای فریب افکار عمومی بود؛ اما آیا بهراستی اینگونه است و مخالفت تمامقد نتانیاهو به همراه بسیاری از اعضای جمهوریخواه کنگره، یک جنگ زرگری محسوب میشود؟ ای کاش اینگونه بود و تندروهای خودمان این یک فقره را دستکم درست تشخیص داده بودند! ای کاش همه آن کفزدنها و ابراز احساسات «عقاب»ها در کنگره، «فیلم» و «نمایش» یا به تعبیر دوستانمان در ایران، جنگ زرگری بود. اما متاسفانه اینگونه نیست. درست است که بخشی از سخنرانی نخستوزیر رژیم اسراییل به واسطه تبلیغات انتخابات پیشروی در سرزمینهای اشغالی بود اما او به بسیاری از آنچه که میگفت متاسفانه باور دارد. به پاسخ سوال ابتدایی میپردازم.
این مخالفتها چندان به مساله هستهای ارتباطی ندارد. درست است که اسراییلیها نگرانیهایی از برنامههای هستهای ما دارند اما مساله اصلی یا علت مخالفت اصلی تندروها در غرب، از جمله نخستوزیر اسراییل را باید در جای دیگری جستوجو کرد. فیالواقع همه کشورهایی که به چیزی کمتر از محو نظام اسلامی در ایران رضایت نمیدهند، از توافق هستهای ایران با غرب «مکدر» شدهاند.
آنان ترجیح میدهند تا همان وضعیت دوران محمود احمدینژاد و اصولگرایان، همچنان تداوم مییافت. ایران با آن شیوه به برنامههای هستهای میپرداخت و در مقابل، غربیها هم بر تحریمهای بیشتر و آنچه از آن به عنوان تهدید نظامی یاد میکنند متمرکز میشدند تا کشورمان را از لحاظ اقتصادی بهشدت ضعیف و آسیبپذیر کنند. چرا سعودیها اینهمه نگران توافق هستهای ما هستند؟ آیا غیراز این است که این همسایه عرب ایران هم مانند نتانیاهو و سایر دشمنان نظام، به درستی درک میکنید که امضای این توافق، لغو تحریمها، تنشزدایی با غرب و کاهش تنش با ایالاتمتحده، باعث نیرومندترشدن ایران میشود و طبیعی است که آنها این را نمیخواهند، همچنان که رژیم اسراییل و سایر مخالفان نظام هم چنین وضعیتی را نمیپسندند.
علت دیگر بغض و کینه نامبرده این است که او روزهای خوش دولت قبلی ایران را به یاد میآورد که در پرتو دیپلماسی خارجی، همه قدرتهای مهم جهان یکپارچه علیه ایران عمل میکردند. اما او اکنون با دولت جدیدی در ایران مواجه شده که با استادی، ادب، متانت و ظرافت دیپلماتیک، در عین اینکه خواستههای خود را تا حد امکان به جلو میبرد در عین حال هم توانسته شکاف عمیقی در آن جبهه واحد که پیش از این علیه ایران تشکیل شده بود به وجود آورد. نخستوزیر اسراییل حق دارد ناراحت باشد چون میبیند دولت جدید ایران توانسته بخشهای معتدل، میانهرو و واقعبینتر حاکمیت ایالاتمتحده و اروپا و حتی اعراب را با خود همراه کند.
او حق دارد ناراحت باشد چون میبیند سیاستهای دولت قبلی ایران به گونهای بود که وقتی رییس آن در مجامع بینالمللی سخنرانی میکرد، عدهای سالن را ترک میکردند اما رییسجمهور ایران امروز با استقبال مجامع بینالملل روبهرو میشود. حالا این اتفاق برای نتانیاهو افتاده که بیش از ٥٠نفر از نمایندگان کنگره به دلیل اعتراض به سخنرانی وی جلسه را ترک کنند. او حق دارد ناراحت باشد چون میبیند دیپلماسی دولت جدید، عملا رییسجمهور ایالاتمتحده و حتی بخشهایی از کنگره و سنا را از تلآویو جدا کرده است. درعینحال تردیدی نباید داشت مخالفت جمهوریخواهان و نتانیاهو به همراه همه کسانی که خواهان محو جمهوری اسلامی ایران هستند پس از توافق هستهای نهتنها کاسته نخواهد شد بلکه بهشدت افزایش خواهد یافت.
مردم سالاری:همه لوسبازیهای بنیامین!
«همه لوسبازیهای بنیامین!»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم سینا خسروی است که ر آن میخوانید؛«حتی اگر دشمنی هم نداری وانمود کن کشور در خطر است، زیرا آن روز که مردم بترسند برای برده شدن آماده میشوند ...» این جمله منسوب به هیتلر، مدتی است سرمشقی شده برای رژیم اشغالگری که سه سال بعد از پایان جنگ دوم جهانی و به بهانه کشتار یهودیان توسط دیکتاتور نازی، شکل گیری اولیه خود را اعلام کرده بود.
اگرچه میتوان گفت یهودی ستیزی همواره یکی از اصول بنیادینِ «تئوری توطئه» در غرب به شمار میرفته، اما سردمداران صهیونیسم با برخوردی اغراقگونه، این روزها همین تئوری را دستمایهای کردهاند بر مظلوم نمایی هرچه بیشتر برای رژیمی که نخست وزیرش در میان سوت و کف و هورایِ جمهوریخواهان کنگره آمریکا، با در خطر خواندن مردمان کشورش، ساعتها علیه ایرانِ هستهای دادِ سخن داده و کینه از ایرانیان را به پهنای تاریخ این سرزمین، تا افسانهای از «اِستِر» ملکه خیالی دربار هخامنشی که تلاش «هامان» برای کشتار یهودیان را به قتل عام قبیله خود او مبدل ساخت، بسط میدهد!
سخنرانی نتانیاهو در کنگره آمریکا در حالی صورت گرفت که جهان این روزها شاهد جهتگیریِ متناقض سازمان اطلاعاتی اسرائیل با آنچه تاکنون توسط دولت این کشور در خصوص مسائل هستهای ایران ادعا میشده، بوده است. نشتِ اطلاعاتیِ موساد نشان میدهد که برخلاف کارتون مضحک نتانیاهو که در مجمع عمومیِ سال 2012 سازمان ملل، زمان تولید بمب هستهای توسط ایران را چندماه بعد اعلام کرده بود، سازمان اطلاعاتی اسرائیل، کشورمان را به تولید اینگونه بمب نزدیک نمیداند. اینکه نخستوزیر رژیم صهیونیستی در طول این سالها برپایه تسرّیِ توهمات توطئه تا چه اندازه توانسته بر تصمیمات دنیا در قبال عملکرد هستهای ایران تاثیرگذار باشد، یک مقوله است و اینکه از این پس و با افشای اسناد موساد چقدر بتواند در روند پیشبردِ مذاکرات سنگاندازی نماید موضوع قابل بحث دیگری است. بایستی اذعان داشت، دیپلماسیِ متفاوت و قدرتمند تیم مذاکره کننده هستهای دولت روحانی و ارائه تصویر شفاف، مثبت و مبتنی بر صلحطلبی از نظام جمهوری اسلامی در عرصه بینالملل، نگاه جوامع جهانی به ایران را کاملا شُست وشو داده و در کنار آن بازتابِ نه چندان مطلوب سخنرانی نتانیاهو درمیان هیجانات افراطیِ جمهوریخواهان، برای اولین بار در طول سالیان اخیر، یکپارچگی نگاهها به مظلومیت اسرائیل در میان جامعه آمریکایی را به هم زده و مردم، مقامات و رسانههای این کشور را درگیر یک وضعیت دو قطبی میان حقانیت یا عدم حقانیت رژیم صهیونیستی نموده است؛ تا آنجا که رییس سابق مجلس نمایندگان آمریکا که اتفاقا از طرفداران پروپاقرص اسرائیل در میان دموکراتها نیز هست از به بازی گرفتن شعور مردم آمریکا توسط نخست وزیر اسرائیل به شدت اظهار اندوه میکند.
بیشک از زمان نیکسون که تلاش برای حفظ توازن میان اعراب و اسرائیل کنار گذاشته شد و برای اولین بار اسرائیل به عنوان یک «داراییِ استراتژیک» برای آمریکا خوانده شد، لابی قدرتمند و متقابل میان این دو کشور در سطوح مختلف دیپلماسی بینالمللی تعیین کننده بوده است. اما در شرایط فعلی که اختلافات کاخ سفید با کاپیتول هیل به اوج خود رسیده و برای اولین بار نخست وزیر اسرائیل به دعوت مخالفان رییس جمهور آمریکا در کنگره، به واشنگتن رفته است شرایط در حال تغییر جدی است. مطالعه دقیقتر در روابط میان آمریکا و اسرائیل نشان میدهد که نگاه ویژه آمریکا به رژیم صهیونیستی صرفا با هدف تامین امنیت اسرائیل نبوده و تقویت حضور این رژیم در منطقه، بیشتر با دورنمای کنترل کشورهای عربی و ممانعت از پیروزی نهضتهای رادیکال و ناسیونالیست در این کشورها و البته حفظ موازنه قدرت با شوروی در زمان جنگ سرد بوده است. حالا که نگاه مثبت دنیا به رژیم صهیونیستی در حال تغییر است، اوباما هم با دیدگاهی متفاوت نسبت به همتایان قبلی، بیپروا از اختلاف نظر جدی کشورش با اسرائیل درخصوص نحوه دستیابی ایران به سلاحهای هستهای سخن به میان میآورد. بایستی پذیرفت که در معادلات جدید ایالات متحده، مصرِ سیسی، اردنِ عبدالله دوم، عربستانِ مَلک سلمان و فلسطینِ محمودعباس میتوانند تا اندازه زیادی از اهمیت «داراییِ استراتژیکِ» قدیمیایشان در منطقه بکاهند. به اینها اضافه کنید توافق محتمل هستهای با ایران که خیال آمریکا را تا اندازه زیادی از منطقه حساس خاورمیانه راحت خواهد ساخت و در اینچنین معادلهای قطعا جای کمتری برای لوسبازیهای بنیامین نتانیاهو باقی میماند.
شواهد و قرائن نشان میدهد همه چیز برای بازگشت ایران به عرصههای مختلف بینالمللی آماده است و در این بین اگر به گفته هاشمی رفسنجانی، دلواپسان، بغضهای جناحی را به یکسو نهاده، از همصدایی با نتانیاهو دست برداشته و دولت را در مسیری که در پیش گرفته اندکی یاریگر باشند، تصویر واقعی جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر آموزههای متعالی اسلام و فرهنگ و تاریخ غنی این سرزمین، در سراسر جهان انعکاسی جاندار خواهد یافت. هدفی که انتحار سیاسی صورت گرفته در کاپیتولهیل توسط نخست وزیر رژیم صهیونیستی، این روزها به کاتالیزوری برای تسریع در دستیابی به آن تبدیل شده است.
بیشک اگر نتانیاهو بجای کشیدن کارتونهای مضحک و خواندن «طومارِ اِستر» و اهدایِ این کتاب به باراک اوباما، نسخههای جدیتری از تاریخ را خوانده بود، قطعا اشاره به مستند تاریخیِ آزادی قوم یهود توسط کوروش هخامنشی را به افسانه سرایی درتریبونهای مختلف، ترجیح میداد. هرچند همان تاریخ به خوبی نشان میدهد که در القای تئوریهای مبتنی بر توهم توطئه، امثال نتانیاهو بیشتر دست به دامن افسانهها میشوند تا مستندات اصیل تاریخی.
ابتکار:اقتصاد ایران و چالش پول های کثیف!
«اقتصاد ایران و چالش پول های کثیف!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمد علی وکیلی است که در آن میخوانید؛میزان پول های کثیف در هر کشور نشانگر حجم فساد اقتصادی با ابعاد سیاسی است. وقتی پول کثیف و پول شویی کم هزینه شود و ریسک آن پایین آید باعث رشد حجم پول حاصل از فساد میگردد. متاسفانه آمار دقیقی از عدد رسمی پول های کثیف در شبکه اقتصاد کشور در دست نیست، نگاه های سیاسی هم مانع راستی آزمایی ادعاهاست اما آمار پی در پی مقامات مسئول در خصوص اختلاس، پول های کثیف و پول شویی، نمایانگر وضعیت است. در هفته های اخیر دو خبر موجب بهت و حیرت همگان شد.
ریاست محترم قوه قضائیه در سفر به لرستان خبر از اعطای تسهیلات بدون اخذ ضمانت نامه به میزان شش هزار و پانصد میلیارد تومان به یک نفر دادند و اعلام داشتند این پرونده به جریان افتاده است. به فاصله کمی وزیر کشور نیز به عنوان رئیس ستاد مبارزه با مواد مخدر، خبر از ورود پول های حاصل از تجارت کالای کثیف مخدر به حوزه سیاست و انتخابات دادند. در گذشته برای ایجاد رابطه بین فسادهای کلان اقتصادی و حوزه سیاست نیازمند تحلیل و تفسیر بودیم و استدلال میکردیم که فسادهای کلان بدون حمایت های اهالی قدرت و بدون رانت های سیاسی ناشدنی است. بر همین اساس هم با کمی دقت میتوان رد پای سیاست را در تمام پرونده های بزرگ فساد اقتصادی در کشور یافت. مجموعه توصیه نامه ها و چترهای حمایتی موجب مصونیت متخلفین شده است. به عبارتی راه گریز و دور زدن قانون از مسیر اهالی سیاست و قدرت میگذرد. هیچ آدم ناشناخته ای، یا هیچ آدمی بدون اتصال به باندهای قدرت قادر به فساد در حجم های میلیاردی نیست. اما صراحت وزیر کشور با توجه به جایگاهشان زنگ خطر را به صدا درآوردند و گوش ها را تیز کردند.
معلوم نیست که پول های کثیف حاصل از مبادله مواد مخدر، مشروبات الکلی، توزیع اقلام ممنوع و ضد فرهنگ چه میزان از ناخالص ملی را تشکیل میدهد. هنوز مشخص نشده است که حجم پول حاصل از اقتصاد زیرزمینی در مقیاس اقتصاد رسمی چه مقدار است. همواره بین آمار اعلامی گمرک جمهوری اسلامی و بانک مرکزی اختلاف فاحش وجود دارد. این اختلاف نه نتیجه محاسبه غلط بلکه محصول ورود کالا از معابر غیر گمرکی و مبادی غیر رسمی است. هنوز حجم تخلفات بانکی در مقیاس کل گردش مالی کشور محاسبه نگردیده است اما در صورت محاسبه بی شک عددی تکان دهنده خواهد بود. آنچنانکه حجم میزان فرار مالیاتی معلوم نیست و به یقین میزان مالیات اخذ نشده چندین برابر مالیات اخذ شده و اظهار شده است.
این تصویر اگرچه نامیمون است اما برای علاج واقعه چاره ای جز اذعان نداریم. در علم اقتصاد فعالیت های زیرزمینی را به مجرمانه و متخلفانه تقسیم میکنند. پول های کثیف حاصل از مبادله مواد مخدر، اختلاس، رشوه را مجرمانه و سیاه تلقی میکنند و پول حاصل از فرار مالیاتی و رانت های سیاسی را متخلفانه و خاکستری. اما به لحاظ آموزه های دینی هر نوع درآمد بدون استحقاق و از راه غیرمشروع، خواه از مسیر پول شویی یا مبادله کالای کثیف چون مواد مخدر و یا فرار مالیاتی و اختلاس از حساب های مردم، مصداق پول حرام است و مطابق آموزه ها، حرام خواری موجب نابودی همه دست آوردهای انسانی میشود. ترک لقمه حرام نزد خداوند محبوب تر از هزاران رکعت نماز است. تمام آرزوی انسان در عاقبت بخیری خلاصه میشود و شرطش پرهیز از حرام خواری ذکر شده است. بی شک عاقبت بخیری جامعه و رستگاری ملت از رهگذر فرهنگ حلال خواری و بسته شدن راههای حرام خواری میسور است. اگر قطار اقتصاد کشور بر ریل حرام خواری حرکت کند ضمن انهدام اعتماد اجتماعی و اخلاق عمومی جرات تخلف را بالا میبرد و قبح حرام خواری را میشکند. متاسفانه برغم وجود قوانین از جمله اصل 49 قانون اساسی که تصریح دارد؛ دولت موظف است ثروت های ناشی از ربا، غصب، رشوه، اختلاس، قمار، سوءاستفاده از موقوفات، فروش زمین های موات و مباحات اصلی، دایر کردن اماکن فساد و سایر موارد غیر مشروع را گرفته و بر صاحب حق رد کند و در صورت معلوم نبودن به بیت المال بدهد و برغم تذکرات مکرر امام (ره) و طرح هشت ماده ای مقام معظم رهبری، اکنون فساد به پاشنه آشیل نظام تبدیل شده است.
ستادهایی چون: ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی با محوریت سران سه قوه، ستاد مبارزه با پول شویی، ستاد مبارزه با قاچاق مواد مخدر، ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز و... تشکیل شده اند؛ اما در زیر پوست جامعه اتفاقات ناخوشایندی در جریان است و آمارها به شدت نگران کننده اند. عزت مردم و بهروزی آنان در گرو اقتصاد بدون فساد است و بقا و تعالی نظام به پیروزی در میدان مبارزه با فساد گره خورده است. شوربختانه سونامی فساد چپ و راست نمیشناسد و تنها رمز موفقیت یک صدایی و عزم ملی در این مبارزه است. جنبش "از کجا آورده ای؟" میبایست به راه بیفتد. باید از نامزدی که برای کرسی مجلس در یک شهرستان محروم دو میلیارد تومان هزینه میکند پرسید: "از کجا آورده ای!" باید منبع پول هایی که در حوزه سیاست مصرف میشود معلوم گردد. بایست احزاب تراز مالی خود را به صورت شفاف ارائه دهند. حسابرسی مالی اهالی سیاست یک اصل است.
دنیای اقتصاد: معمایی به نام مطالبات غیرجاری
«معمایی به نام مطالبات غیرجاری»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر علی ارشدی است که در آن میخوانید؛منابع بانکی که عمدتا از محل سرمایه و سپردهها تامین میشود طی چند سال گذشته کارکرد سودآور خود را حفظ کرده؛ برای مثال ارزش بازاری سرمایههای بانکها به مدد تورم در این چند سال چندین برابر شده است؛ همچنین هیچ سپردهگذاری به بانک مراجعه نکرده است که سود یا اصل پول خود را دریافت نکرده باشد...
در این مدت هیچ سهامدار بانکی نه تنها زیان تجربه نکرده، بلکه سرمایهاش چند برابر شده است. اکنون سوال اصلی که قابل طرح است این است که واقعا شکلگیری مطالبات غیرجاری نامتعارف (تسهیلاتی که به قصد پس ندادن دریافت شده است نه آن بخشی که به دلیل شوکهای ارزی یا مشکلات رکودی روی داده است) برای چه کسی مهم است و آیا واقعا مطالبات غیرجاری نامتعارف در ماهیت خود نوعی تقسیم سود ثانویه بین بازیگران مرتبط نیست؛ چراکه ظاهرا مطالبات غیرجاری چندان از اهمیت برخوردار نیست و در عمل خلل چندانی به سیستم بانکی وارد نمیکند. در اینجا لازم است چند حقیقت ساده برای کمک به شناخت هر چه بهتر اشاره شود:
1- اظهارات آماری از این دست که برای مثال در حدود ۸۰ درصد مطالبات غیرجاری نامتعارف در اختیار کمتر از یک صد نفر است و نیز جریان مستمر گسترش مطالبات غیرجاری نامتعارف و عدم مهارناپذیری موضوع سوالات و نشانههای جدی درخصوص بروز یک ریسک عملیاتی سیستماتیک در شبکه بانکی را مطرح میکند.
2- بهطور کلی هر فردی که اندک آشنایی با نظام بانکی داشته باشد از این موضوع آگاه است که اختیار پروندههای تسهیلاتی تا یک حد بسیار معمول مثلا 100 یا 200 میلیون تومان در اختیار مدیریت شعب است و از این سقفها بالاتر از اختیار شعب خارج میشود و حتی بعضا نیاز به تایید مقام ناظر بیرونی نیز خواهد داشت.
3- بهنظر میرسد دستگاههای مسوول در کشور که در مسائل بسیار ساده و کم اهمیتتر به شکل بسیار چالاکی عمل میکنند چندان تمایلی برای ورود به این موضوع و حل آن از خود نشان نمیدهند.
به هر ترتیب جمیع شواهد موجود حاکی از آن است که بازیگران این سیستم بهخوبی از یک منطق اقتصادی برای برداشت اندکی از منابع بدون اطلاع سهامداران و ذینفعان آگاه هستند. برای روشن شدن موضوع ذکر مثالی فرضی میتواند راهگشا باشد. تصور کنید بانکی ۱۰۰۰ واحد دارایی عملیاتی دارد که به شکل فرضی مثلا ۵۰ واحد آن تسهیلات سوخت شده و ۹۵۰ واحد آن جاری باشد. در صورتی که این بانک فرضی از یک حاشیه سود خالص ۱۰ درصدی برخوردار باشد در انتهای سال میزان دارایی معادل ۱۰۴۵ واحد خواهد داشت و به تعبیر دیگر ۵۰ واحد ضرر اولیه پوشش داده میشود.
با این مثال ساده میتوان دریافت که مطالبات غیرجاری نوعی برداشت از حاشیه سود برای بازیگران آن تلقی میشود و از آنجا که به شکل مستقیم امکان برداشت وجود ندارد؛ بنابراین از طریق پرداخت تسهیلات و ایجاد زنجیرهای خاص از کارگزاران، برداشت صورت میگیرد.
بدیهی است تا زمانی که به دلیل تورم و از آن مهمتر حاشیه سود بنگاه امکان مستهلک کردن تسهیلات سوخت شده وجود داشته باشد هیچ یک از سهامداران و سپردهگذاران متوجه جریان نشتی نخواهند شد یا به آن اهمیتی نمیدهند. تنها مسالهای که هماکنون پیشروی این کارگزاران است چگونگی حذف این مطالبات از دفاتر مالی است و قطعا این شبکه در پی سازوکارهای متناسب است؛ بنابراین هر چند مقام نظارتی (بانک مرکزی) به خصوص در مدیریت جدید همواره تلاش کرده است تا با این پدیده برخورد جدی کند، ولی لازم است در این مورد خاص پیشدستی کرده و حتی اگر لازم باشد مقررات جدیدی برای پرداخت تسهیلات کلان و نیز مقرراتی را حتی خارج از عرف حسابداری برای ثبت و ضبط تسهیلات غیرجاری پرداخت شده و جلوگیری از اصطلاحا روتوش کردن آنها ارائه کنند تا شاید روزی به آن پرداخته شود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد